Hosein Kian
عضو جدید
راستش اول دبیرستان من گفتم میخوام برم معماری(هنرستان)مامان بابام گفتن نه برو ریاضی دخترم ضرر نمیکنی(دروغ میگفتن دوست داشتم جلوتر باشم)من هم حرف گوش کنرفتم ریاضی.
موقع انتخاب رشته مشاورم گفت برو هر رشته شهری که دوست داری بنویس بیار.مامانم گفت شهرستان ننویس من دوست ندارم بری شهرستان من باز هم گفتم چشم.خلاصه اینکه کل انتخابهای من شد سه تا
در آخر هم سراسری معماری قبول نشدم.جوابا که اومد من نشستم گریه کردن.بابام گفت سراسری رو بیخیال برو آزادخلاصه اینکه من بعد از چهرسال به آرزوم رسیدم و الان هم حتی یه سر سوزن هم پشیمون نیستم.فقط به هرکی که معماری خونده گیر میدم چیکار کردی دستت قوی شدهمش دنبال بیشتر فهمیدنم.وقتی میبینم پایینتر از بقیه است کارام خودمو میکشم تا به اونا برسم.خلاصه اینکه همه ی زندگیم شده طراحی نقاشی و رقابت(همه ی اونایی که دوسشون دارم).
به هرکس که میرسم میگم نرو معماری(بذار رقیب بازار کار کم شه خوب)مخصوصا اونایی که میدونم معماری یکی از هزار رشته ایه که میپسندنبهشون میگم که سختیاش خیلی بیشتر از اونیه که شنیدن و اونا هم پشیمون میشن
عجب داستانی بود...