paeeizan
اخراجی موقت
وقتی نیکی کریمی جو گیر میشود و سوتی میدهد!!
مصاحبه ی حیرت انگیز «نیکی کریمی» با ماهنامه ۲۴ نمونه ی دقیقی از وجدان ِ معذب یک هنرمند ِِ میان مایه ایرانی است. نیکی کریمی پس از این که مدتی در پوست و کالبد فروغ فرخزاد فرو رفته بود با تغییر فازی ناگهانی –و البته قابل ِ درک – به سوفیا کاپولا روی آورد!
به همین دلیل تا مدت ها در مصاحبه هایش فیلم ساز مورد ِ علاقه اش را «ونگ کار-وای» معرفی می کرد. چون احتمالا از گوشه و کنار شنیده بود که سوفیا کاپولا هنگام ِ دریافت ِ اسکار ِ بهترین فیلم نامه برای «گمشده در ترجمه» به تاثیر عمیق ِ کار-وای اشاره کرده بود. بی ربط هم نبود.
استراتژی های سبکی، فضا و لحن ِ فیلم ِ کاپولا به شدت یادآور ِ فیلم ها و جهان ِ کار-وای بود. اما حقیقتا هر کسی که دو فیلم ِ نیکی کریمی ( یک شب – چند روز بعد) را دیده باشد تصدیق می کند که هیچ ربطی به جهان ِ کار-وای ندارد.
فیلم سازان ِ جدید ِ مورد علاقه ی خانم کریمی طیف جالبی اند، که اگر عکس و اسم ایشان نبود تصور می کردم کارگردانان ِ محبوب ِ «کریستین تامپسون» اند.
اینکه بازیگری در سال یکی دو فیلم ِ لوده بازی کند قابل ِ درک است. طبعا هر هوش ِ زیر ِ متوسطی هم چیزهایی درباره اقتصاد می داند. اما بازیگری که از بام تا شام در کمدی های سخیف و لوده بازی می کند نمی تواند ادعا کند فیلم ساز ِ مورد ِ علاقه اش «جیا ژانگ که» است. ( خیلی عجیب است که هوشیائو شین و تسای مینگ لانگ را نگفته) از نوری بیلگه جیلان اسم برده و اشاره کرده که فیلم های خوبی مثل ِ اوزاک، سه میمون و فاصله دارد. و خب چون فیلم ها را ندیده اطلاع ندارد که اوزاک و فاصله دو تا فیلم نیستند. در واقع اولی عنوان ِ ترکی دومی است!!
حتی اگر همه ادعاهایش راست باشد دست کم نشانه ای است از بحران ِ وخیم روحی.
تصور ِ این که آدم شب ها در خانه اش «نبرد در بهشت» ریگادس و «بیماری ها و یک قرن» ویراستاکول را نگاه کند و فردا صبح با استاد الناز شاکردوست دیالوگ های دادائیستی خطاب به گلزار بگوید یا در فیلم ِ پیچیده ای مثل ِ آقای هفت رنگ هنرنمایی کند حقیقتا تصویر هولناک و چه بسا خانمان سوزی است. این که «با این همه تناقض چطور آدمیزاد دوام می آورد» می تواند موضوع ِ یک پایان نامه روان شناسی باش
به همین دلیل تا مدت ها در مصاحبه هایش فیلم ساز مورد ِ علاقه اش را «ونگ کار-وای» معرفی می کرد. چون احتمالا از گوشه و کنار شنیده بود که سوفیا کاپولا هنگام ِ دریافت ِ اسکار ِ بهترین فیلم نامه برای «گمشده در ترجمه» به تاثیر عمیق ِ کار-وای اشاره کرده بود. بی ربط هم نبود.
استراتژی های سبکی، فضا و لحن ِ فیلم ِ کاپولا به شدت یادآور ِ فیلم ها و جهان ِ کار-وای بود. اما حقیقتا هر کسی که دو فیلم ِ نیکی کریمی ( یک شب – چند روز بعد) را دیده باشد تصدیق می کند که هیچ ربطی به جهان ِ کار-وای ندارد.
فیلم سازان ِ جدید ِ مورد علاقه ی خانم کریمی طیف جالبی اند، که اگر عکس و اسم ایشان نبود تصور می کردم کارگردانان ِ محبوب ِ «کریستین تامپسون» اند.
اینکه بازیگری در سال یکی دو فیلم ِ لوده بازی کند قابل ِ درک است. طبعا هر هوش ِ زیر ِ متوسطی هم چیزهایی درباره اقتصاد می داند. اما بازیگری که از بام تا شام در کمدی های سخیف و لوده بازی می کند نمی تواند ادعا کند فیلم ساز ِ مورد ِ علاقه اش «جیا ژانگ که» است. ( خیلی عجیب است که هوشیائو شین و تسای مینگ لانگ را نگفته) از نوری بیلگه جیلان اسم برده و اشاره کرده که فیلم های خوبی مثل ِ اوزاک، سه میمون و فاصله دارد. و خب چون فیلم ها را ندیده اطلاع ندارد که اوزاک و فاصله دو تا فیلم نیستند. در واقع اولی عنوان ِ ترکی دومی است!!
حتی اگر همه ادعاهایش راست باشد دست کم نشانه ای است از بحران ِ وخیم روحی.
تصور ِ این که آدم شب ها در خانه اش «نبرد در بهشت» ریگادس و «بیماری ها و یک قرن» ویراستاکول را نگاه کند و فردا صبح با استاد الناز شاکردوست دیالوگ های دادائیستی خطاب به گلزار بگوید یا در فیلم ِ پیچیده ای مثل ِ آقای هفت رنگ هنرنمایی کند حقیقتا تصویر هولناک و چه بسا خانمان سوزی است. این که «با این همه تناقض چطور آدمیزاد دوام می آورد» می تواند موضوع ِ یک پایان نامه روان شناسی باش