khalaj_mohsen
عضو جدید
از سوتی های همیشگی ما اینه که وقتی می خوام تاکسی سوار بشم به جای اینکه مقصد رو بگم همون جایی که دارم سوار می شم رو می پرسم. بعد از نگاه احمقانه راننده تاکسی تازه دوزاریم میفته.
آخرین ویرایش:
عب نداره خوب میشهسوتی یکی از استادامون یادمه :
دوستم ادامس دهنش بود تو کلاس فقط 7 نفر بودن یهو برگشت به دوستم که دقیق پیش من بود گفت: پاشو ادامست از کلاس بنداز بیرون!!!!!
منم که اصن نمیخواستم به روی استاد بیارم اینجوری شدم
از سوتی های همیشگی ما اینه که وقتی می خوام تاکسی سوار بشم به جای اینکه مقصد رو بگم همون جایی که دارم سوار می شم رو می پرسم. بعد از نگاه احمقانه راننده تاکسی تازه دوزاریم میفته.
من سوتی یکی از معاونامونو میگم.
یادش به خیر تو دبیرستان یه بار معاونمون به یکی از بچه ها گفت: فلانی مقنعتو بکن توو!
اقا دوسال پیش و خورده ای تو همین باشگاه یه اقایی به ما درخواست دوستی داد منم قبول کردم ولی تو ذهن من فک کردم یه خانوم با کمالاته والا
اخه ایدیش به دخترا میخورد اواتارشم از این عکسایی بود که عکس دختر و شعر داره منم هی روم نمیشد بهش بگم خانم اسمت چیه ؟
خلاصه این بابا هی همیشه با ما درد و دل میکرد میگف خوشبحالت چقد دوس خوب داری اینجا و.... من با هر کی دوس میشم تنهام میذاره....
کاش بتونی یه دوست خوب برام پیدا کنی تو دلم گفتم اخه خانم........ خلاصه میگف کمکم میکنی و... منم خجالت کشیدم بگم ن البت
منظورش gf بود من فک کردمbfموخاد خلاصه روشو زمین ننداختم.. بهش گفتم باشه من رفیقام زیاده یه دونه خوبشو برات پیدا میکنم.....
فقط گفتم اگه میشه شمارتم بذار که بدم اگه کسی بود بزنگه.... اونم گفت باشه خلاصه رفتم به هر کدوم شمارشو میدادم قبول نکرد
اقا شماره باد کرد رو دستم خلاصه.... که بالخره یکی از دوسام گفت شمارشو بده خودم بهش میزنگم... امشب میگم یوسف شمارتو داده....
خلاصه شب شد و این رفیق ما زنگ زد بهم.....صداش از ترس میلرزید.. گفتم چی شده؟ گف سر کارم گذاشتی پسر؟ هر چی زنگ میزنم
یه اغا جوابمو میده..... بهش گفته بود یوسف شمارتو داده.... اونم گفته برو با این رفیقت هنوز نفمیدین من پسرم..
خلاصه بهم پیام داد تو باشگاه و...... گفتم جونت در میومد بگی من پسرم؟ تا تو باشی اواتار دخترونه نذاری
خلاصه این بابا هر وقت مارو انلاین میدید سایمونو با تیر میزد.....
اقا دوسال پیش و خورده ای تو همین باشگاه یه اقایی به ما درخواست دوستی داد منم قبول کردم ولی تو ذهن من فک کردم یه خانوم با کمالاته والا
اخه ایدیش به دخترا میخورد اواتارشم از این عکسایی بود که عکس دختر و شعر داره منم هی روم نمیشد بهش بگم خانم اسمت چیه ؟
خلاصه این بابا هی همیشه با ما درد و دل میکرد میگف خوشبحالت چقد دوس خوب داری اینجا و.... من با هر کی دوس میشم تنهام میذاره....
کاش بتونی یه دوست خوب برام پیدا کنی تو دلم گفتم اخه خانم........ خلاصه میگف کمکم میکنی و... منم خجالت کشیدم بگم ن البت
منظورش gf بود من فک کردمbfموخاد خلاصه روشو زمین ننداختم.. بهش گفتم باشه من رفیقام زیاده یه دونه خوبشو برات پیدا میکنم.....
فقط گفتم اگه میشه شمارتم بذار که بدم اگه کسی بود بزنگه.... اونم گفت باشه خلاصه رفتم به هر کدوم شمارشو میدادم قبول نکرد
اقا شماره باد کرد رو دستم خلاصه.... که بالخره یکی از دوسام گفت شمارشو بده خودم بهش میزنگم... امشب میگم یوسف شمارتو داده....
خلاصه شب شد و این رفیق ما زنگ زد بهم.....صداش از ترس میلرزید... گفتم چی شده؟ گف سر کارم گذاشتی پسر؟ هر چی زنگ میزنم
یه اغا جوابمو میده..... بهش گفته بود یوسف شمارتو داده.... اونم گفته برو با این رفیقت هنوز نفمیدین من پسرم...
خلاصه بهم پیام داد تو باشگاه و...... گفتم جونت در میومد بگی من پسرم؟ تا تو باشی اواتار دخترونه نذاری
خلاصه این بابا هر وقت مارو انلاین میدید سایمونو با تیر میزد.....
اقا دوسال پیش و خورده ای تو همین باشگاه یه اقایی به ما درخواست دوستی داد منم قبول کردم ولی تو ذهن من فک کردم یه خانوم با کمالاته والا
اخه ایدیش به دخترا میخورد اواتارشم از این عکسایی بود که عکس دختر و شعر داره منم هی روم نمیشد بهش بگم خانم اسمت چیه ؟
خلاصه این بابا هی همیشه با ما درد و دل میکرد میگف خوشبحالت چقد دوس خوب داری اینجا و.... من با هر کی دوس میشم تنهام میذاره....
کاش بتونی یه دوست خوب برام پیدا کنی تو دلم گفتم اخه خانم........ خلاصه میگف کمکم میکنی و... منم خجالت کشیدم بگم ن البت
منظورش gf بود من فک کردمbfموخاد خلاصه روشو زمین ننداختم.. بهش گفتم باشه من رفیقام زیاده یه دونه خوبشو برات پیدا میکنم.....
فقط گفتم اگه میشه شمارتم بذار که بدم اگه کسی بود بزنگه.... اونم گفت باشه خلاصه رفتم به هر کدوم شمارشو میدادم قبول نکرد
اقا شماره باد کرد رو دستم خلاصه.... که بالخره یکی از دوسام گفت شمارشو بده خودم بهش میزنگم... امشب میگم یوسف شمارتو داده....
خلاصه شب شد و این رفیق ما زنگ زد بهم.....صداش از ترس میلرزید... گفتم چی شده؟ گف سر کارم گذاشتی پسر؟ هر چی زنگ میزنم
یه اغا جوابمو میده..... بهش گفته بود یوسف شمارتو داده.... اونم گفته برو با این رفیقت هنوز نفمیدین من پسرم...
خلاصه بهم پیام داد تو باشگاه و...... گفتم جونت در میومد بگی من پسرم؟ تا تو باشی اواتار دخترونه نذاری
خلاصه این بابا هر وقت مارو انلاین میدید سایمونو با تیر میزد.....
اخه نا گفته نماد مثه دخترا حرف میزد ما هم قصدمون خیر بود والا میخاستیم دوتا کبوتر عاشق ب همدیگه برسنهه هه هه هه ههولی انصافا تا حالا شده یه دختری این حرفارو به یه پسربگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اقا دوسال پیش و خورده ای تو همین باشگاه یه اقایی به ما درخواست دوستی داد منم قبول کردم ولی تو ذهن من فک کردم یه خانوم با کمالاته والا
اخه ایدیش به دخترا میخورد اواتارشم از این عکسایی بود که عکس دختر و شعر داره منم هی روم نمیشد بهش بگم خانم اسمت چیه ؟
خلاصه این بابا هی همیشه با ما درد و دل میکرد میگف خوشبحالت چقد دوس خوب داری اینجا و.... من با هر کی دوس میشم تنهام میذاره....
کاش بتونی یه دوست خوب برام پیدا کنی تو دلم گفتم اخه خانم........ خلاصه میگف کمکم میکنی و... منم خجالت کشیدم بگم ن البت
منظورش gf بود من فک کردمbfموخاد خلاصه روشو زمین ننداختم.. بهش گفتم باشه من رفیقام زیاده یه دونه خوبشو برات پیدا میکنم.....
فقط گفتم اگه میشه شمارتم بذار که بدم اگه کسی بود بزنگه.... اونم گفت باشه خلاصه رفتم به هر کدوم شمارشو میدادم قبول نکرد
اقا شماره باد کرد رو دستم خلاصه.... که بالخره یکی از دوسام گفت شمارشو بده خودم بهش میزنگم... امشب میگم یوسف شمارتو داده....
خلاصه شب شد و این رفیق ما زنگ زد بهم.....صداش از ترس میلرزید... گفتم چی شده؟ گف سر کارم گذاشتی پسر؟ هر چی زنگ میزنم
یه اغا جوابمو میده..... بهش گفته بود یوسف شمارتو داده.... اونم گفته برو با این رفیقت هنوز نفمیدین من پسرم...
خلاصه بهم پیام داد تو باشگاه و...... گفتم جونت در میومد بگی من پسرم؟ تا تو باشی اواتار دخترونه نذاری
خلاصه این بابا هر وقت مارو انلاین میدید سایمونو با تیر میزد.....
خب شما اشتباه کردی اون خودش چشم نداشته پرونده ش رو نگاه کنهآقا من یه عادت بدی که دارم اینه که قیافه آدما رو تو ذهنم نمیسپارم. یه بار یه ارباب رجوع داشتم اومد سلام و احوالپرسی گرمی و کرد و گفت پرونده منو پیش شما نفرستادن؟ منم خجالت کشیدم اسمشو بپرسم ( آخه هرروز اسمشو میپرسیدم و باز یادم میرفت ) تو ذهنم گفتم این حتما فلانیه دیگه .پرونده ی یه بنده خدایی که دم دستم بود بهش دادم کلی خوشحال شد و رفت . بعد چهارساعت که اتاق به اتاق امضاهاشو گرفته بود اومد سراغم گفت خدا منو بکشه از دستتاینکه به اسم من نیست. امروز مرخصی روزانه گرفته بودم که اینکارم انجام بشه حالا باید فردا هم یه روز کامل مرخصی بگیرم . بهش گفتم وای چقد شبیه فلانی هستی . از قضا همون شخص که پرونده ش دیگه تکمیل شده بود اومد . بنده خدا هییییییییییییییچ شباهتی بهش نداشت . بیچاره گفت خداااااااااااااااا منو بکش از دست این دختر آخه این کجا شبیه منه.
(اندیشه اسلامی 2) منو 5 ترمه کرد
دوترم اندیشه اسلامی 2 رو دارم می افتم
همش به خاطر خواب...
ترم 3 اندیشه اسلامی امتحانش ساعت 8 صب بود نشستم همون شبش از ساعت 2 شب خوندم تا 4 صب بعد خوابیدم ساعت 11 بلند شدم
ترم 4 که این ترم بود 2 تا امتحان در یه روز داشتم سازه بتن و اندیشه 2
سازه امتحانش 8 بود اندیشه 2 بعدظهر
شب امتحان نشستیم با دوستان فقط سازه بتن خوندیم صب امتحان سازه رو عالی نوشتم . بعدش با دوستم رفتیم خونه اونا گفتیم تا امتحان بعدظهر بخوابیم و
وقتی بیدارشدم دیدم ساعت 15
....دارم فکر میکنم سوتیام یادم بیاد .....یکی از سوتیای رفیقام بگم یه داستان مربوط به جلال ال احمد بود سال سوم یا چهارم دبیرستان ..داشت ازروی کتاب میخوندرسید به کلمه کلفتش (kolfatash) خوند kolooftash را ما یک ربع خندیدیم....کلاس تعطیل شد...یه بارم داشتم میرفتم میدون خراسون....سر ایستگاه دروازه دولاب یه کوچه است اسمش شهید دولو(davalo)بود من برا رفقیم خوندم (dooloo) کلی باهاش مسخره بازی ذر اوردیمو و خندیدیم...
موقعي كه سرباز بودم رئيسمون يه سرهنگ بود كه خيلي آدم متشخص و خوبي بود.منم كه سربازش بودم خيلي بهش احترام ميذاشتم.
يه بار گفتم يه احترام اساسي بهش بذارم.در زدم و رفتم توي اتاق و محكم پا چسبوندم(جهت اطلاع خانوم ها:پاها رو محكم ميچسبونن به هم كه يه صدائي هم ميده ،به نشانه احترام)شروع كردم به صحبت و وقتي كارم تموم شد اومدم برم بيرون بازم در زدم!!
وقتي پشت سرم رو نگاه كردم ديدم سرشو انداخته پايين و داره ميخنده...!!
فقط رفتم...
اخه نا گفته نماد مثه دخترا حرف میزد ما هم قصدمون خیر بود والا میخاستیم دوتا کبوتر عاشق ب همدیگه برسن
موقعي كه سرباز بودم رئيسمون يه سرهنگ بود كه خيلي آدم متشخص و خوبي بود.منم كه سربازش بودم خيلي بهش احترام ميذاشتم.
يه بار گفتم يه احترام اساسي بهش بذارم.در زدم و رفتم توي اتاق و محكم پا چسبوندم(جهت اطلاع خانوم ها:پاها رو محكم ميچسبونن به هم كه يه صدائي هم ميده ،به نشانه احترام)شروع كردم به صحبت و وقتي كارم تموم شد اومدم برم بيرون بازم در زدم!!
وقتي پشت سرم رو نگاه كردم ديدم سرشو انداخته پايين و داره ميخنده...!!
فقط رفتم...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
بسلامتی هر کی تاپیکو میخونه | زنگ تفريح | 1 | ||
Д | هر کی اسپم انگلیسی بلده بیاد کل کل کنه.................... | زنگ تفريح | 4 | |
هر کی دلش تنگه بیاد...!!! | زنگ تفريح | 42 | ||
هر کی دلش تنگه بیاد...!!! | زنگ تفريح | 1 | ||
هر کی آخر پست بده برندس!!!! | زنگ تفريح | 7 |