نوشته های ماندگار

Estrella

عضو جدید
کاربر ممتاز
صداقت بیش از اندازه هرگز سرانجام خوبی ندارد !

دن ژوان
میلان کوندرا
 

Estrella

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینکه تمام عشقت را به کسی بدهی، تضمینی بر این نیست که او هم همین کار را بکند !

عشق سالهای وبا
گابریل گارسیا مارکز
 

Estrella

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی بهتره دو نفر مدتی از هم دور باشند ،
تا بفهمند چقدر به با هم بودن احتیاج دارند !

دير يا زود
آلبا دسس په دس
 

Estrella

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمد ،
بدون اینکه مجبورش کنی !

مثل همه عصرها
زویا پیرزاد
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر لذتی...هرقدر بزرگ ک توی زندگی معمولی بچشی اندک زمانی بعد فراموشش میکنی!گاهی دچار یاس میشی و از خودت میپرسی اخرش ک چی؟اما با نیروی عشق امیال زود گذر ب میل دائمی تبدیل میشه
من تورا در شاه راهی قرار دادم ک نامش عشق و باز هم عشقه...!

ابی عشق-ر.اعتمادی
 

sorood parnian

کاربر بیش فعال
ایران: بیژن ! یه قولی بهم میدی؟
بیژن: تا چی باشه !
ایران : اینکه هیچوقت منو فراموش نکنی ، حتی اگه تَرکم کردی.
بیژن :
قول لازم نداره ، وقتی یکی وارد ِ زندگی آدم بشه ، آدم بخواد نخواد اون جزئی از خاطراتشه !
ایران : حتی اگه بره ؟
بیژن : حتی اگه بره !

در چشم باد-مسعود جعفری جوزانی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهـی وقـت ـها دلـت میخـواهـد با یکـی مهـربان باشـی . . .


دوستـش بـداری و بـرایـش چای بریـزی . . .


گاهـی وقـت ـها , دلـت میخـواهـد یکـی را صـدا کنـی , بگـویی سـلام , می آیـی قـدم بزنیـم ؟! . . .


گاهـی وقـت ـها , دلـت میخـواهـد یکـی را ببینـی . . .


شـب بـروی خانه بنشینـی . . .


فکـر کنـی و کمـی برایـش بنویسـی . . .


گاهـی وقـت ـها , آدم چه چیـز ـهای ِ ساده ای را نـدارد . . . !


+



کتـاب کاش خوابت کمی مرا می دید

افشین صالحی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرده ها بدون هیچ نظم وترتیبی دفن شده اند.پخش وپلا بودن سنگ قبرها توی مملکتی که همه چیز بانظم و ترتیب عجین شده، بدجوری توی ذوق می زند.شاید هم اینجا حتما بایدبمیری تا قانون سفت و سخت زندگی دست ازسرت بردارد...تانفس میکشیم، تک و تنها توی این غربت باید سگ دو بزنیم. نه ننه و بابایی و نه دوست و رفیقی. وقتی هم که مردیم ،بکنندمون زیر خاکی که حتی سوسک و کرم هاش هم باهامون غریبه اند. ترس داره دیگه، نداره؟...

" سرزمین نوچ __ کیوان ارزاقی "
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
او

را بیشتـــــــر از هر چیـــزی در این دنـیا دوســــــــت داشتـم ..

بیـش از هر چیـــــــزی ..

نمی دانستـــم آدم می توانـــــد تا این حــــــــــد دوســت داشتــه باشد ...



* من او را دوست داشتم *


آنا گاوالدا
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کلماتی هست که دل را به لرزه می اندازند.

وطن..


کلماتی هست که تفرقه آفرینند.


تو..


کلماتی هست که بعد از بیانشان سیگار می چسبد.

عدالت..



کلماتی هست که از معناشان بزرگترند.

مرگ..


کلماتی هست که از معناهاشان کوچکترند.

عشق..


کلماتی هست که تردید و امید بار میآورند.

دیدار..


کلماتی هست که از دُمِ مار تلخترند.


سلام..




" حسین پناهی "

از کتابِ: خروسها و ساعتها

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دسـت هـا . . .

چـیـزهــایِ خـیـلـی خـوبـیَ نـد (!)

بـه خـصـــوص بعــد از ایـنּ که از عشــق بـازی برگشــــته باشـــند /.


کتاب در قند هندوانه | ریچارد براتیگان

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در این چند هفته ی آخر مهم ترین تمرینی را که یک دلقک باید انجام دهد یعنی تمرین حرکات صورت را انجام نداده بودم. دلقکی

که اساساً با حرکات اعضای صورتش باید تماشاگر را جذب کند می بایستی سعی کند دائماً عضلات صورتش را تمرین دهد. قبلا

همیشه پیش از شروع تمرین مدتی روبه روی آینه می ایستادم و در حالی که زبانم را از دهان خارج می کردم خودم را از نزدیک

نظاره می کردم تا احساس بیگانگی را از بین ببرم. و به خودم نزدیک تر شوم. بعدها دست از این کار برداشتم. و بدون اینکه از

عمل خاصی کمک بگیرم حدود نیم ساعت در روز به خود می نگریستم. و این کار را آن قدر انجام می دادم که حضور خودم را

نیز از یاد می بردم: از آن جایی که در من تمایلات خودستایی وجود ندارد، بارها در زندگی ام چیزی نمانده بود که کارم به جنون

بکشد. بعد از انجام این تمرین ها خیلی راحت وجود خودم را فراموش می کردم. آینه را برمی گرداندم و بعدا اگر در طی روز به

شکلی تصادفی خودم را درآینه می دیدم مردی غریبه در حمام یا دستشویی من بود. کسی که نمی دانستم که آیا او موجودی

مضحک است و یا جدی؟ مردی با بینی دراز و صورتی به سان ارواح و آن وقت بود که از ترس تا آنجا که ممکن بود با سرعت

پیش ماری می رفتم تا خودم را در چشمان او نظاره کنم تا از واقعیت وجود خویش مطمئن شوم.


عقاید یک دلقک/هاینریش بل
 

maryam72

عضو جدید
بعضی آدم ها جلد زرکوب دارند. بعضی جلد سخت و ضخیم و بعضی جلد نازک، بعضی جلد سیمی و فنری هستند. بعضی اصلاً جلد ندارند. بعضی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی. بعضی از آدم ها ترجمه شده اند.بعضی از آدم ها تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدم ها فتوکپی یا رونوشت آدم های دیگرند. بعضی از آدم ها با حروف سیاه چاپ می شوند و بعضی از آدم ها صفحات رنگی دارند.بعضی از آدم ها عنوان و تیتر دارند، فهرست دارند و روی پیشانی بعضی از آدم ها نوشته اند: حق هرگونه استفاده ممنوع و محفوظ است.بعضی از آدم ها قیمت روی جلد دارند. بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند و بعضی از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند.بعضی از آدم ها را باید جلد گرفت، بعضی از آدم ها جیبی هستند و می شود آن ها را توی جیب گذاشت، بعضی از آدم ها را می توان در کیف مدرسه گذاشت.بعضی از آدم ها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند.بعضی از آدم ها فقط جدول و سرگرمی و معمّا دارند و بعضی از آدم ها فقط معلومات عمومی هستند.بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند و بعضی از آدم ها غلط چاپی دارند. بعضی از آدم ها زیادی غلط دارند و بعضی غلط های زیادی!از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها باید جریمه نوشت. و با بعضی از آدم ها هیچ وقت تکلیف ما روشن نیست.بعضی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آن ها را بفهمیم و بعضی از آدم ها را باید نخوانده دور انداخت.بعضی از آدم ها قصّه هایی هستند که مخصوص نوجوانان نوشته می شوند و بعضی مخصوص بزرگسالان. بعضی از آدم هایی که مخصوص نوجوانان نوشته می شوند خیلی کودکانه و سطحی هستند…!

قيصر امين پور
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
... و تـمـــام شـب را بـرای دخـتــــــرهـــایـــی که در تـنـهـــــایـی

از خـــودشـان خـجــــالـت مـی کـشـنـــد ، گــریــه کـــردم ...

دخـتــــــرهـــایـــی کـه بـعـــدهـا از خـود مـتـنـفـــــر مـی شـونـــد

و مـثـــل ِ یـــکــ درخــت ِ تـوخــــــالـی ، پـــــوسـتـه ای بـیـــش نـیـسـتـنـــــد

و عـاقـبـتـــــــ بـه روزی مـی افـتـنـــد کـه هـیـــــچ جـــای ِ انــدامـشــان "حــَـســْـــاس" نـیـــسـت

روح و جـسـمـشــــان هــــمـان پـــــوسـتـه اسـت

و خــودشـان نـمـی دانـنـــــد چــــــــ؟ـــــــرا زنـــــده انــــد . . . !



✔ ســـال بــلــــــوا عـبـــــاس مـعــــروفـــی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بارها به فکر مرگ و تجزیهٔ ذرات تنم افتاده بودم،
بطوری که این فکر مرا نمی ترسانید
برعکس آرزوی حقیقی می کردم که نیست و نابود بشوم،
از تنها چیزی که می ترسیدم این بود که ذرات تنم در ذرات تن رجاله ها برود.

این فکر برایم تحمل ناپذیر بود
گاهی دلم می*خواست بعد از مرگ دستهای دراز با انگشتان بلند حساسی داشتم تا همهٔ ذرات تن خودم را به دقت جمع آوری می کردم
و دو دستی نگه می داشتم تا ذرات تن من که مال من هستند در تن رجاله*ها نرود.

"بوف کور_صادق هدایت"
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتی : دوستت دارمـ ... و رفتی !

من حیرت کردمـ ...

از دور سایهـ هایی غریب می آمد از جنس دلتنگی ، اندوه ، غربت ، تنهایی و شـــاید ... عــشــق !

با خود گفتمـ هرگز دوستت نخواهم داشت ...

گفتم عشق را نمیخواهمـ ...

ترسیدمـ و گریختمـ !

رفتمـ تا پایان هر چهـ کهـ بود و گم شدمـــ ...

و این ها پیش از قصهـ ی لبخند ِ تو بود .......



+

مصطفی مستور

چند روایت معتبر
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن تر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده . . .

این حرف سنگین است. . . خودم هم میدانم.

خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتنِ آکبند درآمد، فلزش معلوم می شود،

امّا فلزِ خطا کرده رو است، روشن است . . . مثلِ این کفِ دست، کج و معوجِ خطش پیداست.

از آدمِ بی خطا می ترسم . . .

از آدمِ دو خطا دوری می کنم . . .

امّا پای آدمِ تک خطا می ایستم!

قیدار/ رضا امیرخانی

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﻣﻦ ﺩﺭﻳﺎﻓﺘﻪﺍﻡ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻫﻴﭻ ﻧﯿﺴﺖ, ﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺍﺳﺖ ...
ﺁﻧﮑﺲ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺍﺳﺖ, ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﺩ ...

ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﻲ * ﻫﺎﻱ ﮐﻮﭼﮏ| ﻫﺮﻣﺎﻥ ﻫﺴﻪ
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی، در بسياري از لحظه ها، عاری از هر نوع معنا و مفهومی ست. اين، ما هستيم كه با مجموعه ي عملكرد هايمان به زندگی معنا و مفهوم می بخشيم. زندگی، به خودی خود، نه بد است نه خوب، نه تلخ است نه شيرين، نه ظالمانه و نه سرشار از عدالت...



( چهل نامه ی کوتاه به همسرم _ نادر ابراهیمی )
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضي چيزها را نمي‌شود گفت. بعضي چيزها را احساس مي‌کنيد. رگ و پي شما را مي‌تراشد، دل شما را آب مي‌کند، اما وقتي مي‌خواهيد بيان کنيد مي‌بينيد که بي‌رنگ و جلاست. مانند تابلوئيست که شاگردي از روي کار استاد ساخته باشد. عينا همان تابلوست. اما آن روح، آن چيزي که دل شما را مي‌فشارد، در آن نيست.


چشم‌هايش/بزرگ علوي
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدم ها در اصل توان تحمل خوشبختي را ندارند ، طالبش هستند ، بي ترديد ، ولي همين که بهش برسند ، حرص و جوش مي زنند و خواب چيزهاي ديگري را مي بينند.


باغ گذر - مارگريت دوراس
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غاده یادش بود كه چه طور با تعجب دوستش را نگاه كرد. حتی دلخور شد و بحث كرد كه «مصطفی كچل نیست. تو اشتباه می كنی.» دوستش فكر می كرد غاده دیوانه شده است كه تا حالا این را نفهمیده.
چندین بار خواندمش ، چندین بار از ابتدا تا انتهایش را ورق زدم. هر چه كردم نتوانستم چیزی بنویسم كه درخور او باشد. حسی كه از خواندن كتاب به انسان دست می دهد، حس غریبی است و بیان نكردنی.

خودتان بخوانید، متوجه می شوید.

نیمه پنهان ماه 1

چمران به روایت همسر شهید

نوشته ی حبیبه جعفریان

روایت فتح
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اسکارلت ، من هیچ وقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ظرفی را با حوصله زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم و بعد خودم را فریب بدهم که این ظرف شکسته همان است که اول داشته ام .
آنچه که شکست شکسته و من ترجیح می دهم که در خاطره خود همیشه آن را به همان صورتی که روز اول بود حفظ کنم تااینکه آن تکه ها را به هم بچسبانم و تا وقتی زنده ام آن ظرف شکسته را مقابل چشمم ببینم.....

بر باد رفته-مارگارت میچل
 

Estrella

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابا جون، من رمز واقعی خوشبختی را کشف کرده ام و آن این است که باید برای حال زندگی کرد و اصلا نباید افسوس گذشته را خورد یا چشم به آینده داشت، بلکه باید از همین لحظه بهترین استفاده را برد .


بابالنگ دراز / جین وبستر
 

AinOs

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شايد درهاي زندان به روي شما بسته باشد،
اما درهاي رحمت خداوند هميشه به روي شما باز است و اينقدر به فكر راه هاي دررو نباشيد.
خدا كه فقط متعلق به آدم هاي خوب نيست.
خدا،خداي آدم هاي خلافكار هم هست.
فقط خود خداست كه بين بندگانش فرقي نمي گذارد.
او اِند ِ لطافت ؛ اِند ِ بخشش ؛ اِند ِ بيخيال شدن ؛ اِند ِ چشم پوشي و رفاقت است.
----------------------------
پرويز پرستويي / مارمولك


 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن،عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است،اما هست،هست،چون نیست.عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟
نه،عشق اگر پیدا... شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست،که نیست! پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند. می چزاند. می کوباند و می دواند. دیوانه به صحرا!
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی. عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های آلوده تو که دیواری را سفید می کنند!

جای خالی سلوچ /محمود دولت ابادی
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

خنده از هرچیز دیگری واگیرتر ست. غم و اندوه هم می تواند واگیر داشته باشد. اما ترس چیز دیگری است

ترس نمی تواند به راحتی شادی و غم سرایت کند و این بسیار خوب است

و ما با ترس هایمان کمابیش تنهاییم

.
.
.
.


+دخترپرتقالی/یوستاین گاردر​
 

Similar threads

بالا