نظرتون درمورداین شعرچیه؟

rahele83

عضو جدید
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت الوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان ((ادم))
زهر دشمنی در خونشان جوشید:ادمیت مرد گر چه ادم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین ساختند
ادمیت مرده بود
بعد , دنیا هی پر شد از ادم و این اسیاب گشت و گشت
قرن ها از مرگ ادم هم گذشت ,ای دریغ, ادمیت بر نگشت
سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی ست .صحبت از ازادی , پاکی, مروت, ابلهی ست
صحبت از عیسی و موسی و محمد نابجاست
قرن موسی قرن چومبه هاست
روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل,از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس , از غم یک مرد در زنجیر , حتی قاتلی بردار

اشک در چشمان و بغض در گلوست وندرین ایام , زهرم در پیاله
اشک و خونم در سبوست , مرگ او را از کجا با ور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست , واااااااااااای ! جنگل را بیابان می کنند
دست خون الود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا . انچه این نامردان با جان انسان می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن : مر گ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن : جنگل بیابان بود از نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
فریدون مشیری
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
:cry::cry::cry:
واقعا اینا غمه:

,از نگاه ساکت یک کودک بیمار ، از غم یک مرد در زنجیر , حتی قاتلی بردار:cry:
 

pouyan68

عضو جدید
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت الوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان ((ادم))
زهر دشمنی در خونشان جوشید:ادمیت مرد گر چه ادم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین ساختند
ادمیت مرده بود
بعد , دنیا هی پر شد از ادم و این اسیاب گشت و گشت
قرن ها از مرگ ادم هم گذشت ,ای دریغ, ادمیت بر نگشت
سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی ست .صحبت از ازادی , پاکی, مروت, ابلهی ست
صحبت از عیسی و موسی و محمد نابجاست
قرن موسی قرن چومبه هاست
روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل,از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس , از غم یک مرد در زنجیر , حتی قاتلی بردار

اشک در چشمان و بغض در گلوست وندرین ایام , زهرم در پیاله
اشک و خونم در سبوست , مرگ او را از کجا با ور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست , واااااااااااای ! جنگل را بیابان می کنند
دست خون الود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا . انچه این نامردان با جان انسان می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن : مر گ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن : جنگل بیابان بود از نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
فریدون مشیری

خوبه ولی چه حوصله ای داشتی تایپ کردیا

مهربانی را اگر قسمت کنیم
من یقین دارم به ما هم می رسد

ادمی گر ایستد بر بام عشق
دستهایش تا خدا هم می رسد

:gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

pouyan68

عضو جدید
زندگی شهد گلی است
زنبور زمان می خوردش
آنچه باقی می ماند
عسل خاطره هاست
:gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

بهترین دوست

عضو جدید
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت الوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان ((ادم))
زهر دشمنی در خونشان جوشید:ادمیت مرد گر چه ادم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین ساختند
ادمیت مرده بود
بعد , دنیا هی پر شد از ادم و این اسیاب گشت و گشت
قرن ها از مرگ ادم هم گذشت ,ای دریغ, ادمیت بر نگشت
سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی ست .صحبت از ازادی , پاکی, مروت, ابلهی ست
صحبت از عیسی و موسی و محمد نابجاست
قرن موسی قرن چومبه هاست
روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل,از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس , از غم یک مرد در زنجیر , حتی قاتلی بردار

اشک در چشمان و بغض در گلوست وندرین ایام , زهرم در پیاله
اشک و خونم در سبوست , مرگ او را از کجا با ور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست , واااااااااااای ! جنگل را بیابان می کنند
دست خون الود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا . انچه این نامردان با جان انسان می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن : مر گ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن : جنگل بیابان بود از نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
فریدون مشیری

من دوست داشتم :gol:
 

Similar threads

بالا