onia$
دستیار مدیر تالار مدیریت
چالشهای اقتصاد جهانی دانش محور
مهاجرت نخبگان، مهمترین تهدید سرمایه انسانی
مهدی باسخا*
بیش از 62 درصد از دانشآموزان مدالآور المپيادي كشور طي 14 سال گذشته به كشورهاي توسعهيافته دنيا اعم از آمريكا و كانادا مهاجرت كردهاند
در عصر جهاني شدن، اقتصاد صنعتي موج دومي به اقتصاد موج سومي يا اقتصاد دانشمحور تغيير ماهيت داده است. در اين پارادایم، اطلاعات همچون يك كالاي اقتصادي در فرآيند توليد، توزيع و مصرف، جايگاه ممتازي به دست آورده است. از این رو متخصصان و نخبگان علمی و به عبارتی سرمایه انسانی (Human Capital) به عنوان یکی از عوامل کمیاب تولید، بيش از پيش مورد توجه قرار گرفته است. امروز سرمايه انساني از ابزارهاي مهم توسعه بوده و توسعه معطوف به حفظ سرمايه انساني است؛ چراکه نيروي متخصص و ماهر هم ابزار توسعه و هم هدف توسعه محسوب میشود. یکی از مهمترین پدیدههایی که سطح سرمایه انسانی را در کشورهای در حال توسعه تهدید میکند، فرار مغزها است. اقتصاددانان مختلفی (از جمله لوکاس در سال 1988) در نظریههای رشد اقتصادی، روابط میان سرمایه انسانی، مهاجرت و رشد را به طور موشکافانهاي مورد تجزيه و تحليل قرار داده و اين متغير را به عنوان يکي از عوامل اصلی تعيينکننده رشد بلندمدت برشمردهاند.
ادبيات مربوط به پديده فرار مغزها از کانادا و کشورهاى اتحاديه اروپا به آمريکا نخستين بار در اوايل دهه ۱۹۶۰ ميلادى در جهان مطرح شد. با آغاز بازسازى خرابيهاى پس از جنگ در اروپا و احساس نياز به متخصصين و نخبگان از سایر کشورها، فرار سرمایه انسانی (Human Capital Flight) یا فرار مغزها (Brain Drain) از کشورهای جهان سوم و ایران آغاز شد.
مهاجرت و فرار مغزها را ميتوان در حقيقت تلاش نيروي کار براي رسيدن به شرايط زندگي بهتر و استفاده از توانايي علمي و تکنيکي خود دانست. بنابراين شايد به کار بردن اصطلاح «فرار» براي افراد توانمند مناسب نباشد، چون همانگونه که صاحب سرمايه فیزیکی سعي در حداکثر کردن سود ناشي از سرمايه خود میکند، نيروي کار نيز به طور منطقي در پي استفاده بهينه از استعدادهاي ذاتي يا کسب شده خود خواهد بود. اما شايد رواج اين اصطلاح (فرار مغزها) به دليل آن باشد که هيچ کشوري تمايل ندارد نيروي کار ماهر خود را که براي پرورش آن هزينه کرده از دست دهد و هنگامي که اين نيروي کار به دلايلي حاضر به زندگي در کشور خود نميشود، حرکت اين نيرو را به سمت فرصتهاي بهتر «فرار» قلمداد میکند.
مهاجرت افراد تحصيلکرده باعث مختل شدن بازار کار شده و به تدريج باعث افزايش سهم نيروي کار غير ماهر در نيروي کار شاغل در يک کشور و يکنواخت شدن نيروي کار میشود. فرار مغزها و مهاجرت تنها از دست دادن نيروي کار ماهر براي کشورهاي جهان سوم نيست، بلکه اين آينده و فرآيند پيشرفت يک کشور است که با خروج هر متخصص به تاخير ميافتد. دولت در کشورهای در حال توسعه، سالانه مبالغ هنگفتی را صرف برنامههاي مختلف مربوط به آموزش و پرورش، آموزش عالي و انباشت دانش در نیروی انسانی کرده و در زماني که اين سرمايهگذاريها به مرحله بازدهی میرسند، مهاجرت اتفاق افتاده و این سرمایهها بدون کوچکترین هزینهای در اختیار کشورهای توسعه یافته قرار میگیرد.
ايران همواره جزو کشورهای مهاجرفرست در جهان بوده و بالاترین نرخهای مهاجرت مغزها را داشته است. بیش از 62 درصد از دانشآموزان مدالآور المپيادي كشور طي 14 سال گذشته به كشورهاي توسعهيافته دنيا اعم از آمريكا و كانادا مهاجرت كردهاند (شرق، 9 خرداد 91). به این ارقام باید گزارش سال 2009 صندوق بینالمللی پول را نیز افزود که بیان میکند سالانه حدود 180 هزار ایرانی تحصیلکرده به امید زندگی و یافتن موقعیتهای شغلی بهتر از کشور خارج میشوند. خروج حدود 180 هزار تحصیلکرده، از ایران، به معنی خروج سالانه 50 میلیارد دلار سرمایه از کشور است. بر اساس این گزارش، ايران در ميان 91 کشور در حال توسعه در سال 2009 بالاترين ميزان مهاجرت تحصیلکردهها را دارا بوده است.
تفاوتهاي درآمدي در حقوق و دستمزد، یکی از مهمترین عوامل مهاجرت نخبگان از نقطهاي به نقطه ديگر میباشد. البته ارتباط اين متغير در تصميم به مهاجرت مربوط به کساني است که به دنبال کسب درآمد هستند. در واقع مهاجر با توجه به مهارتها، سن، هزينه مهاجرت و وجود موقعيتهاي آتي بهتر در مقصد اقدام به تصميمگيري درباره مهاجرت مينمايد. به منظور بررسی دقیقتر علل مهاجرت مغزها در کشورهای در حال توسعه، نگاه اقتصادی به این پدیده خالی از لطف نخواهد بود.
نظريه کلاسيکها
کلاسيک ها با اشاره به مزيت نسبي موجود در نقاط مختلف اظهار ميدارند که با تکنولوژي يکسان، هر قدر مزيت نسبي يک نقطه بيشتر باشد کارفرمايان بيشتري به آن نقطه جذب شده و در نتيجه تقاضا براي نيروي کار در آن محل افزايش مي يابد و با در نظر گرفتن فرض تحرک کامل نيروي کار، در پاسخ به اين افزايش تقاضا، مهاجرت صورت ميگيرد. با توجه به مدل کلاسيکها در کوتاه مدت نيروي کار با دستمزد بالاتر استخدام ميشود اما در بلند مدت با توجه به جابهجايي نيروي کار ديگر تفاوت دستمزدها کاهش يافته و دستمزدها در نقطه مبدا و مقصد برابر خواهند شد. در واقع به نظر کلاسيکها علت اصلي مهاجرت تفاوت دستمزدها و مزيت نسبي نقاط مختلف است و با در نظر گرفتن سيستم تعادلي بلند مدت، حرکت نيروي کار در جهت بهينه صورت ميگيرد.
نظريه نئوکلاسيک
نئوکلاسيکها مهاجرت را پديدهاي براي تنظيم بازار نيروي کار جهاني ميدانند که با عدم برابري عرضه و تقاضا در نقاط مختلف روبهرو است. تفاوتهاي موجود در ميزان رفاه کارگران مناطق مختلف سبب جابهجايي نيروي کار ميگردد و اين جابهجايي تا زماني ادامه خواهد داشت که «تفاوت دستمزدها با هزينه مهاجرت برابر گردد».
نظريه جاذبه و دافعه
همانگونه که از عنوان اين نظريه مشخص است برخي افراد به خاطر عوامل دافعه که در محل زندگي وجود دارد ( درآمد پايين، عوامل سياسي و غیره ) تغيير مکان داده و به خاطر کشش و جاذبهاي که ساير مناطق دارند به آن نقاط نقل مکان ميکنند. برخي از دانشمندان طرفدار اين نظريه «عوامل رانشي» را مهمتر از «عوامل کششي» ميدانند.
نظريه بازار کار دوگانه
اين نظريه مهاجرت را ناشي از نياز وافر کشورهاي توسعه يافته به نيروي کار ماهر ميداند. بازار کار در کشورهاي توسعه يافته به دو بخش ناهمگن تقسيم ميشود. يکي بازار نيروي کار با تحصيلات بالا و ديگري بازار کار نيروي کار با تحصيلات پايين. آمارهاي جمعيتي نشان ميدهد که نسبت نيروي کار ماهر به نيروي کار کمتر ماهر در اين کشورها کم است و در نتيجه کشورها سعي در جبران اين بخش از بازار کار با استفاده از «مهاجرين ماهر» مينمايند.
تئوري سيستمهاي جهاني: تئوري سيستمهاي جهاني درباره ساختار کشورها و تشکيل فرصتهاي بيشتر براي مهاجران بحث نموده و افزايش شکاف در بين کشورها در نتيجه رشد و توسعه به وجود آمده بعد از انقلاب صنعتي را علت مهاجرت از کشورهاي توسعه نيافته به کشورهاي توسعه يافته معرفي ميکند. اين سيستم وجود ارتباط (سياسي، نظامي، اقتصادي و غیره) بين کشورها را عاملي تقويت کننده در مهاجرت ميداند و معتقد است بيشترين مهاجرت از کشورهاي پيراموني به آن دسته از کشورهاي مرکزي صورت گرفته است که آن کشورها با هم مراودات گسترده داشتهاند.
با توجه به اهمیت و نقش سرمایه انسانی نیازی بر تاکید بر این موضوع نیست؛ اما در سال گذشته که «کار و سرمایه ایرانی» بر آن نقش بسته بود، توجه به این موضوع اهمیت بسیار بیشتری طلب میکرد. برنامهریزی در مسیر استفاده مناسب از ظرفیتهای انسانی در فرآیند توسعه، مستلزم آن خواهد بود که ابتدا دیدگاه سیاستگذاران درباره این پدیده مشخص شود. درباره پديده فرار مغزها دو ديدگاه کلي وجود دارد: ديدگاه مليگرا، ديدگاه جهانگرا.
ديدگاه مليگرا، فرار مغزها را مشکلي براي کشورهاي مهاجرفرست در نظر ميگيرد. طرفداران اين ديدگاه بيان ميدارند که فرار مغزها سرقت افراد و خيانتي است که توسط کشورهاي توسعه يافته صورت ميگيرد. راههايي که اين نظريه براي مقابله با فرار مغزها ميدهد در راستاي ديدگاه کلي بيان شده است. از جمله حمايت از صنايع نوپا در کشور مبدأ و ايجاد موانع بيشتر در پذيرش مهاجر در کشورهاي مقصد.
در مقابل ديدگاه جهانگرا بيان ميدارد که سرمايه انساني مانند سرمايه فيزيکي از مناطقي که داراي بازدهي کمتر هستند به مناطقي انتقال مييابند که بازدهي بيشتري داشته باشند. در نتيجه مهاجرت نيروي انساني باعث افزايش منافع توليد جهاني میشود. در حقیقت دیدگاه جهانگرا منطبق بر دیدگاهی است در مقابل فرار مغزها، این پدیده را به صورت گردش مغزها (Brain circulation) مینگرد که در آن نيروهاي نخبه يک کشور که به کشور ديگري عزيمت کرده و در آن کشور اقامت يافتهاند، میتوانند با ايجاد ارتباط علمي منظم و مستمر با کشور خود در حد امکان به پيشرفت علمي کشور در زمينههاي مختلف از طريق انتقال علوم و فنون کمک کنند.
در این دیدگاه در کنار آثار زيان بار مهاجرت و فرار مغزها، آثار احتمالي مثبت اين پديده نیز مد نظر قرار میگیرد. يکي از بازخوردهاي اصلي مهاجرت، وجوه ارسالي توسط مهاجر (Remittance) به کشور اصلي و براي خانواده ميباشد. يکي ديگر از آثار مثبت در خصوص انتقال فناوري و دانش از طريق نيروي انساني متخصص مهاجر به كشور متبوع خود، بايد افزود از آنجا كه بدون ترديد ظرفيت علمي و فني نيروي انساني متخصص كه مهاجرت كرده افزايش پيدا كرده است، هنگامي كه آنها چه به صورت دائمي و چه به صورت موقت به كشور خود باز ميگردند، به ويژه از طريق ارتباطاتي كه با شبکههاي علمي و فني در كشورهاي توسعه يافته دارند، ميتوانند در انتقال دانش و فناوريهاي نوين به كشور خود كمك موثري كنند. فناوريهاي جديد به ويژه شبکههاي اينترنتي ميتوانند نقش مهمي در برقراري اينگونه ارتباطات ايفا كنند.
براي مثال شواهد نشان ميدهد كه با مطرح شدن این نظریه در دهه 1990، حداقل 41 شبكه تخصصي الكترونيكي به دست مهاجران مذكور پايه گذاري شد. شبكه نيروهاي متخصص خارج از كشور آفريقاي جنوبي (SANSA) يكي از نمونههاي شبکههاي فعال در اين زمينه است كه بيش از 2000 عضو دارد. این تجربه در کشورهای هند، چین، مکزیک، ارمنستان و سایر کشورهای در حال توسعه مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به ظرفیتهای عظیمی که سرمایه انسانی ایرانی در خارج دارد، میتوان این سیاست را برای بهرهگیری از این ظرفیتها مورد استفاده قرار داد.
مهاجرت نخبگان، مهمترین تهدید سرمایه انسانی
مهدی باسخا*
بیش از 62 درصد از دانشآموزان مدالآور المپيادي كشور طي 14 سال گذشته به كشورهاي توسعهيافته دنيا اعم از آمريكا و كانادا مهاجرت كردهاند
|
ادبيات مربوط به پديده فرار مغزها از کانادا و کشورهاى اتحاديه اروپا به آمريکا نخستين بار در اوايل دهه ۱۹۶۰ ميلادى در جهان مطرح شد. با آغاز بازسازى خرابيهاى پس از جنگ در اروپا و احساس نياز به متخصصين و نخبگان از سایر کشورها، فرار سرمایه انسانی (Human Capital Flight) یا فرار مغزها (Brain Drain) از کشورهای جهان سوم و ایران آغاز شد.
مهاجرت و فرار مغزها را ميتوان در حقيقت تلاش نيروي کار براي رسيدن به شرايط زندگي بهتر و استفاده از توانايي علمي و تکنيکي خود دانست. بنابراين شايد به کار بردن اصطلاح «فرار» براي افراد توانمند مناسب نباشد، چون همانگونه که صاحب سرمايه فیزیکی سعي در حداکثر کردن سود ناشي از سرمايه خود میکند، نيروي کار نيز به طور منطقي در پي استفاده بهينه از استعدادهاي ذاتي يا کسب شده خود خواهد بود. اما شايد رواج اين اصطلاح (فرار مغزها) به دليل آن باشد که هيچ کشوري تمايل ندارد نيروي کار ماهر خود را که براي پرورش آن هزينه کرده از دست دهد و هنگامي که اين نيروي کار به دلايلي حاضر به زندگي در کشور خود نميشود، حرکت اين نيرو را به سمت فرصتهاي بهتر «فرار» قلمداد میکند.
مهاجرت افراد تحصيلکرده باعث مختل شدن بازار کار شده و به تدريج باعث افزايش سهم نيروي کار غير ماهر در نيروي کار شاغل در يک کشور و يکنواخت شدن نيروي کار میشود. فرار مغزها و مهاجرت تنها از دست دادن نيروي کار ماهر براي کشورهاي جهان سوم نيست، بلکه اين آينده و فرآيند پيشرفت يک کشور است که با خروج هر متخصص به تاخير ميافتد. دولت در کشورهای در حال توسعه، سالانه مبالغ هنگفتی را صرف برنامههاي مختلف مربوط به آموزش و پرورش، آموزش عالي و انباشت دانش در نیروی انسانی کرده و در زماني که اين سرمايهگذاريها به مرحله بازدهی میرسند، مهاجرت اتفاق افتاده و این سرمایهها بدون کوچکترین هزینهای در اختیار کشورهای توسعه یافته قرار میگیرد.
ايران همواره جزو کشورهای مهاجرفرست در جهان بوده و بالاترین نرخهای مهاجرت مغزها را داشته است. بیش از 62 درصد از دانشآموزان مدالآور المپيادي كشور طي 14 سال گذشته به كشورهاي توسعهيافته دنيا اعم از آمريكا و كانادا مهاجرت كردهاند (شرق، 9 خرداد 91). به این ارقام باید گزارش سال 2009 صندوق بینالمللی پول را نیز افزود که بیان میکند سالانه حدود 180 هزار ایرانی تحصیلکرده به امید زندگی و یافتن موقعیتهای شغلی بهتر از کشور خارج میشوند. خروج حدود 180 هزار تحصیلکرده، از ایران، به معنی خروج سالانه 50 میلیارد دلار سرمایه از کشور است. بر اساس این گزارش، ايران در ميان 91 کشور در حال توسعه در سال 2009 بالاترين ميزان مهاجرت تحصیلکردهها را دارا بوده است.
تفاوتهاي درآمدي در حقوق و دستمزد، یکی از مهمترین عوامل مهاجرت نخبگان از نقطهاي به نقطه ديگر میباشد. البته ارتباط اين متغير در تصميم به مهاجرت مربوط به کساني است که به دنبال کسب درآمد هستند. در واقع مهاجر با توجه به مهارتها، سن، هزينه مهاجرت و وجود موقعيتهاي آتي بهتر در مقصد اقدام به تصميمگيري درباره مهاجرت مينمايد. به منظور بررسی دقیقتر علل مهاجرت مغزها در کشورهای در حال توسعه، نگاه اقتصادی به این پدیده خالی از لطف نخواهد بود.
نظريه کلاسيکها
کلاسيک ها با اشاره به مزيت نسبي موجود در نقاط مختلف اظهار ميدارند که با تکنولوژي يکسان، هر قدر مزيت نسبي يک نقطه بيشتر باشد کارفرمايان بيشتري به آن نقطه جذب شده و در نتيجه تقاضا براي نيروي کار در آن محل افزايش مي يابد و با در نظر گرفتن فرض تحرک کامل نيروي کار، در پاسخ به اين افزايش تقاضا، مهاجرت صورت ميگيرد. با توجه به مدل کلاسيکها در کوتاه مدت نيروي کار با دستمزد بالاتر استخدام ميشود اما در بلند مدت با توجه به جابهجايي نيروي کار ديگر تفاوت دستمزدها کاهش يافته و دستمزدها در نقطه مبدا و مقصد برابر خواهند شد. در واقع به نظر کلاسيکها علت اصلي مهاجرت تفاوت دستمزدها و مزيت نسبي نقاط مختلف است و با در نظر گرفتن سيستم تعادلي بلند مدت، حرکت نيروي کار در جهت بهينه صورت ميگيرد.
نظريه نئوکلاسيک
نئوکلاسيکها مهاجرت را پديدهاي براي تنظيم بازار نيروي کار جهاني ميدانند که با عدم برابري عرضه و تقاضا در نقاط مختلف روبهرو است. تفاوتهاي موجود در ميزان رفاه کارگران مناطق مختلف سبب جابهجايي نيروي کار ميگردد و اين جابهجايي تا زماني ادامه خواهد داشت که «تفاوت دستمزدها با هزينه مهاجرت برابر گردد».
نظريه جاذبه و دافعه
همانگونه که از عنوان اين نظريه مشخص است برخي افراد به خاطر عوامل دافعه که در محل زندگي وجود دارد ( درآمد پايين، عوامل سياسي و غیره ) تغيير مکان داده و به خاطر کشش و جاذبهاي که ساير مناطق دارند به آن نقاط نقل مکان ميکنند. برخي از دانشمندان طرفدار اين نظريه «عوامل رانشي» را مهمتر از «عوامل کششي» ميدانند.
نظريه بازار کار دوگانه
اين نظريه مهاجرت را ناشي از نياز وافر کشورهاي توسعه يافته به نيروي کار ماهر ميداند. بازار کار در کشورهاي توسعه يافته به دو بخش ناهمگن تقسيم ميشود. يکي بازار نيروي کار با تحصيلات بالا و ديگري بازار کار نيروي کار با تحصيلات پايين. آمارهاي جمعيتي نشان ميدهد که نسبت نيروي کار ماهر به نيروي کار کمتر ماهر در اين کشورها کم است و در نتيجه کشورها سعي در جبران اين بخش از بازار کار با استفاده از «مهاجرين ماهر» مينمايند.
تئوري سيستمهاي جهاني: تئوري سيستمهاي جهاني درباره ساختار کشورها و تشکيل فرصتهاي بيشتر براي مهاجران بحث نموده و افزايش شکاف در بين کشورها در نتيجه رشد و توسعه به وجود آمده بعد از انقلاب صنعتي را علت مهاجرت از کشورهاي توسعه نيافته به کشورهاي توسعه يافته معرفي ميکند. اين سيستم وجود ارتباط (سياسي، نظامي، اقتصادي و غیره) بين کشورها را عاملي تقويت کننده در مهاجرت ميداند و معتقد است بيشترين مهاجرت از کشورهاي پيراموني به آن دسته از کشورهاي مرکزي صورت گرفته است که آن کشورها با هم مراودات گسترده داشتهاند.
با توجه به اهمیت و نقش سرمایه انسانی نیازی بر تاکید بر این موضوع نیست؛ اما در سال گذشته که «کار و سرمایه ایرانی» بر آن نقش بسته بود، توجه به این موضوع اهمیت بسیار بیشتری طلب میکرد. برنامهریزی در مسیر استفاده مناسب از ظرفیتهای انسانی در فرآیند توسعه، مستلزم آن خواهد بود که ابتدا دیدگاه سیاستگذاران درباره این پدیده مشخص شود. درباره پديده فرار مغزها دو ديدگاه کلي وجود دارد: ديدگاه مليگرا، ديدگاه جهانگرا.
ديدگاه مليگرا، فرار مغزها را مشکلي براي کشورهاي مهاجرفرست در نظر ميگيرد. طرفداران اين ديدگاه بيان ميدارند که فرار مغزها سرقت افراد و خيانتي است که توسط کشورهاي توسعه يافته صورت ميگيرد. راههايي که اين نظريه براي مقابله با فرار مغزها ميدهد در راستاي ديدگاه کلي بيان شده است. از جمله حمايت از صنايع نوپا در کشور مبدأ و ايجاد موانع بيشتر در پذيرش مهاجر در کشورهاي مقصد.
در مقابل ديدگاه جهانگرا بيان ميدارد که سرمايه انساني مانند سرمايه فيزيکي از مناطقي که داراي بازدهي کمتر هستند به مناطقي انتقال مييابند که بازدهي بيشتري داشته باشند. در نتيجه مهاجرت نيروي انساني باعث افزايش منافع توليد جهاني میشود. در حقیقت دیدگاه جهانگرا منطبق بر دیدگاهی است در مقابل فرار مغزها، این پدیده را به صورت گردش مغزها (Brain circulation) مینگرد که در آن نيروهاي نخبه يک کشور که به کشور ديگري عزيمت کرده و در آن کشور اقامت يافتهاند، میتوانند با ايجاد ارتباط علمي منظم و مستمر با کشور خود در حد امکان به پيشرفت علمي کشور در زمينههاي مختلف از طريق انتقال علوم و فنون کمک کنند.
در این دیدگاه در کنار آثار زيان بار مهاجرت و فرار مغزها، آثار احتمالي مثبت اين پديده نیز مد نظر قرار میگیرد. يکي از بازخوردهاي اصلي مهاجرت، وجوه ارسالي توسط مهاجر (Remittance) به کشور اصلي و براي خانواده ميباشد. يکي ديگر از آثار مثبت در خصوص انتقال فناوري و دانش از طريق نيروي انساني متخصص مهاجر به كشور متبوع خود، بايد افزود از آنجا كه بدون ترديد ظرفيت علمي و فني نيروي انساني متخصص كه مهاجرت كرده افزايش پيدا كرده است، هنگامي كه آنها چه به صورت دائمي و چه به صورت موقت به كشور خود باز ميگردند، به ويژه از طريق ارتباطاتي كه با شبکههاي علمي و فني در كشورهاي توسعه يافته دارند، ميتوانند در انتقال دانش و فناوريهاي نوين به كشور خود كمك موثري كنند. فناوريهاي جديد به ويژه شبکههاي اينترنتي ميتوانند نقش مهمي در برقراري اينگونه ارتباطات ايفا كنند.
براي مثال شواهد نشان ميدهد كه با مطرح شدن این نظریه در دهه 1990، حداقل 41 شبكه تخصصي الكترونيكي به دست مهاجران مذكور پايه گذاري شد. شبكه نيروهاي متخصص خارج از كشور آفريقاي جنوبي (SANSA) يكي از نمونههاي شبکههاي فعال در اين زمينه است كه بيش از 2000 عضو دارد. این تجربه در کشورهای هند، چین، مکزیک، ارمنستان و سایر کشورهای در حال توسعه مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به ظرفیتهای عظیمی که سرمایه انسانی ایرانی در خارج دارد، میتوان این سیاست را برای بهرهگیری از این ظرفیتها مورد استفاده قرار داد.