من شب یه خوابی دیدم از صبح تا حالا همش تو مخمه ول نمی کنه که اگه می تونین تعبرشو بگین شاید راحت شم.
.
.
.
خوب حالا خوابمو تعریف می کنم البته با عرض شرمندگی خجالت می کشم ولی خوب................
خواب دیدم...............یه بچه بغلمه یه پسر که بچه من نیست با خودم بردمش بیرون قیافش خیلی برام واضحه معمولا تو خواب قیافه کسایی که تا حالا ندیدمو درست نمی بینم ولی این یکی کاملا یادمه یه کوچولوی خیلی ناز که یه سرهم صورتی تنش بود با جوراب سفید.....
حالا...........شیشه شیر بچه تو دستم بود می خواستم شیرشو بدم ولی نمی شد شیشه شیر خراب بود سوراخ بالای سرش بزرگ بود و شیر یه دفعه می ریخت تو حلق بچه منم می ترسیدم بهش بدم یواش می بردم که نپره گلوش بچه خفه نشه دیدم نمی شه گفتم برم براش آبمیوه بخرم می خواستم پرتغال بخرم گفتم نه ترش می شه نمی تونه بخوره سیب خریدم به ئفروشنده گفتم سیب می خوام رفت یه دونه گرمشو از تو آفتاب آورد گفتم آقا این گرمه خنکشو بدین یکی از تو یخچالش داد حتی قیافه فروشنده هم یادمه ....بعد ندیدم که چی شد بهش دادم یا نه بزرگیشو دیدم 8 یا9 سالش بود با هم رفته بودیم یه جایی که بناهای قدیمی داشت تاریک بود توشون می خواستم برم تو بعد گفتم نه من می ترسم نریم تو.......بعد هم که زنگ ساعتو......پر
.
.
.
خوب حالا تعبیرش کنین ببینم............
.
.
.
خوب حالا خوابمو تعریف می کنم البته با عرض شرمندگی خجالت می کشم ولی خوب................
خواب دیدم...............یه بچه بغلمه یه پسر که بچه من نیست با خودم بردمش بیرون قیافش خیلی برام واضحه معمولا تو خواب قیافه کسایی که تا حالا ندیدمو درست نمی بینم ولی این یکی کاملا یادمه یه کوچولوی خیلی ناز که یه سرهم صورتی تنش بود با جوراب سفید.....
حالا...........شیشه شیر بچه تو دستم بود می خواستم شیرشو بدم ولی نمی شد شیشه شیر خراب بود سوراخ بالای سرش بزرگ بود و شیر یه دفعه می ریخت تو حلق بچه منم می ترسیدم بهش بدم یواش می بردم که نپره گلوش بچه خفه نشه دیدم نمی شه گفتم برم براش آبمیوه بخرم می خواستم پرتغال بخرم گفتم نه ترش می شه نمی تونه بخوره سیب خریدم به ئفروشنده گفتم سیب می خوام رفت یه دونه گرمشو از تو آفتاب آورد گفتم آقا این گرمه خنکشو بدین یکی از تو یخچالش داد حتی قیافه فروشنده هم یادمه ....بعد ندیدم که چی شد بهش دادم یا نه بزرگیشو دیدم 8 یا9 سالش بود با هم رفته بودیم یه جایی که بناهای قدیمی داشت تاریک بود توشون می خواستم برم تو بعد گفتم نه من می ترسم نریم تو.......بعد هم که زنگ ساعتو......پر
.
.
.
خوب حالا تعبیرش کنین ببینم............