بذارید از اول اولش بگم که من چه جوری سر از زاهدان در آوردم.
قرار بود شب جواب ارشد بیاد.منم صبحی با مادرم رفته بودم کتابفروشیمون.ساعت یازده صبح بود که تارا بهم زنگ زد.گفت جواب ارشد الان رو سایته.قلبم اومد تو دهنم.بااسترس ازش پرسیدم چی قبول شد اونم گفت زاهدان شبانه قبول شده.یه کم خیالم راحت شد.من رتبه ام از تارا یه کم بهتر بود و اولش اصلا امید به قبولی شبانه زاهدان نداشتم.گوشی و قطع کردم به مامانم گفتم جواب اومده و من احتمالا شبانه قبول میشم.باهم رفتیم خونه.فرزانه(آبجیم)کامپیوتر رو تا رسیدنم روشن کرد و به اینترنت وصل شد.اونم ارشد امتحان داده بود.من سال دوم امتحانم بود و اون بار اولش.اول مشخصات خودمو زدم زمان به کندی میگذشت...
صفحه من باز شد.من روزانه زاهدان قبول شدم.یه جیغ بنفش کشیدم و مامانم تاشنید زاهدان قبول شدم سگرمه هاش رفت تو هم.بهم گفت آخرش کار خودتو کردی...آخه من اول روزانه زدم و بعد شبانه ها...
اینطوری بود که من زاهدانی شدم
قرار بود شب جواب ارشد بیاد.منم صبحی با مادرم رفته بودم کتابفروشیمون.ساعت یازده صبح بود که تارا بهم زنگ زد.گفت جواب ارشد الان رو سایته.قلبم اومد تو دهنم.بااسترس ازش پرسیدم چی قبول شد اونم گفت زاهدان شبانه قبول شده.یه کم خیالم راحت شد.من رتبه ام از تارا یه کم بهتر بود و اولش اصلا امید به قبولی شبانه زاهدان نداشتم.گوشی و قطع کردم به مامانم گفتم جواب اومده و من احتمالا شبانه قبول میشم.باهم رفتیم خونه.فرزانه(آبجیم)کامپیوتر رو تا رسیدنم روشن کرد و به اینترنت وصل شد.اونم ارشد امتحان داده بود.من سال دوم امتحانم بود و اون بار اولش.اول مشخصات خودمو زدم زمان به کندی میگذشت...
صفحه من باز شد.من روزانه زاهدان قبول شدم.یه جیغ بنفش کشیدم و مامانم تاشنید زاهدان قبول شدم سگرمه هاش رفت تو هم.بهم گفت آخرش کار خودتو کردی...آخه من اول روزانه زدم و بعد شبانه ها...
اینطوری بود که من زاهدانی شدم