توبه گویندم از اندیشه ی معشوق بکن
هرگز این توبه نباشد که گناهی ست عظیم
ملال مصلحتی می نمایم از جانان
که کس به جد ننماید ز جان خویش ملال
توبه گویندم از اندیشه ی معشوق بکن
هرگز این توبه نباشد که گناهی ست عظیم
ملال مصلحتی می نمایم از جانان
که کس به جد ننماید ز جان خویش ملال
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توستلاجرم عقل منهزم شد و صبر
که نبودند مرد میدانش
ببخشید تشکرام تمام شده
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خواهش می کنم ..مشکل نداره...
یادم را پاک کنی… عشقم را چه میکنی؟وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
یادم را پاک کنی… عشقم را چه میکنی؟
اصلا همه را پاک کن
هر آنچه از من داری
از من که چیزی کم نمیشود…
فقط بگو با وجدانت چه میکنی؟
نکند آن را هم پاک کرده ای؟
نــــــــــــه ! شدنی نیست…
نمیتوانی آنچه که نداشتی را پاک کنی.
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از دست حسود چمنش
سلام آقا مانی...
ببخشید تشکرام تمام شده
شکارم کرد زلف او چو آتش سرخ رخ زانم
که در گردن کمند زلف دود آسای او دارم
اگر صد جان خاقانی به بالایش برافشانم
خجل باشم که این خلعت نه بر بالای او دارم
سلام بانو نگار خوبی
من در این جای همین صورت بی جانم و بسماهم آمد به در خانه و من خانه نبودم
خانه گویی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
مرسی خوبم
شما خوبید؟
من در این جای همین صورت بی جانم و بس
دلم آن جاست که آن دلبر عیار آن جاست
خدارو شکر خوشحالم که خوبید
می نوش بر طرف چمن، نظاره کن بر یاسمنتو می گی غیر تو دلبر ندارم
هوای دیگری در سر ندارم
مانی جوابمو ندادی خوبی؟
می نوش بر طرف چمن، نظاره کن بر یاسمن
تا من به کام خویشتن بینم در آن رخسارها
ای محرم زار نهان، در پند من بگشا زبان
کز نام و ناموس جهان، دارد هلالی عارها
دوش رفتم به در میکده خواب آلودهاز میان تمام
کلمات
از میان تمام واژه ها
کسی چه میداند
شاید همین
دوستت دارم
زیباترین کلام باشد
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
همه هست ارزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
یاد باد آنکه سر کوی تو ام منزل بود .................. دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای ................. فرشته ات به دو دست دعا نگه دارددلم جزمهرمهرویان طریقی بر نمیگیرد.........زهردرمیدهم پندش ولیکن در نمیگیرد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای ................. فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
از عشق دور هستیم سرگرم با کتابیمداغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا...........آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا
از عشق دور هستیم سرگرم با کتابیم
ای ابر آسمان پوش! بگذار تا بتابیم
من از روییدن خار سر دیوار دانستم............که ناکس کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
یارب آن روی است و در پیرامنش بند کلاهاز چار چیز مگذر گر عاقلی و زیرک
امن و شراب بی غش معشوق و جای خالی
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگزیارب آن روی است و در پیرامنش بند کلاه
یا به گرد ماه تابان عقد پروین بستهاند
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
نگاهم یاد باران کرده امشبدلا بی من چه میکردی تو درکوی حبیب من ... الهی خون شوی ای دل توهم گشتی رقیب من
نگاهم یاد باران کرده امشب
مرا سر در گریبان کرده امشب
غم و فریاد من از این و آن نیست
دلم یاد رفیقان کرده امشب
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
به دل فگار دارم گله بی نهایت از تو ... به کدام امیدواری نکنم شکایت از تو؟
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاستواعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند.
تو را که هر چه مراد است در جهان داریدل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |