دردم از يار است و درمان نيز همسحرم دولت بیدار به بالین امد
گفت برخیز که ان خسرو شیرین امد
دل فداي او شد و جان نيز هم
دردم از يار است و درمان نيز همسحرم دولت بیدار به بالین امد
گفت برخیز که ان خسرو شیرین امد
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
تشكرام تموم شدن سونيا ببخشيد
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن اهوی مشکین امد
دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موي تو بود
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادند
واندر ان ظلمت شب اب حياتم دادند
دارای جهان،نصرت دین،خسروکامل
یحیی بن مظفر ملک عالم عادل
یکی درد و یکی درمان پسنددلب و دندان سنايي همه توحيد تو گويند
مگر از اتش دوزخ بودش روي رهايي
لب و دندان سنايي همه توحيد تو گويند
مگر از اتش دوزخ بودش روي رهايي
شاهد ان نيست كه مويي و مياني داردیارب این گل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
یارب این گل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شاهد ان نيست كه مويي و مياني دارد
بنده طلعت ان باش كه اني دارد
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشتدل ازرده ی مارا به نسیمی بنواز
یعنی ان جان ز تن رفته به تن باز رسان
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله اموز صد مدرس شد
ببخشيد دوستان تشكرهام تموم شده
دوش می امد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود
انتظار تشکر از کسی را داشتن هم نوعی گدایی است
دل مي رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارا
درسته ولي من دوس دارم تشكر كنم گفتم كه بدونيد
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
ديشب صداي تيشه از بيستون نيامد
شايد به خواب شيرين فرهاد رفته باشد
من بد کنم و تو بد مکافات دهیدوستت دارم و بیهوده پنهان می کنم
خلق می دانند و من انکار ایشان می کنم
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان و من و تو چیست بگو
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها
پای ان کاج بلند
در روز ازل هر آنچه بایست بداد
غم خوردن و کوشیدن ما بیهودهاست
هر که شد محرم دل در حرم یار بماندتا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
و آن که این کار نداست در آن کار بماند
وفا ز خلق مجوی گر سخن می شنویدی میشد و گفتم و صمنا عهد به جای ار
گفتا غلطا خواجه در این عهد وفا نیست
وفا ز خلق مجوی گر سخن می شنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می باش
دلم از مهر در ماتم نشستهستشب با صدای تو بیدار می شود
خورشید در مدار تو پرگار می شود
دلم از مهر در ماتم نشستهست
عجب در مهر دل دلدار چونست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |