یادایام قشنگی که گذشت کنج قلبم گرم است
ارزویم همه سرسبزی توست...................
تو کیستی ،که من اینگونه، بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سر گشته، روی گردابم!
یادایام قشنگی که گذشت کنج قلبم گرم است
ارزویم همه سرسبزی توست...................
تاتوانی سایه دیوارخودبیش کنمبر ظن کز سرم سودای عشقت................. رود,تا بر زمینم استخوان هست
تاتوانی سایه دیوارخودبیش کن
تانگردی سایه جوپای دیوارکسی
غم من مخوریاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غصه نخورکه دوریت برای من شده عادت
غم من مخور
تاتونگاه میکنی کارمن اه کشیدن استمعذرت مووووووووووخام اشتب شد
تاتونگاه میکنی کارمن اه کشیدن است
ای به فدای چشم تواین چه نگاه کردن است
تو با من نبودي و من با تو بودم!
مگر نه كه با هم بودن،
همين علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب،
شعرهاي نو سروده باران را
براي تو خواندم!
هر شب، شب بخيري به تو گفتم
و جواب ِ تو را،
از آنسوي سكوت ِ خوابهايم شنيدم!
میری و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد...
در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم.......اشک ریزان هوس دامن مادر کردم
دارم هوای صحبت یاران رفته را......یاری کن ای اجل که به یاران رسانیممن نگویم که
مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
دارم هوای صحبت یاران رفته را......یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
می آیم با شمیم زخم لاله
به دستم خون اوراق سه ساله
چهل بار از کتابی سرخ خواندم
مصیبت نامه یاس سه ساله
هست اگر در سرم انديشه اسطوره شدن
پيرو مکتب مجنون نه تهمتن باشم
خسته شد شا نه ام از وزنه ي مردي ايکاش
مرد باشي تو و من ثانيه اي زن باشم
مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست
که دوست جان کلام من است در همه حال
قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت
به واژه ها که مرا برده اند زیر سوال
تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم
بشوق توست که تکرار می شود هر سال
نمی گويم فراموشم نكن هرگز
لعنت و نفرين مي کنن به جاده
اگر برن چار تا قدم پياده
مرداي خواب تو ساعت اداري
تازه دو ساعتم اضافه کاري
توي رَگاشون مي کشه تنوره
تري گليسريد و قند و اوره
انگار آتيش گرفته ترمه هاشون
هميشه تو همه سگرمه هاشون
به زير دست، ترشي و عبوسي
به منشي اداره چاپلوسي
براي جَستن از مظان شک ها
دايرةالمعارف کلک ها
بچه به دنيا مي آرن با نذور
اغلب*شون يه دونه اون هم به زور
پيش هم از عاطفه دم مي زنن
پشت سر اما واسه هم مي زنن
نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....
شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یکشب بگویی دوست داری تو می دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم
به جان هر چه عاشق در این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم.
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنکشبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یکشب بگویی دوست داری تو می دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم
به جان هر چه عاشق در این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم.
من که سر درنیاورم به دو کوناز در درامدی و از خود به در شدم........گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
ما گدایان خیل سلطانیماز در درامدی و از خود به در شدم........گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
ترسم که اشک درغم ما پرده در شودمن که سر درنیاورم به دو کون
گردنم زیر بار منت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست
من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست
ترسم که اشک درغم ما پرده در شود
وین راز سربه مهر به عالم سمرشود
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجاییدر میانه ام زندگی میکند
در دستانم گل می گذارد
و بر تمامیت من بوسه می زند...
چشم هایش که بی تردید و شفاف
نگاهم کرده است ساعت ها
بر جای جای روحم
آواز سر داده اند
ومن
سرشارم از او
خالی شده ام ز خود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |