تا تو هستي و غزل هست دلم تنها نيست
محرمي چون تو هنوزم به چنين دنيا نيست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در اين وصف زبان دگري گويا نيست
تا توانی دلی بدست اور.......دل شکستن هنر نمی باشد
تا تو هستي و غزل هست دلم تنها نيست
محرمي چون تو هنوزم به چنين دنيا نيست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در اين وصف زبان دگري گويا نيست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست...در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیستتا توانی دلی بدست اور.......دل شکستن هنر نمی باشد
دلم را مشکن و در پا مینداز ..............................که دارد در سر زلف تو مسکنتو زمژگان کرده ای با قلب مشتاقان خویش
آنچه جلادان سنگین دل زخنجر کرده اند
نیمشب با گریه ی مستانه حالی داشتم......تلخ شد عیش من از لبخند بی هنگام صبحدلم را مشکن و در پا مینداز ..............................که دارد در سر زلف تو مسکن
حافظا در گنج فقروخلوت شبهای تار...تا بود وردت دعا ودرس قران غم مخور..........چقدر بد شانسی بازم تشکر هام تموم شدنیمشب با گریه ی مستانه حالی داشتم......تلخ شد عیش من از لبخند بی هنگام صبح
حافظا در گنج فقروخلوت شبهای تار...تا بود وردت دعا ودرس قران غم مخور..........چقدر بد شانسی بازم تشکر هام تموم شد
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست...در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست
رقت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز.......غرق گل است بسترم از بوی او هنوز
تلخکامی بین که در میخانه ی دلدادگی......بود پر خون جگر هر جا سبویی یافتمزاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست...در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست
منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است...دعای پیر مغان ورد صبحگاه من استتلخکامی بین که در میخانه ی دلدادگی......بود پر خون جگر هر جا سبویی یافتم
منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است...دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم.........در میان لاله و گل آشیانی داشتمتو را من چشم در راهم
"شباهنگام که میگیرند سایه ها رنگ سیاهی...
يا رب اين اينه حسن چه جوهر دارد....كه در او اه مرا قوت تاثير نبودتو را من چشم در راهم
"شباهنگام که میگیرند سایه ها رنگ سیاهی...
دیده ی آزاد مردان سوی دنیای دل است......سفله باشد آنکه روی دل به دنیا میکنديا رب اين اينه حسن چه جوهر دارد....كه در او اه مرا قوت تاثير نبود
يا رب اين اينه حسن چه جوهر دارد....كه در او اه مرا قوت تاثير نبود
دل آزرده ی ما را به نسیمی بنواز.............یعنی آن جان ز تن رفته به تن باز رساندیده ی آزاد مردان سوی دنیای دل است......سفله باشد آنکه روی دل به دنیا میکند
در انتظار رویت ما و امیدواری..................در عشوه وصالت ما و خیال و خوابیدل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد
عشق میگفت به شرح انچه برو مشکل بود...
در انتظار رویت ما و امیدواری..................در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی
دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد...........بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمریاد باد انکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود...
دامن افشان گذشت و بازنگشت......عمر از دست رفته را ماندیاد باد انکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود...
دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد...........بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم ...........لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرماییرشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود...
در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم ...........لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآیدیا رب این ایینه حسن چه جوهر دارد
که در و اه مرا قوت تاثیر نبود...
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
دین و دل بردند و قصد جان کنند........ الغیاث از جور خوبان الغیاثدوش می امد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزه ای شوخته بود...
دین و دل بردند و قصد جان کنند........ الغیاث از جور خوبان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند........ الغیاث از جور خوبان الغیاث
.خودم میگم.................ثوابت باشد اي داراي خرمن$$$$$$$$$$$اگر رحم كني بر خوشه چيني
.خودم میگم.................ثوابت باشد اي داراي خرمن$$$$$$$$$$$اگر رحم كني بر خوشه چيني
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |