تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
ز دست دیده و دل هر دو فریاد/که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد/زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
ز دست دیده و دل هر دو فریاد/که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد/زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
در اين قبله خودخواه. هيچ شفقت نيستچو نيك درنگري، هر چه هست عنواني است
دروصلمو میمیرم از آن رشک که آیا دست هوس کیست درآغوش خیالش.
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم !
سکوتم را به باران هدیه کردم ................... تمام زندگی را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت .......... .......به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
دیده بر هم ننهم هیچ شبی تا به سحریاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود...
دیده بر هم ننهم هیچ شبی تا به سحر
آخر این ناله جان سوز اثرها دارد
ما را به دعا کاش نسازند فراموش
رندان سحر خیز که صاحب نفسانند
نا برده رنج گنج میسر نمی شوددر این خاک زر خیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |