مدتی شد کع دل از غیر تو پرداخته ام
گر قدم رنجه کنی ، گوشه تنهائی هست
گر قدم رنجه کنی ، گوشه تنهائی هست
شوریده و شیدا کند هر دل که دلبر جا کند
عین بقا پیدا کند هر جان که جانان پرورد
امشب سبکتر ميزنند اين طبل بيهنگام رادر خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
دعوي درست نيست گر از دست نازنين
چون شربت شکر نخوري زهر ناب را
عشق آدميتست گر اين ذوق در تو نيست
همشرکتي به خوردن و خفتن دواب را
امشب سبکتر ميزنند اين طبل بيهنگام را
يا وقت بيداري غلط بودست مرغ بام را
تو که ناخوانده ای علم سماواتامشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت
تو که ناخوانده ای علم سماوات
تو که نا برده ای ره در خرابات
تو که سود و زیان خود ندانی
به یارات کی رسی هیهات هیهات
(بابا طاهر عریان )
تو از دست که میخوردی؟ که خشم آلودهای دیگر
مگر با دشمنان ما قدح پیمودهای دیگر؟
ز شادیها چه بنشستی؟ به عزتها چه برجستی؟
اگر دشمن ندانستی که بی ما بودهای دیگر
تا توانی دلی به دست اور دل شکستن هنر نمی باشدتو که ناخوانده ای علم سماوات
تو که نا برده ای ره در خرابات
تو که سود و زیان خود ندانی
به یارات کی رسی هیهات هیهات
(بابا طاهر عریان )
تا توانی دلی به دست اور دل شکستن هنر نمی باشد
روي تو خوش مينمايد آينه ما
کينه پاکيزه است و روي تو زيبا
چون مي روشن در آبگينه صافي
خوي جميل از جمال روي تو پيدا
من و تو با همیم اما دلامون خیلی دوره........ای دوست، بیا، که ما توراییم
بیگانه مشو، که آشناییم
دوست عزیز شعر نه ترانهمن و تو با همیم اما دلامون خیلی دوره........
توانا بود هرکه دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود...... دوام نکن دیگه ذوق ادبیم گل کردهدوست عزیز شعر نه ترانه
هر که خصم اندر او کمند انداخت
به مراد ویش بباید ساخت
هر که عاشق نبود مرد نشد
نقره فایق نگشت تا نگداخت
توانا بود هرکه دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود...... دوام نکن دیگه ذوق ادبیم گل کرده
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
باز یاد همون ترانه هه افتادمشبی نالم شبی شبگیر نالم
ز جور یار و چرخ پیر نالم
گهی همچون پلنگ تیر خورده
گهی چون شیر در زنجیر نالم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فريادم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |