مشاعرۀ سنّتی

یورال

عضو جدید

تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو

پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو


ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز

کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو


واعظان کین جلوه بر محراب و منبر میکنن
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند.
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
واعظان کین جلوه بر محراب و منبر میکنن
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند


بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل

مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان


با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم

که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان


گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم

از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل

مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان


با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم

که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان


گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم

از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
ناگهان آیینه حیران شد،گمان کردم تویی
ماه پشت ابر پنهان شد،گمان کردم تویی

ردپایی تازه از پشت صنوبرها گذشت...
چشم آهوها هراسان شد،گمان کردم تویی
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
راه و رسم عاشقي را شاعران دانند و بس
آنچه را بر دل نشيند بر زبان رانند و بس


 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشکل شرعی ندارد بوسه از لبهای تو / میوه بیرون زده از باغ حق عابر است...

تو به من گرطلب بوسه ی از لب بکنی
من به سوی دگری هیچ حوالت نکنم

قول ميدم به خودم غیر توعادت نکنم

از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم


 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز

تو به من گرطلب بوسه ی از لب بکنی
من به سوی دگری هیچ حوالت نکنم

قول ميدم به خودم غیر توعادت نکنم

از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم



من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت
تا بیایند عزیزان به مبارک بادم
من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس
پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم
به وفای تو کز آن روز که دلبند منی
دل نبستم به وفای کس و در نگشادم
تا خیال قد و بالای تو در فکر من است
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم





بازم نشد کوتاهترش کنم:redface: عشقه اصا سعدی جان:heart:
 

plant_biology

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت
تا بیایند عزیزان به مبارک بادم
من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس
پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم
به وفای تو کز آن روز که دلبند منی
دل نبستم به وفای کس و در نگشادم
تا خیال قد و بالای تو در فکر من است
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم





بازم نشد کوتاهترش کنم:redface: عشقه اصا سعدی جان:heart:
مهجور تو را شب خيالي كه مپرس
مهجور تو را روز ملالي كه مپرس
گفتي هاتف چه حال داري بي من
درگوشه اي افتاده به حالي كه مپرس!
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساز دل پایان ندارد مهربان
می نوازم آنچه دارم در توان

یاد داری اولین دیدار را
من تو را در یاد دارم همچنان

چون ندارم جز زبان عاشقی
دائماً نام تو آرم بر زبان

واژه و مصراع و بیتِ شعرِ من
از
تو می گوید، زتـو دارد نشان ....

 

یورال

عضو جدید
ساز دل پایان ندارد مهربان
می نوازم آنچه دارم در توان

یاد داری اولین دیدار را
من تو را در یاد دارم همچنان

چون ندارم جز زبان عاشقی
دائماً نام تو آرم بر زبان

واژه و مصراع و بیتِ شعرِ من
از
تو می گوید، زتـو دارد نشان ....

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه ی عاقل هنری بهتر از این؟
 

یورال

عضو جدید
نو عروس شب مهتاب تو باشم چه شود
ماه من باشى و مرداب تو باشم چه شود ..!؟

اى كه شاعر شوى و شهد بريزد ز لبت
مطلع هر غزل ناب تو باشم چه شود ..!؟

دارم دلی که سر به هواتر ز بچه‌هاست
مسپر به چون منی دلکِ سر به راهِ خویش
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
دارم دلی که سر به هواتر ز بچه‌هاست
مسپر به چون منی دلکِ سر به راهِ خویش

شادی به روزگار گدایان کوی دوست
بر خاک ره نشسته به امید روی دوست
گفتم به گوشه‌ای بنشینم ولی دلم
ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست




 

plant_biology

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

شادی به روزگار گدایان کوی دوست
بر خاک ره نشسته به امید روی دوست
گفتم به گوشه‌ای بنشینم ولی دلم
ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست




تو صاحب خرمني و من گدايي خوشه چين

اما به انعام تو شايستن نه حد هر گدا...
 

plant_biology

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب ز گریه در جگرم نَم نمانده بود
خون وام كرده از همه اعضا، گریستم:D
مرا غرض زنماز ان بود كه پنهاني
حديث درد فراق تو باز بگذارم
وگرنه اين چه نمازي بود كه من با تو
نشسته روي به محراب و دل به بازارم!!
 

یورال

عضو جدید
مرا غرض زنماز ان بود كه پنهاني
حديث درد فراق تو باز بگذارم
وگرنه اين چه نمازي بود كه من با تو
نشسته روي به محراب و دل به بازارم!!

من از دلدادگی ترسی ندارم گو ببر دل را
که از فرجام آتش‌بازی دلدار می‌ترسم
 

ریحانه سعادت

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از دلدادگی ترسی ندارم گو ببر دل را
که از فرجام آتش‌بازی دلدار می‌ترسم
موی‌ تو

بر روی تو

شامیست بر رخسـار صبح



روی‌تو

در موی‌تو

صبحیست ‌در آغوش‌ شام...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا