تهمتِ عشق نه پیراهنِ یوسف بدرید
پرده از عصمتِ ناموسِ زلیخا برداشت
تو همان به که نیندیشی
به من و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم
تهمتِ عشق نه پیراهنِ یوسف بدرید
پرده از عصمتِ ناموسِ زلیخا برداشت
توفیق دهم برانکه در دل
جز تخم رضای تو نکارم
راز دل هرکسی تو دانی
دانی که چگونه دل فگارم
دل تو را دوست تر ،زجان داردتو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید....
دلم وقتی که می گیرد ، تو می آیی به دیدارم
به من آهسته میگویی "عزیزم دوستت دارم"
سرم بر شانه ات ، باور ندارم پیش من باشی
تورا در خواب میبینم بگو ، یا این که بیدارم ؟
من از عشقت چنان مستم که دائم فکر دیدارم
طبیا بر سرم بگذر که از هجر تو بیمارم
اگر صدها صنم بهرم شود پیدا به شهر عشق
شعارم این بُوَد جانا تو را من دوست می دارم
با وزن ، قافیه ، ردیف و محتوای شعر شما
فی البداهه از خودم تقدیم به شما و تمام دوستان ادیبم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |