مشاعرۀ سنّتی

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
روح آن کشته غم شاد که تا بود دمی

یار غم بود و شکایت ز غم یار نکرد
در دایره ای کآمدن و رفتن ماست
آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
کاین امدن از کجا ورفتن به کجاست
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دلت هم پی نخواهد برد

دل بیچاره ام هر شب
به یاد، یاد شیرینت کنار اشک می خوابد
مرا ازیاد بردی تو
 

Mehraz-6128

عضو جدید
دلت هم پی نخواهد برد

دل بیچاره ام هر شب
به یاد، یاد شیرینت کنار اشک می خوابد
مرا ازیاد بردی تو


وقتی نسیم صبحگاهان -مست-
گل های گیسوانت را
افشاند و
پرپر کرد و
پرپر کرد و
پرپر کردبر روی پیشانی
من نیز در آینه چشم تو می دیدم
پرواز روحم را
در آفاق پریشانی...
 

ruya*

عضو جدید
دل حديث توبه‌ عشق تو را خواند ولي
دم به دم طالبتر از ماهي شود جان، صبر كن
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
نمی‌گفتی که چون گردم مسافر

نخواهم برد نامت را ز خاطر
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تفاوت در نقاب و حسن جز نامی نمی‌باشد

خوشا آیینه صافی‌ که لیلی دید محمل را
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای نسیم سحر ارامگه یار کجاست
منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ترک خود پرستی کن عاشقی و مستی کن

تا ز دام غم خود را چون رهی رها بینی
 

pdnvd

عضو جدید
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار

گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش و نبیند خطای یار

سعدی
 

toprak

عضو جدید
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار

گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش و نبیند خطای یار

سعدی
روزی که نهال عمر من کنده شود
و اجزام زیکدیگر پراکنده شود
گجر زانکه صراحی یی کنند از گل من
چندان که زباده پر کنی زنده شود

خیام
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی که نهال عمر من کنده شود
و اجزام زیکدیگر پراکنده شود
گجر زانکه صراحی یی کنند از گل من
چندان که زباده پر کنی زنده شود

خیام
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر ودین بی مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند
 

toprak

عضو جدید
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر ودین بی مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند
دیگر جا نیست قلبت پر از اندوه است
آسمان تو آبی رنگی گرمایش را از دست داده است
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی

حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد روزی که به عشق تو گرفتار شدم
از سر خویش گذر کرده سوی یار شدم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا