تا بنگشایی به عشقت روزهامدردا و حسرتا که عنانم زدست رفت
دستم نمیرسد که بگیرم عنان دوست
تا بنگشایی به عشقت روزهام
تا قیامت روزه دارم روز و شب
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گا ه گاه بر او دست اهرمن با شد
مرغ دريا خبر از يک شب توفاني داشتتو کیستی ه من اینگونه بی تو بیتابم
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم؟
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
مثال قایق سرگشته روی گردابم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |