مشاعرۀ سنّتی

massom11111

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای شرمنده اسمان جان ...سند کردم متوجه نشدم بلافاصله پنجره ای دیگرو باز کردم :redface:

دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
 

shabnam777

عضو جدید
کاربر ممتاز
تکه ناني دارم، خرده هوشي، سر سوزن ذوقي.
مادر دارم، بهتر از برگ درخت.
دوستاني، بهتر از آب روان.

و خدايي که در اين نزديکي است...
 

shabnam777

عضو جدید
کاربر ممتاز
ياس کبود به بار می‌نشاند
بر رنج خاطرات‌ام
آميخته‌ای از عشق و آرزو را ...



بارها اين قمری غمگين
که زندانی حنجره‌های نياموختنی‌ام بود
از سکوت من
تا تو
که دورترين تولد من بودی
تا ترانه‌ی رها شدن
پريده بود
 

محسن2115

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلا غافل زسبحاني چه حاصل
اسير نفس شيطاني چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائك
تو قدر خود نميداني چه حاصل
 

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد ان دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاقل گشته ام
گوئیا او مرده است کین چنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مزرع سبز فلک دیدم و ماه شب نو ---------یادم از کشته خویش امد و هنگام درو
 

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگار من چو به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله اموز صد مدرس شد
 

sina1

عضو جدید
نگفتمت حذر از راه عاشقی؟
رفتی،بسوز اینهمه آتش سزای توست
 

peiman_eng

عضو جدید
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار بنام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
 

= nAviD =

عضو جدید
دختران شرم ، شبنم، افتادگي
...
شبهاي تار نم نم باران که نيست کار،
اکنون کدام شما بيدار مي مانيد
در بستر خشونت نوميدي ،
در بستر فشرده دلتنگي،
در بستر تفکر پر درد رازتان،
تا ياد ان که خشم و جسارت بود،
بدرخشاند تا ديرگاه شعله ي اتش را در چشم بازتان
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختران شرم ، شبنم، افتادگي
...
شبهاي تار نم نم باران که نيست کار،
اکنون کدام شما بيدار مي مانيد
در بستر خشونت نوميدي ،
در بستر فشرده دلتنگي،
در بستر تفکر پر درد رازتان،
تا ياد ان که خشم و جسارت بود،
بدرخشاند تا ديرگاه شعله ي اتش را در چشم بازتان
شبهای تار نم نم باران سحر نشد
گفتی دلم گرفته مرا هم ببر نشد
جز قطره های آبی باران چشمتان
چیزی دوباره قامت ما را تبر نشد
رسوا شدم چه میکند این دَف، دَدَف دَدَف
از حال و روز ما که کسی با خبر نشد
مردی درین قبیله ندیدم که عمر او
در آرزوی برد قماری هدر نشد
اما به لحظه های تماشای چشمتان
جز ما در این قبیله کسی در بدر نشد
از تیرهای مشقی تدبیرمان چه سود..
دیدی از آن میانه یکی کارگر نشد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
در شب كوچك من افسوس
باد با برگ درختان ميعادي دارد
در شب كوچك من دلهره ويرانيست

اي سراپايت سبز
دستهايت را چون خاطره اي سوزان
در دستان عاشق من بگذار
 

russell

مدیر بازنشسته
راه تو بهر روش که پویند خوشست
وصل تو بهر جهت که جویند خوشست

روی تو بهر دیده که بینند نکوست
نام تو بهر زبان که گویند خوشست
 

seeemesooo

عضو جدید
ترکيب طبايع چون بکام تو دمي است
رو شاد بزي اگرچه برتو ستمي است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردي و نسيمي و غباري و دمي است
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
تو آمدي ز دورها و دورها
ز سرزمين عطرها و نورها
نشانده اي مرا كنون به زورقي
زعاجها ، ز ابرها ، بلورها
مرا ببر اميد دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
 

= nAviD =

عضو جدید
الف-تا چند زنم بروی درياها خشت


نوميد نيم چو بت پرستان کنشت


زين پس من و سيمبر جوانان کنشت


می خواهم و معشوقه چه دوزخ چه بهشت

-------------------
همزمان شد... تقریبا
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا