رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه ،خانه ی توست به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل لطیفه های عجب زیر دام و دانه توست دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
در آنجا در فراز قله كوه دو پايم خسته از رنج دويدن
به خود گفتم در كه اين اوج ديگر صدايم را خدا خواهد شنيدن
به سوي ابرهاي تيره پر زد نگاه روشن اميدوارم
زدل فرياد كردم كاي خداوند من او را دوست دارم دوست دارم...
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او عکس خود دید گمان برد که مشکین خالی است
نگاه خیره را از سنگ فرش کوچه ها بردار
که اکنون برق خون می بارد از آیینه خورشید
دو چشم منتظر را تا به کی بر آستان خانه می دوزی
تو دیگر سایه فرزند را بر سر نخواهی دید .. نخواهی دید