مشاعرۀ سنّتی

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم
شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم
هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم
شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را
کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد ...
هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم
زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود
گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟
آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی
زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی
مـکـتــوب ِ یــار ؛
نـیـاورده ســت ؟
.....
هــی پشـت ِ پـنجــره می آیم
هـی پـشـت ِ پنجــره می آیـــم ...



من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی، نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم


قیصر امین پور
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی، نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم


قیصر امین پور

سلام خوبی فرزانه جان

من برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم؛


زیرا درگیر دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند ...
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز

سلام خوبی فرزانه جان

من برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم؛


زیرا درگیر دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند ...

سلام ممنونم;)

در تمام طول این سفر اگر
طول و عرض سفر را
طی نکرده ام

در عبور از این مسیر دور
از الف اگر گذشته ام
از اگر اگر به یا رسیده ام
از کجا به ناکجا...

یا اگر به وهم بودنم
احتمال داده ام

باز هم دویده ام
آنچنان که زندگی مرا
در هوای تو
نفس نفس
حدس می زند

هر چه میدوم
با گمان رد گامهای تو
گم نمی شوم

راستی
در میان این همه اگر
تو چقدر بایدی!

در تمام طول این سفر اگر
طول و عرض سفر را
طی نکرده ام

در عبور از این مسیر دور
از الف اگر گذشته ام
از اگر اگر به یا رسیده ام
از کجا به ناکجا...

یا اگر به وهم بودنم
احتمال داده ام

باز هم دویده ام
آنچنان که زندگی مرا
در هوای تو
نفس نفس
حدس می زند

هر چه میدوم
با گمان رد گامهای تو
گم نمی شوم

راستی
در میان این همه اگر
تو چقدر بایدی!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام ممنونم;)

در تمام طول این سفر اگر
طول و عرض سفر را
طی نکرده ام

در عبور از این مسیر دور
از الف اگر گذشته ام
از اگر اگر به یا رسیده ام
از کجا به ناکجا...

یا اگر به وهم بودنم
احتمال داده ام

باز هم دویده ام
آنچنان که زندگی مرا
در هوای تو
نفس نفس
حدس می زند

هر چه میدوم
با گمان رد گامهای تو
گم نمی شوم

راستی
در میان این همه اگر
تو چقدر بایدی!

در تمام طول این سفر اگر
طول و عرض سفر را
طی نکرده ام

در عبور از این مسیر دور
از الف اگر گذشته ام
از اگر اگر به یا رسیده ام
از کجا به ناکجا...

یا اگر به وهم بودنم
احتمال داده ام

باز هم دویده ام
آنچنان که زندگی مرا
در هوای تو
نفس نفس
حدس می زند

هر چه میدوم
با گمان رد گامهای تو
گم نمی شوم

راستی
در میان این همه اگر

تو چقدر بایدی!
یک نفر ..... یک جایی..... تمام رویاهایش لبخند تو است و زمانی که به توفکر میکند احساس میکند که زندگی واقعا با ارزش است پس هرگاه احساس تنهاییکردی این حقیقت را به خاطر داشته باش یک نفر ..... یک جایی..... در حالفکر کردن به تو است
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک نفر ..... یک جایی..... تمام رویاهایش لبخند تو است و زمانی که به توفکر میکند احساس میکند که زندگی واقعا با ارزش است پس هرگاه احساس تنهاییکردی این حقیقت را به خاطر داشته باش یک نفر ..... یک جایی..... در حالفکر کردن به تو است

تو و با لاله رویان، گل ز شاخ عیش چیدنها
من و چون غنچه از دست تو، پیراهن دریدنها
من و از طعنه ی اغیار، چون بلبل فغان کردن
تو و در دامن هر خار، چون گل آرمیدنها
من و پیوند مهر از جان بریدن در تمنّایت
تو و از مهربانان، رشته ی الفت بریدنها
من و همچون غبار از ناتوانی، ره نشین گشتن
تو و همچون صبا، بر خاک من دامن کشیدنها
به من بفروش ناز ای تازه گل، چندانکه می خواهی
که تا جان و دلی دارم، من و نازت خریدنها
اگر غیر از حدیث یار و جز دیدار او باشد
چه حاصل جز ندامت، از شنیدنها و دیدنها

رهی معیری
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو و با لاله رویان، گل ز شاخ عیش چیدنها
من و چون غنچه از دست تو، پیراهن دریدنها
من و از طعنه ی اغیار، چون بلبل فغان کردن
تو و در دامن هر خار، چون گل آرمیدنها
من و پیوند مهر از جان بریدن در تمنّایت
تو و از مهربانان، رشته ی الفت بریدنها
من و همچون غبار از ناتوانی، ره نشین گشتن
تو و همچون صبا، بر خاک من دامن کشیدنها
به من بفروش ناز ای تازه گل، چندانکه می خواهی
که تا جان و دلی دارم، من و نازت خریدنها
اگر غیر از حدیث یار و جز دیدار او باشد
چه حاصل جز ندامت، از شنیدنها و دیدنها

رهی معیری
اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست...



به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم

مگر ماهی بیرون از آب می تواند نفس بکشد؟؟؟

مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من

زنده بمانم؟؟؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو و با لاله رویان، گل ز شاخ عیش چیدنها
من و چون غنچه از دست تو، پیراهن دریدنها
من و از طعنه ی اغیار، چون بلبل فغان کردن
تو و در دامن هر خار، چون گل آرمیدنها
من و پیوند مهر از جان بریدن در تمنّایت
تو و از مهربانان، رشته ی الفت بریدنها
من و همچون غبار از ناتوانی، ره نشین گشتن
تو و همچون صبا، بر خاک من دامن کشیدنها
به من بفروش ناز ای تازه گل، چندانکه می خواهی
که تا جان و دلی دارم، من و نازت خریدنها
اگر غیر از حدیث یار و جز دیدار او باشد
چه حاصل جز ندامت، از شنیدنها و دیدنها

رهی معیری
اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست...



به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم

مگر ماهی بیرون از آب می تواند نفس بکشد؟؟؟

مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من

زنده بمانم؟؟؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو و با لاله رویان، گل ز شاخ عیش چیدنها
من و چون غنچه از دست تو، پیراهن دریدنها
من و از طعنه ی اغیار، چون بلبل فغان کردن
تو و در دامن هر خار، چون گل آرمیدنها
من و پیوند مهر از جان بریدن در تمنّایت
تو و از مهربانان، رشته ی الفت بریدنها
من و همچون غبار از ناتوانی، ره نشین گشتن
تو و همچون صبا، بر خاک من دامن کشیدنها
به من بفروش ناز ای تازه گل، چندانکه می خواهی
که تا جان و دلی دارم، من و نازت خریدنها
اگر غیر از حدیث یار و جز دیدار او باشد
چه حاصل جز ندامت، از شنیدنها و دیدنها

رهی معیری
اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست...



به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم

مگر ماهی بیرون از آب می تواند نفس بکشد؟؟؟

مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من

زنده بمانم؟؟؟
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست...



به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم

مگر ماهی بیرون از آب می تواند نفس بکشد؟؟؟

مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من

زنده بمانم؟؟؟

میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را
میجویمت چنانکه لب تشنه آب را

محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را

بیتابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره، خواب را

بایسته ای چنان که تپیدن برای دل
یا آن چنان که بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی، میآفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را


ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی!
با چون تو پرسشی، چه نیازی جواب را؟!


قیصر امین پور
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را
میجویمت چنانکه لب تشنه آب را

محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را

بیتابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره، خواب را

بایسته ای چنان که تپیدن برای دل
یا آن چنان که بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی، میآفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را


ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی!
با چون تو پرسشی، چه نیازی جواب را؟!


قیصر امین پور
اگه فراموشم کنی
میرم سراغ سرنوشت
میگم چرا اسم منو
فقط تو قلب تو نوشت
اگه فراموشم کنی
سلطان قصر غم میشم
مثل یه شمع بی فروغ
لحظه به لحظه کم میشم ...

 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه فراموشم کنی
میرم سراغ سرنوشت
میگم چرا اسم منو
فقط تو قلب تو نوشت
اگه فراموشم کنی
سلطان قصر غم میشم
مثل یه شمع بی فروغ
لحظه به لحظه کم میشم ...



مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی ، از دودمان باد
آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد ، بوی تو می آید
تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد


قیصر امین پور
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی ، از دودمان باد
آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد ، بوی تو می آید
تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد


قیصر امین پور

دل درد آشنا را در تو دیدم
تو میدانی خدا را در تودیدم

نمی دانم که بی تو کیستم من
اگر روزی نباشی نیستم من

دراین سینه دلی دیوانه دارم
چه گویم دشمنی در خانه دارم

مبادا لب نهاد بر جام دیگر
نشیند بر لبانش نام دیگر

من از این گفته ها می لرزم و باز
باو گویم که : ای با سینه دمساز

بجز من آرزویی در دلش نیست
بجز نقش محبت در گل اش نیست
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

دل درد آشنا را در تو دیدم
تو میدانی خدا را در تودیدم

نمی دانم که بی تو کیستم من
اگر روزی نباشی نیستم من

دراین سینه دلی دیوانه دارم
چه گویم دشمنی در خانه دارم

مبادا لب نهاد بر جام دیگر
نشیند بر لبانش نام دیگر

من از این گفته ها می لرزم و باز
باو گویم که : ای با سینه دمساز

بجز من آرزویی در دلش نیست
بجز نقش محبت در گل اش نیست
تو چه ساده خندیدی به دردهای من..
من پشت لبخندم گریه کردم با تک تک دردهایت...
کاش میدانستی که درد حرمت دارد ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو چه ساده خندیدی به دردهای من..
من پشت لبخندم گریه کردم با تک تک دردهایت...
کاش میدانستی که درد حرمت دارد ...

سلام بانو
درون موجهای سرکشت

تمام هستی و وجود خویش را

چو یک حباب دیده هم

چه سود گر بگویمت

که من ز دوری تو هر نفس

چو شمع اب میشوم

و اشکهای گرم من

به دامن شب سیاه می چکد

و من میان قطره های چون بلور ان

محبت تو را چو نقش سرد ارزو

بروی اب دیده ام
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

سلام بانو
درون موجهای سرکشت

تمام هستی و وجود خویش را

چو یک حباب دیده هم

چه سود گر بگویمت

که من ز دوری تو هر نفس

چو شمع اب میشوم

و اشکهای گرم من

به دامن شب سیاه می چکد

و من میان قطره های چون بلور ان

محبت تو را چو نقش سرد ارزو

بروی اب دیده ام
hiiiiii

مـــن شهــرزاد قصــه هــاي خـــودم هستـــم
هــزار و يــک شــب اســت هــر چـه مـي بــافـم
همـه بـي درنـگ بـه قـامتـم انــدازه مـي بيننــد
هيـچ کـس امــا نمـي دانــد
راز ايـــن دل چيسـت!
 

alone.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
من ان نیم که حلال از حرام نشناسم
شراب ابتو حلال و اب بی تو حرام
 

alone.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
hiiiiii

مـــن شهــرزاد قصــه هــاي خـــودم هستـــم
هــزار و يــک شــب اســت هــر چـه مـي بــافـم
همـه بـي درنـگ بـه قـامتـم انــدازه مـي بيننــد
هيـچ کـس امــا نمـي دانــد
راز ايـــن دل چيسـت!
تو همون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهونه هر عاشق واسه زنده موندنی(عج)
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
در این خمار کسم جرعه ای نمیبخشد
ببین که اهل دلی در جهان نمیبینم


میخواستم که ولوله بر پا کنم ولی …
با شور شعر محشر کبرا کنم ولی …

با نی به هفت بند غزل ناله سر دهم
با مثنوی رهی به نوا وا کنم ولی …

تا باز روح قدسی حافظ مدد کند
دم میزدم که کار مسیحا کنم ولی …

فریاد را بکوبم پا بر سر سکوت
یا دست کم به زمزمه نجوا کنم ولی …

دل بر کنم از این دل مردابوار تنگ
با رود رو به جانب دریا کنم ولی …

این بیکرانه آبی آیینهی تو را
با چشم تشنه سیر تماشا کنم ولی …

«باید» به جای «شاید» و «آیا» بیاورم
فکری به حال «گر چه» و «اما» کنم ولی …


قیصر امین پور
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يار در پرده و ما پرده بر انداخته ايم
از ازل او به چنان ما به چنين ساخته ايم
گر كمان ميكشد اينك به كمين امده ايم
ور كه شمشير زند ما سپر انداخته ايم

http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/00020694.gif
 

میهن مشرقی

عضو جدید
يار در پرده و ما پرده بر انداخته ايم
از ازل او به چنان ما به چنين ساخته ايم
گر كمان ميكشد اينك به كمين امده ايم
ور كه شمشير زند ما سپر انداخته ايم

http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/00020694.gif


من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید...
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در بازي دل نگاه من مست تو بود
هر بار دلم شکست پابست تو بود

من شاه دلم را به زمين انداختم
اما چه کنم تک دلم دست تو بود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد/ حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست


که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست

که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست


شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد

پیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست


 

samira93

عضو جدید
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست


که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست

که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست


شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد

پیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست



تا نگردی اشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا