مشاركت====>>> گام برتر مديران

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مقدمه:

مشاركت participation به معناي مردم سالاري يكي از ميراث هاي كهن يونان باستان است كه پس از يك فراموشي طولاني ، در عصر حاضر در انديشه هاي آدام اسميت با عنوان " نيرومند كردن و قدرت بخشيدن " دگر باره شكل گرفته است و در هيات "واگذاري قدرت به مردمان " در جامعه متولد گرديده و در جوامع مختلف روزهاي رو به رشد و پويايي خود را طي ميكند.
اگر چه نظام سياسي كشورهاي باختري از دويست سال پيش هميشه رد پايي از مشاركت را در جامعه خود ديده اند اما هنوز سازكارهاي ضروري براي معني دار كردن مشاركت مردم آنچنان كه بايد پديد نيامده و مردم هنوز هم در سرنوشت خويش دخالتي آگاهانه نداشته و ندارند. طبيعي است كه در جوامعي كه ساختار مديريتي آنها هنوز هم بوي عصر پدر سالاري ميدهد وبسياري از بايدهاي ابتدايي علم مديريت از جملهء*ناشناخته هاست ، اصل مديريت مشاركتي هر لحظه هزاران بار ، با تيغ تيز جهالت قرباني ميشود . بنابراين در چنين شرايطي ابتدا بايد در انتخاب مديران متخصص و باتجربه توان و انر*****ژي خود را صرف نمود و بعد به فرهنگ سازي در زمينه مشاركت سازمان ها پرداخت .
در جوامعي كه مديران بدون اينكه حتي الفباي مديريت را آموخته باشند عنوان مدير مي يابند طبيعي است كه توانمديهايشان كمتر از مسئوليتشان است و در چنين شرايطي گاه مدير تنها به سرگرم كردن خويش مي پردازد و بسياري از ناكاميها و سر خوردگيهاي گذشته اش را دنبال ميكند و هيچ جايي براي انتقاد باقي نمي ماند زيرا كه تفكر در اين است كه مديريت تنها يك هنر است ، در حليكه هنر درست بعد از دانستن و دانستن از به كار بستن آغاز ميشود.
از طرفي مديريت مشاركتي حاكي از مشاركت كاركنان در وظايف خاص مديريت است كه عبارتند از برنامه ريزي ، سازماندهي ، هماهنگي ، هدايت ورهبري و كنترل و نظارت . وظيفه برنامه ريزي در راس وظايف خاص مديريت قرار دارد و جوهره برنامه ريزي تصميم گيري است پس اصليترين و واقعي*ترين مشاركت ، شركت و نفوذ كاركنان در تصميم*گيريهاي سازماني است . موضوع تصميم*گيري در تئوريهاي كلاسيك و نئوكلاسيك به طور متفاوت نگاشته شده است . علت نگرش دوگانه آنها نسبت به تصميم*گيري، اختلاف ديدگاههاي آنها به انسان است . در تئوري نئوكلاسيك ، به انسان به عنوان موجودي زنده و مبتكر و خلاق توجه و بر جنبه*هاي انساني مديريت تاكيد شده است و اهداف فرد و رضايت او را مورد نظر قرار داده*اند. لذا چنين نگرشي باعث تحول در نوع مديريت گرديده است . به طوريكه مظهر نگرش آنها به انسان، در مديريت مشاركتي نمايان شده است . ناگفته نماند كه توجه تئوري نئوكلاسيك به انسان و خواسته*هاي او باز در جهت تحقق بيشتر اهداف سازمان مي*باشد و نه اينكه خواسته باشند سازمان رادر اختيار انسان قرار دهند.
2- معاني مشاركت

مديريت مشاركتي يكي از كاركردهاي نسبتاً جديد مديريت است كه داراي معاني متعددي مي باشد، به عبارتي هر انديشمندي از زاويه اي كه به آن چشم داشته، تعريفي از مشاركت را، ارائه داشته كه در اينجا به برخي از آن تعاريف مي پردازيم:

مشاركت در معني سنتي عبارت است از پيوند دو سويه، سازنده و سودمند ميان دو تن يا بيشتر از دو تن.
مشاركت يعني دخالت و درگير شدن مردم در فراگردهاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي كه بر سرنوشت آنان اثر مي گذارد.
مشاركت يك درگيري ذهني و عاطفي اشخاص در موقعيت هاي گروهي است كه آنان را بر مي*انگيزد تا براي دستيابي به هدف هاي گروهي، يكديگر را ياري دهند و مسئوليت پذير شوند.
همچنين در تعريف مشاركت، سايمون مي گويد: «مشاركت در مديريت يعني كليه اقداماتي كه ميزان نفوذ و مسئوليت كاركنان را در فرايند تصميم گيري از طريق نمايندگي مناسب در سطح متفاوت سازمان افزايش مي دهد و از اين راه تحقق دموكراسي را تسهيل مي كند.»
از نگاهي ديگر دوچ لندن (D. Landan)، مديريت مشاركتي را «ايده هاي سازمان يافته در مورد نحوه*ي مديريت يك مؤسسه اقتصادي مدرن و مترقي مي باشد» تعريف مي كند.

تعاريف متعدد ديگري نيز، در ارتباط با مديريت مشاركتي و مشاركت هست كه همه آنها نيز به گونه*اي همان مفاهيم ارائه شده را، بازگو كرده اند و جملگي تأكيد دارند كه مديريت مشاركتي، در مقابل مديريت خودكامه و مديريت سنتي قرار دارد كه در اين شكل از مديريت، به همه افراد سازمان، فرصت بروز خلاقيت ها، ايده ها و نو انديشي ها داده مي شود و همين باعث رشد و پويايي سازمان خواهد شد. بنابراين مي توان مشاركت را اين گونه تعريف كرد: «مشاركت يك درگيري ذهني و عاطفي اشخاص در موقعيت هاي گروهي است كه آنان را بر مي انگيزد تا براي دستيابي به هدفهاي گروهي ياري دهند و در مسئوليت كار شريك شوند.»
در اين تعريف سه انديشه عميق وجود دارد كه اين سه انديشه عبارت است از درگير شدن، ياري دادن و مسئوليت.
الف)* درگيري ذهني و عاطفي

در مرتبه نخست و شايد پيش از هر چيز ديگر مشاركت به معني درگيري ذهني و عاطفي است و تنها مهارت و كارداني وي درگير نيست. اين درگيري روانشناختي است و نه جسماني. انساني كه مشاركت مي*كند، خود درگير است و نه كار درگير . شماري از مديران درگير شدن در كار را به اشتباه به مشاركت واقعي تعبير مي كنند. اينان در حركت هاي كالبدي مشاركت وارد مي شوند، و نه در چيز ديگري. آنان نشستهايي بر قرار مي كنند، از ديگران نظرخواهي مي كنند، و به كارهايي از اين شمار مي*پردازند، ولي همواره براي كارمندان نيك روشن است كه مديرشان يك رئيس خودكامه است كه جوياي هيچ گونه انديشه و نظري جز انديشه*ي خود نيست كه اين به كار سرگرم شدن است و نه مشاركت.
ب) ياري دادن

در واقع وقتي افراد احساس مي كنند به انديشه هاي آنان توجه مي شود در آنان انگيزه*ي ياري و همكاري به بلوغ مي رسد و آستين بالا داده و به همكاري و همياري ديگر افراد سازمان مي شتابند چرا كه «مردم از راه مشاركت بخت آن را مي يابند كه قابليت هاي ابتكار و آفرينندگي خود را براي دست يابي به هدفهاي سازمان، از بند رها سازند.»
ج) پذيرش مسئوليت

از آنجا كه مشاركت يعني درگيري ذهني و عاطفي، بنابراين افراد وقتي در مواردي با ساير افراد سازمان، چه فرادست خود و چه فرو دست، به مشاركت فكري و عاطفي مي پردازند طبيعي است كه خود را در به انجام رساندن آن انديشه، مسئول بدانند و به همين دليل در كوششهاي گروهي خود، مسئوليت نيز بپذيرند و اساساً همين فراگرد اجتماعي است كه افراد «به خود ـ درگيري در سازمان مي رسند و سر آن دارند كه سازمان خود را كامياب بيابند. هنگامي كه آنان درباره*ي سازمانشان سخن مي گويند، واژه «ما» و نه «آنان»، را به كار مي برند و هنگامي كه دشواري را در كار ببينند، مي گويند اين دشواري ماست و نه از آن، «ايشان.» همين پذيرش مسئوليت است كه پله پله آدمي را از آدميت جدا مي سازد و طعمِ انسانيت را در روح و روانش پخش مي سازد و او در سازمان، مسئول مي سازد تا كارپرداز
 

Similar threads

بالا