محتسب

major7

عضو جدید
مُحتَسَب مقامی در ساختار دولت‌های اسلامی بود که در رأس نهاد حسبه قرار می‌گرفت. نهاد حسبه در صدر اسلام برای اجرای امور حسبیهتاسیس شده بود و ابتدا کار آن فقط محدود به تنظیم بازار می‌شد اما در دوره اموری و عباسی دامنه فعالیت‌های آن به تدریج گسترش یافته و تقریبا تمام امور مربوط به امر به معروف و نهی از منکر را در بر گرفته بود. محتسبان در کوچه و بازار تازیانه در دست می‌گشته‌اند و بر معاملات نظارت داشته، مانع به کار بردن اوزان و مقادیر ناقص، تقلب در معاملات و نپرداختن قرض بوده‌اند.
محتسب علاوه بر امر به معروف و نهی از منکر که وظیفه اصلی وی بود بر کار اصناف و مشاغل مختلف هم نظارت داشت. اصناف مورد نظارت محتسب حتی شامل بالاترین مقامات شهر مانند قاضی نیز میشد. از شرایط دارا شدن این سمت آشنایی با احکام شرع و نیز دارا بودن پشتوانه سیاسی و اجتماعی بالا بود.[SUP][۱][/SUP]
وامبری مشاهدات عینی‌اش از محتسبان بخارا را چنین شرح داده‌است:
هر شهر یک نفر رئیس دارد (نگهبان مذهب) که شلاقی چندرشته در دست گرفته، خیابانها و میدانهای عمومی شهر را سرکشی می‌کند و از عابران در بارهٔ دستورات اسلامی سؤالاتی می‌کند .... گاهی هم موقع فرارسیدن نماز، مردم را به ضرب شلاق به مساجد می‌فرستد.[SUP][۲]


نمونه‌هایی از کاربرد محتسب در ادبیات فارسی

این داستان از مولانا:

محتسب در نيم‌شب جايی رسيددر بن ديوار مستی خفته ديد
گفت: هی مستی؟ چه خوردستی؟ بگوگفت: از اين خوردم كه هست اندر سبو
گفت آخر در سبو واگو كه چيست؟گفت: از آنکِ خورده‌ام گفت: اين خفی‌است
گفت: آنچِِ خورده‌ای آن چيست آن؟گفت: آنکِ در سبو مخفی‌است آن
دور می‌شد اين سؤال و اين جوابمانده چون خر محتسب اندر خلاب
گفت او را محتسب: هين آه كنمست هوهو كرد هنگام سخُن
گفت: گفتم آه كن، هو می‌كنی؟گفت: من شاد و تو از غم منحنی
آه از درد و غم و بيدادی استهوی‌هوی می‌خوران از شادی است
محتسب گفت: اين ندانم خيز خيزمعرفت متراش و بگذار اين ستيز
گفت: رو تو از كجا من از كجا؟گفت: مستی خيز تا زندان بيا
گفت مست: ای محتسب بگذار و رواز برهنه كی توان بردن گرو؟
گر مرا خود قوت رفتن بدیخانهٔ خود رفتمی وين كی شدی؟
من اگر با عقل و با امكانمیهمچو شيخان بر سر دكّانمی
[/SUP]

در اين ميخانه هر مينا ز بيم محتسب لرزدمگر يك شيشهٔ عاشق كه از وی لرزه بر سنگ است
شوق غزلسرای را رخصت های‌وهو بدهباز به رند و محتسب باده سبوسبو بده

اكنون كه سرم شد به در ميكده پامالچون بيم دهد محتسب از مالش گوشم؟
كلاه صوفيان را جام می می‌سازد آن ساقیدرآ ای محتسب گر طاقت بازار من داری
گرچه بدمستی است عيب حريفكندن ريش محتسب هنر است
گر كند رندی نظربازی، رواستمحتسب هم گاه‌گاهی می‌كند
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
jared محتسب بدحجابی بدید و گریبانش گرفت ! گفتگوی آزاد 24
major7 محتسب گفتگوی آزاد 0

Similar threads

بالا