تعدادی از نظراتی که درج شده رو هم براتون اوردم, ملاحظه فرمایید:
نویسنده: نسترن
چهارشنبه 6 بهمن1389 ساعت: 9:56
تلنگریه واسه همه ما. بعضی وقتا اثر این تلنگر موقتهإچند روز بعد یادمون میره بعضی وقتام متحولمون می کنه. امیدوارم اثر این حرفا همیشگی باشه.
نویسنده: مریم از لندن
دوشنبه 4 بهمن1389 ساعت: 23:59
واقعا معرکه بود من که تحت تاثیر قرار گرفتم و به مادرم که یک ماه بود خبری ازش نداشتم تماس گرفتم. واقعا ازت ممنونم که همیشه گل میکاری و این دفعه همگل کاشتی.
- نویسنده: سرو ناز
سه شنبه 5 بهمن1389 ساعت: 7:17
سلام. من الان تنهای تنها توی اتاق تاریک توی یکی از ایالت های دور افتاده آمریکا مثلا به بهانه ادامه تحصیل ......خیلی خیلی دلم گرفته . از همه چیز و از همه کس و از همه جا بدم میاد. این مطلب زیبایی که فرستادی و بااون گلهای زیباتزیینش کردی برایم جالب بود. و یه کمی من رو از افسردگی در اورد. پدر ومادر که ندارم و فوت کردن. فقط یه برادر و یه خواهر دارم یکی تو شیراز و یکی تو کرمان. تماس گرفتم با برادرم که توی کرمانه . کلی به لهجه شیرین کرمانی با هم اختلاط کردیم. خیلی روحیه ام عوض شد. از متن زیباتون هم تشکر میکنم.
-نویسنده: شکیبا
سه شنبه 5 بهمن1389 ساعت: 19:1
سلام همشهری گلم ممنونم از این ایمیل پر احساس یا بهتر است بگم محرک احساس.خصوصا احساس غربت زده هایی مثل ماکه فشار کار و زندگی همه چیز را از یادمون برده و با همچی مطالبی انگار یکمرتبه از خواب غفلت بیدار میشیم.من دو ماه میشه که بابام رو از دست دادم عزیزانی که پدر یا مادر یا خواهر یا برادر دارید قدر همدیگه را بدونید که یکمرتبه اجل شما را از هم جدا میکنه که چنین جدایی و دوری در باورتون نیست. فکر نمیکنیم که مرگی در کاره تا بیاد و یکی از عزیزانمون را بگیره وببره با خودش.تا دیر نشده دست بکار شین که بعدا پشیمونی سودی نداره. در حق بابام بدی نکردم ولی خیلی از کارها میتونستم بکنم در حقش که میتونست اونوخوشحالتر یا راضی تر کنه ازم<IMG width=22 height=18><IMG width=18 height=18><IMG width=18 height=18>
نویسنده: مژگان
چهارشنبه 6 بهمن1389 ساعت: 0:4
سلام.متن زیبایی بود.ممنون.الان سه سال که مادرم فوت کرده.حاضرم هر چی که دارم بدم تا بتونم فقط یه بار دیگه پیشونیش را ببوسم.تو را خدا قدر پدر و مادرتون را بدونید و چشم به راهشون نگذارید.<IMG width=22 height=18>
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نویسنده: upset
جمعه 22 بهمن1389 ساعت: 23:15
من با خوندن این مطلب از خودم خجالت کشیدم واقعا<IMG width=18 height=18>
برادرای من از صبح تا شب کار می کنن و تنها آرزوشون اینه که خواهر کوچیکترشون درسشو ادامه بده چون خودشون نتونستن تحصیلات دانشگاهی داشته باشن... نمی ذارن آب تو دل من تکون بخوره !!!
اونوقت من! هیچ تلاشی نکردم... اونا کلی برای تحصیل من هزینه کردن... هفته ی دیگه کنکوره و من هیچی نخوندم... نمی دونم وقتی قبول نشم چطوری می تونم تو روشون نگاه کنم
از خودم ناراحتم
نویسنده: نفس
چهارشنبه 11 اسفند1389 ساعت: 13:38
شنیدم کوچکترین محبتها از ضعیف ترین حافظه ها پاک نمیشه!
با او بزرگ شدم او حامی من بوده در همه لحظات زندگیم تا زمانی که کنار هم زندگی را شروع کردیم او برای همیشه با من ست.برای همه لحظات تا اخرین نفسهام...
همه رشدو پیشرفت زندگیم رو مدیون او هستم چراکه بی چشم داشت و فقط وفقط به دلیل محبت و عشقی که بمن داشت یاری ام کرد...
جز او کسی رو ندیدم که دلش به وسعت دریا باشد