اينم يه نوشته ي ديگه ولي اگه نظر نديد ميرم ديگم نمياما........
در ميان حجم خالي سكوت تو
صداي پر طنين يك سلام
هنوز هم
شنيده ميشود!
و قطره قطره خون لحظه ها
به روي دفتر سياه شب
چكيده ميشود!
به ساعتم نگاه ميكنم
يكي دو ساعت دگر سحر زراه ميرسد
دوباره غنچه ي نگاه تو
دميده ميشود!
وه...ببين چه زود سالهاي عمرمان گذشت
تا به هم زني دوچشم
باز
موي تو سپيد و پشت ما
خميده ميشود!
وتمام غصه ها و دردها و رنجها
مثل خار در دل اسير من
خليده ميشود!
باز آمدي
صدا صداي توست
من پر از ترنه ام ولي
با صداي گرم يك سلام تو
بازهم خطي از سكوت بر لبم
كشيده ميشود!
در ميان حجم خالي سكوت تو
صداي پر طنين يك سلام
هنوز هم
شنيده ميشود!
و قطره قطره خون لحظه ها
به روي دفتر سياه شب
چكيده ميشود!
به ساعتم نگاه ميكنم
يكي دو ساعت دگر سحر زراه ميرسد
دوباره غنچه ي نگاه تو
دميده ميشود!
وه...ببين چه زود سالهاي عمرمان گذشت
تا به هم زني دوچشم
باز
موي تو سپيد و پشت ما
خميده ميشود!
وتمام غصه ها و دردها و رنجها
مثل خار در دل اسير من
خليده ميشود!
باز آمدي
صدا صداي توست
من پر از ترنه ام ولي
با صداي گرم يك سلام تو
بازهم خطي از سكوت بر لبم
كشيده ميشود!