فاجعه طلاق

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نظر شما داشتن مهارت در گفتگو های سودمند و لذت بخش برای طرفین تا چه حد در داشتن یک زندگی توام با تفاهم موثر هست؟
همچنین عدم تسلط در گفتگو و توسل به عادات و تعصبات , تا چه حد در اتفاق افتادن طلاق موثر هست؟
 
به نظر من داشتن مهارت های ارتباطی از جمله گفت و گوی مؤثر خیلی مهمه. چون این مهارت برای ایجاد صمیمیت لازمه و صمیمیت یکی از سه رکن مهم عشق کامله. عشق هم که قوام رابطه رو تعیین می کنه.
 

ali199_1991

کاربر بیش فعال
بحث ازدواج متاسفانه تو ایران تفاوت داره با غرب...

در تاپیک دیگری هم گفتم که متاسفانه ما ایرانی ها قبل از اینکه ببنیم واقعا اون وسیله بدرد ما میخوره یا نه ، بخاطر اینکه بقیه دارن و استفاده می کنن ، ما هم می خوایم داشته باشیم...مثلا چون همه موبایل و اتومبیل دارن ما هم باید داشته باشیم و نگاهی به نیازهای واقعی خودمون نمی کنیم ؛ خیلی وقتا ، خیلی ها روش درست استفاده از اون وسیله رو نمی دونن چرا که از اول هدف اشتباه بود و بخاطر چشم هم چشمی و حسادت و مسائل دیگه بوده...

در مورد ازدواج هم همینطوره ، متاسفانه خیلی ها نمی دونن چرا باید ازدواج کنن و همونطور که در بقیه مراحل زندگی مثل کنکور و دانشگاه و.. نگاه به جو و اوضاع مملکت کردن ، در این مورد هم میگن خب باید ازدواج کنیم ولی چرا؟؟!!
خیلی وقت ها آقایان و یا خانم ها اطلاعی از وضعیت روحی جنس مخالف ندارن...اوایل ازدواج جو گیر هستن و مشغول ارضای اون غریضه جنسی ولی بعدش که وارد مشکلات زندگی شدن ، از خودشون می پرسن چرا اصلا ازدواج کردم؟... من که تا دیروز مجرد بودم و داشتم زندگی خودمو می کردم ، چرا حالا مثلا باید خرج خانواده رو بدم؟ و خانمه هم میگه چرا بجای تفریح و درس و دانشگاه باید خونه تکونی و لباس بشورم و هزار تا بدبدختی دیگه؟!

در غرب شاید خیلی ها بعد از رفت و آمدهای زیاد تصمیم به ازدواج بگیرن ولی اینجا یک دفعه ای اونم خیلی وقتا به دلیل مسائل جنسی میرن سمت ازدواج که غلطه؛

پس ی بحث طلاق برمیگرده به عادتی که در جامعه مرسوم شده به اسم ازدواج...هر کسی واقعا باید ببینه برا چی میخواد اینکارو کنه و باید احساس نیاز واقعی پیدا کنه و اهدافی رو برای خودش مجسم کنه...

متاسفانه رو در و دیوار و دانشگاه و مسجد و خلاصه همه جا نوشته شده و می گن که ازدواج کنین و این خیانت هست در حق جوان و اون بچه ای که میخواد از از این ازدواج حاصل بشه...به دختر و پسر میگن برای ارضای جنسی خودش بره ازدواج کنه چون راهش اینه!!...خب طرف وقتی عشق و حال خودش رو کرد دیگه چه انگیزه ای برای ادامه ی زندگی می تونه داشته باشه؟؟؟؟ دیگه با چه منطقی می تونه خرج خانمش رو بده؟؟

یعنی عشق و محبت همه کشک و بخاطر یک حس نیم ساعته بره خودش و آینده و همسرش رو نابود کنه؟

خب چرا اینطوری میشه؟ چون هدف از اول غلط بوده...بعد می گن در غرب بی و بند و باریه... ولی کسی از مشکلات مملکت خودمون نمیگه
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نظر من داشتن مهارت های ارتباطی از جمله گفت و گوی مؤثر خیلی مهمه. چون این مهارت برای ایجاد صمیمیت لازمه و صمیمیت یکی از سه رکن مهم عشق کامله. عشق هم که قوام رابطه رو تعیین می کنه.
این عشق که همش ورد زبان مردم شده اصلا معنی و مفهومی نداره، یه توهم رایج برای گول زدن خود هست.درضمن فراموش نکنیم که تو این تا پیک اختصاصا میخواهیم در مورد نقش گفتگو و مهارت های اون صحبت کنیم .مرسی
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق که من در آوردی نیست من در آوردی ها هم اگه علمش رو داشته باشید مطمئن باشید قابل اثبات هستند
خوبه که یاد بگیریم بر اساس حال و هوای درونی خودمون قضاوت نکنیم البته با عرض معذرت من اصولا دوست ندارم نظرم رو عنوان کنم ولی متاسفانه این دوره زمونه آدم ها بخصوص نسل جوان بدون علم و مطالعه قضاوت و تصمیم گیری می کنند اگه یکم بر گردیم به عقب و نسل های پیشین مردم کشور خودمون رو ببینیم مثلا پدر بزرگ و مادربزرگ های خودمون با وجودی که این همه امکانات ارتبازطی نداشتن ولی با درایت و مطالعه زندگی می کردن ولی نسل ما با تمام امکاناتی که دارن انگار توهم زدن باور کنید دوست ندارم اینقد تند برم ولی بعضی وقت ها آدم مجبور میشه قبول دارم الان شرایط زندگی سخت شده ولی دلیل نمیشه ما اینقد از واقعیت وجودی خودمون دور بشیم و بگیم عشق من در آوردیه عشق تعریف داره انواع و اقسام داره و یه خصلته مثل همه خصلت های دیگه انسان که بستگی به خود انسان داره
من هر چه که در این مورد میدانستم گفتم .شما اگه تعریفی از عشق دارید که ثابت بکنه که هست، لطفا بگید.
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق که من در آوردی نیست.
خوبه که یاد بگیریم بر اساس حال و هوای درونی خودمون قضاوت نکنیم البته با عرض معذرت . متاسفانه این دوره زمونه آدم ها بخصوص نسل جوان بدون علم و مطالعه قضاوت و تصمیم گیری می کنند .
نسل ما با تمام امکاناتی که دارن انگار توهم زدن .
الان شرایط زندگی سخت شده ولی دلیل نمیشه ما اینقد از واقعیت وجودی خودمون دور بشیم و بگیم عشق من در آوردیه
شما که اینقدر به خودتان حق میدهید ، کافیه که به متن امضای خودتون یه نگاه بیندازید و ببینید چه نوشته اید؟
گلبرگ نگاه
ویرانه دل
جوانه های زندگی
پس بی حضوری
مثلا خواسته اید دو کلام با خدا حرف بزنید ، آنوقت شاید که خیلی هم براتون عادی بوده که اون کلمات بالا رو براحتی قبول کنید.با این وضعیت برای شما خیلی راحت خواهد بود که بگید عشق هست و انواع و اقسام داره.
ولی میخوام از خود شما سئوال کنم که : نگاه که نگاهه، گلبرگ هم که گلبرگه . این گلبرگ نگاه دیگه چیه؟ نگاه ، گلبرگ داره؟
بعد : دل که دل هست ، ویرانه دل دیگه دیگه چیه؟
یا همین جوانه های زندگی که نوشتی ، یعنی کدام جوانه ها؟
فک نکن دارم مزاح میکنم ، خیلی هم جدی سوال کردم، این حسی که به خورد شما دادن که براحتی کلمات رو به هم بچسبانید و واژه هایی ازش بسازید که به هیچ وجه واقعی نیستند، نتیجه اش همین شده که این چیزا براتون عادی بشه ولی بیایید بگید که جوانان امروز اسیر توهم شدن و فلان و بیسار .
امیدوارم کمی به خود بیاییم و از واژه ها و کلمات بدرستی و با معنی واقعی خودشان استفاده کنیم.
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از بزرگترین بد بختی ما تو زندگی اینه که ، تو مملکتی به دنیا آمده ایم که واژگان زبان رسمی ما ، هر طوری که پیش بیاد ، به هم می‌چسبند و از بخت بد معانی جدیدی هم که هیچ سنخیتی با واقعیات ندارند ، را هم القاء میکنند. تو یه شعر نو نوشته بود ، جیغ بنفش
عشق هم از همین واژگانی است که در حالی که کاملا بی معنی است ، اما با نبوغ فارسی گویان و فارسی نویسان صد ها سال هست که نوشته میشه و هر کس هم یه معنایی بهش میده و همه هم راضی و خشنودند که میتوانند وقت بیکاری عاشق هم بشوند، حالا پیدا کنید علت اینهمه طلاق را بین اینهمه عشاق .
 

Candyman

کاربر فعال
به نظر شما داشتن مهارت در گفتگو های سودمند و لذت بخش برای طرفین تا چه حد در داشتن یک زندگی توام با تفاهم موثر هست؟
همچنین عدم تسلط در گفتگو و توسل به عادات و تعصبات , تا چه حد در اتفاق افتادن طلاق موثر هست؟




طلاق فاجعه نیست . یک بحرانه که بعد از مدتی هر شخصی یک شکلی ازش رد میشه .
 
  • Like
واکنش ها: ayja

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
یکی از بزرگترین بد بختی ما تو زندگی اینه که ، تو مملکتی به دنیا آمده ایم که واژگان زبان رسمی ما ، هر طوری که پیش بیاد ، به هم می‌چسبند و از بخت بد معانی جدیدی هم که هیچ سنخیتی با واقعیات ندارند ، را هم القاء میکنند. تو یه شعر نو نوشته بود ، جیغ بنفش
عشق هم از همین واژگانی است که در حالی که کاملا بی معنی است ، اما با نبوغ فارسی گویان و فارسی نویسان صد ها سال هست که نوشته میشه و هر کس هم یه معنایی بهش میده و همه هم راضی و خشنودند که میتوانند وقت بیکاری عاشق هم بشوند، حالا پیدا کنید علت اینهمه طلاق را بین اینهمه عشاق .

شما که اینقدر به خودتان حق میدهید ، کافیه که به متن امضای خودتون یه نگاه بیندازید و ببینید چه نوشته اید؟
گلبرگ نگاه
ویرانه دل
جوانه های زندگی
پس بی حضوری
مثلا خواسته اید دو کلام با خدا حرف بزنید ، آنوقت شاید که خیلی هم براتون عادی بوده که اون کلمات بالا رو براحتی قبول کنید.با این وضعیت برای شما خیلی راحت خواهد بود که بگید عشق هست و انواع و اقسام داره.
ولی میخوام از خود شما سئوال کنم که : نگاه که نگاهه، گلبرگ هم که گلبرگه . این گلبرگ نگاه دیگه چیه؟ نگاه ، گلبرگ داره؟
بعد : دل که دل هست ، ویرانه دل دیگه دیگه چیه؟
یا همین جوانه های زندگی که نوشتی ، یعنی کدام جوانه ها؟
فک نکن دارم مزاح میکنم ، خیلی هم جدی سوال کردم، این حسی که به خورد شما دادن که براحتی کلمات رو به هم بچسبانید و واژه هایی ازش بسازید که به هیچ وجه واقعی نیستند، نتیجه اش همین شده که این چیزا براتون عادی بشه ولی بیایید بگید که جوانان امروز اسیر توهم شدن و فلان و بیسار .
امیدوارم کمی به خود بیاییم و از واژه ها و کلمات بدرستی و با معنی واقعی خودشان استفاده کنیم.
اگه با ادبیات فارسی آشنا باشید به اینها می گن آرایه های ادبی !!!!!
در ضمن شما که این همه به فکر مملکتت هستی چرا همه چیز و همه آدم ها رو زیر سئوال می برید شما بجای اثبات نظراتتون امضای من رو زیر سئوال می برید مهم نیست که من از چه کلماتی استفاده کردم مهم اینه که امضای من حس خوبی به من میدهد و برای خیلی ها بجز شما هم مطمئنم حس خوب ایحاد خواهد کرد خوبه در کنار این همه علم بی نهایتتون یکم انعطاف پذیری و لطافت هم داشته باشید
 
آخرین ویرایش:

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه با ادبیات فارسی آشنا باشید به اینها می گن آرایه های ادبی !!!!!
در ضمن شما که این همه به فکر مملکتت هستی چرا همه چیز و همه آدم ها رو زیر سئوال می برید شما بجای اثبات نظراتتون امضای من رو زیر سئوال می برید مهم نیست که من از چه کلماتی استفاده کردم مهم اینه که امضای من حس خوبی به من میدهد و برای خیلی ها بجز شما هم مطمئنم حس خوب ایحاد خواهد کرد خوبه در کنار این همه علم بی نهایتتون یکم انعطاف پذیری و لطافت هم داشته باشید
جسارت نباشه،منظورم گیر دادن به امضای شما نبود ،خواستم اونو مثال بزنم که بگم این عشق هم بقول شما از جنس همان آرایه های ادبی شاید باشه و واقعیت نداره،اون قدیما یه عبارتی رو اختراع کردن و هنوز هم توش موندن.
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
طلاق فاجعه نیست . یک بحرانه که بعد از مدتی هر شخصی یک شکلی ازش رد میشه .
نه عزیز ، از فاجع هم بالاتره، میگی نه،به بدبختی های همسر ان و فرزندان طلاق یه نگاهی بیاندازید . فاجعه اینه که اکثریت جامعه دچار این بلا شده اند.
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
جسارت نباشه،منظورم گیر دادن به امضای شما نبود ،خواستم اونو مثال بزنم که بگم این عشق هم بقول شما از جنس همان آرایه های ادبی شاید باشه و واقعیت نداره،اون قدیما یه عبارتی رو اختراع کردن و هنوز هم توش موندن.
امضای من کلام و دل نوشته خودمه من نه شاعرم نه هم رشته تحصیلیم ادبیات بوده ولی این دل نوشته رو زمانی نوشتم که واقعا وصف حال خودم بود و آرایه های ادبی اون خیلی اتفاقی جور شدن من روی زیبایی کلمه ها حتی لحظه ای فکر نکردم بنابراین قصدم ایجاد جمله زیبا نبوده فقط احساس خودم رو به نگارش دراوردم در ضمن عاشق خدا بودن یعنی عاشق خوبی ها بودن و کسی که مدعی میشه عاشق خداست به همین راحتی نیست خدا انسان رو در حد یک فکر و قضاوت هم به چالش میکشونه همین طوری نیست که من بگم عاشق خدا هستم و به حال خودم رها بشم امتحانات الهی دقیق و بجا هستند هر کنشی از ما یک واکنش دقیق و بجا از طرف خدا داره در کل منظورم اینه که ما مدعی هر چیزی که باشیم دقیقا از همان مقوله امتحان می شویم و یه نکته دیگه شما عشق خدایی رو برای عشق زمینی مثال می زنید !؟؟؟؟ به یقین به شما می گم که هر دو عشق وجود داره
اما اینکه آدمی برای وفاداری در هر دو تا چه اندازه پایداری کنه دلیل نمیشه اگه ما نتونیم توی عشق هامون وفادار باشیم اونها وجود ندارن
انسان یه غریزه داره و یه چیزی بالاتر از غریزه هر وقت قدمی بالاتر از غریزی بخواد برداره زندگی سخت تر میشه برای همین اکثر انسانها دوام نمی آورند و به همون غریزی و یکم کمتر و بیشتر اکتفا می کنند ولی هر قدم که بخواهی از غریزه به سمت اعلاتر بگزاری عشق لازمه ، عشق به کمال لازمه کمال یعنی نهایت خوبی ها و عشق به خوبی ها یعنی عشق به خدا چون خدا نهایت خوبی هاست پس تا اینجا عشق به خدا وجود داره
ودر کل منظورم اینه که انسان برای رسیدن به کمال و برای ساخته شدن متحمل درد میشه و برای تحمل دردهای کمال باید عاشق باشه تا بتونه دوام بیاره
 
آخرین ویرایش:

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امضای من کلام و دل نوشته خودمه من نه شاعرم نه هم رشته تحصیلیم ادبیات بوده ولی این دل نوشته رو زمانی نوشتم که واقعا وصف حال خودم بود و آرایه های ادبی اون خیلی اتفاقی جور شدن من روی زیبایی کلمه ها حتی لحظه ای فکر نکردم بنابراین قصدم ایجاد جمله زیبا نبوده فقط احساس خودم رو به نگارش دراوردم در ضمن عاشق خدا بودن یعنی عاشق خوبی ها بودن و کسی که مدعی میشه عاشق خداست به همین راحتی نیست خدا انسان رو در حد یک فکر و قضاوت هم به چالش میکشونه همین طوری نیست که من بگم عاشق خدا هستم و به حال خودم رها بشم امتحانات الهی دقیق و بجا هستند هر کنشی از ما یک واکنش دقیق و بجا از طرف خدا داره در کل منظورم اینه که ما مدعی هر چیزی که باشیم دقیقا از همان مقوله امتحان می شویم و یه نکته دیگه شما عشق خدایی رو برای عشق زمینی مثال می زنید !؟؟؟؟ به یقین به شما می گم که هر دو عشق وجود داره
اما اینکه آدمی برای وفاداری در هر دو تا چه اندازه پایداری کنه دلیل نمیشه اگه ما نتونیم توی عشق هامون وفادار باشیم اونها وجود ندارن
انسان یه غریزه داره و یه چیزی بالاتر از غریزه هر وقت قدمی بالاتر از غریزی بخواد برداره زندگی سخت تر میشه برای همین اکثر انسانها دوام نمی آورند و به همون غریضی و یکم کمتر و بیشتر اکتفا می کنند ولی هر قدم که بخواهی از غریزه به سمت اعلاتر بگزاری عشق لازمه ، عشق به کمال لازمه کمال یعنی نهایت خوبی ها و عشق به خوبی ها یعنی عشق به خدا چون خدا نهایت خوبی هاست پس تا اینجا عشق به خدا وجود داره
مرسی
شما خیلی عالی مینویسید و خیلی عالی هم فکر میکنید و اندیشه تون بسیار زیباست. ولی خوب واقعیت ها رو هم نباید نادیده گرفت. من به رابطه انسان و خدا هم توسط عشق اعتقادی ندارم. خدا ما رو بعنوان آزمایش تو این مقطع قرار داده و ما باید سعی کنیم که انسانی باشیم که او دوست داره. یعنی مثل انسان زندگی کنیم. مثل معلم کلاس میمونه. معلم یه انتظاراتی از شاگرانش داره که مشخصه. شاگرد هم باید سعی کنه اون انتظارات و تکالیفش رو درست انجام بده. حالا تصور کنید شاگردی رو که نمیتونه معدلش رو از ده بالاتر ببره , در عوض صبح تا شام قربون صدقه معلمش میره. آیا معلم اون شاگرد اون قربون صدقه ها رو بجای تکالیفی که شاگرد انجام نداده , قبول میکنه؟
چیزی بنام عشق به خدا و غیره , منطقی نیست و ضرورت و ارزشی هم نداره که بخواد جای تکلیف رو بگیره. این طبع شاعرانه ایرانی ها از قدیم الایام همه راههای واقع بینی رو سد کرده و برای همینه که ما با اینهمه ادعا های کهکشانی مان در مقایسه با مردم مترقی و پیشرفته تا این حد عقب مانده هستیم که قادر نیستیم رزق و روزی خودمان را هم داخل مملکت خودمان تولید کنیم و دائما دست گدایی مون بسوی غرب دراز و دراز تر میشه. خدا از ما اینا رو نمیخواد که قربون صدقه ش بریم , او میخواهد که ما به تکلیف بندگی خود عمل کنیم. عشق بهانه ای پوچ برای فرار از مسئولیت هاست.
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
مرسی
شما خیلی عالی مینویسید و خیلی عالی هم فکر میکنید و اندیشه تون بسیار زیباست. ولی خوب واقعیت ها رو هم نباید نادیده گرفت. من به رابطه انسان و خدا هم توسط عشق اعتقادی ندارم. خدا ما رو بعنوان آزمایش تو این مقطع قرار داده و ما باید سعی کنیم که انسانی باشیم که او دوست داره. یعنی مثل انسان زندگی کنیم. مثل معلم کلاس میمونه. معلم یه انتظاراتی از شاگرانش داره که مشخصه. شاگرد هم باید سعی کنه اون انتظارات و تکالیفش رو درست انجام بده. حالا تصور کنید شاگردی رو که نمیتونه معدلش رو از ده بالاتر ببره , در عوض صبح تا شام قربون صدقه معلمش میره. آیا معلم اون شاگرد اون قربون صدقه ها رو بجای تکالیفی که شاگرد انجام نداده , قبول میکنه؟
چیزی بنام عشق به خدا و غیره , منطقی نیست و ضرورت و ارزشی هم نداره که بخواد جای تکلیف رو بگیره. این طبع شاعرانه ایرانی ها از قدیم الایام همه راههای واقع بینی رو سد کرده و برای همینه که ما با اینهمه ادعا های کهکشانی مان در مقایسه با مردم مترقی و پیشرفته تا این حد عقب مانده هستیم که قادر نیستیم رزق و روزی خودمان را هم داخل مملکت خودمان تولید کنیم و دائما دست گدایی مون بسوی غرب دراز و دراز تر میشه. خدا از ما اینا رو نمیخواد که قربون صدقه ش بریم , او میخواهد که ما به تکلیف بندگی خود عمل کنیم. عشق بهانه ای پوچ برای فرار از مسئولیت هاست.
من هم منظورم فقط حرف نیست چون رسیدن به کمال با حرف نیست بلکه با عمل امکان پذیره من در حدی نیستم که از لحاظ سیاسی بتونم نظر بدهم ولی چیزی که می دونم وضعیت همه جهان گویای آرامش نداشتن بشر امروزی است و این ربطی به پیشرفت و اجرای درست قوانین در کشور ها نداره چون هنوز عدالت اجتماعی در جهان وجود نداره اون هم دلیلش اینه که جهان در دست دوستداران قدرت داره سلیقه ای اداره میشه نه در دست نیروی کارآمد و بر اساس اصول درست علمی و کارشناسی شده اگه قراره در این زمینه اعتراض بشه باید به کل دنیا معترض شد آیا قدرت مردم جهان به اندازه ای نیست که بتونه مثلا جلوی نا امنی ها و جنگ ها رو بگیره آیا فاجعه ای مثل داعش قابل کنترل نیست که علاوه بر جنایاتش داره اثرات مخرب در تربیت نسل های امروزی ایجاد می کنه پس وضعیت کل جهان وضعیت عادلانه ای نیست و اینکه روزانه ضایعات مواد غذایی بالای 50 درصده و این تا حد زیادی بخاطر سیاست صاحبان قدرته در حالی که فقر و گرسنگی در جهان بیداد میکنه آیا راه حلی برای جلوگیری از این همه ضایعات وجود نداره که بشر درگیر نیاز های اولیه خود نشه
 
آخرین ویرایش:

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من هم منظورم فقط حرف نیست چون رسیدن به کمال با حرف نیست بلکه با عمل امکان پذیره من در حدی نیستم که از لحاظ سیاسی بتونم نظر بدهم ولی چیزی که می دونم وضعیت همه جهان گویای آرامش نداشتن بشر امروزی است و این ربطی به پیشرفت و اجرای درست قوانین در کشور ها نداره چون هنوز عدالت اجتماعی در جهان وجود نداره اون هم دلیلش اینه که جهان در دست دوستداران قدرت داره سلیقه ای اداره میشه نه در دست نیروی کارآمد و بر اساس اصول درست علمی و کارشناسی شده اگه قراره در این زمینه اعتراض بشه باید به کل دنیا معترض شد آیا قدرت مردم جهان به اندازه ای نیست که بتونه مثلا جلوی نا امنی ها و جنگ ها رو بگیره آیا فاجعه ای مثل داعش قابل کنترل نیست که علاوه بر جنایاتش داره اثرات مخرب در تربیت نسل های امروزی ایجاد می کنه پس وضعیت کل جهان وضعیت عادلانه ای نیست و اینکه روزانه ضایعات مواد غذایی بالای 50 درصده و این تا حد زیادی بخاطر سیاست صاحبان قدرته در حالی که فقر و گرسنگی در جهان بیداد میکنه آیا راه حلی برای جلوگیری از این همه ضایعات وجود نداره که بشر درگیر نیاز های اولیه خود نشه
بستگی داره به اینکه ببینیم محدوده جهان در ذهن هر یک از ما ها تا کجاست. جهان اونی نیست که من و شما از طریق رسانه با اون شناخت پیدا میکنیم. اون چیز هایی که من و شما بعنوان رویداد های جهانی میشناسیم , همه واقعیت های موجود جهان نیست. آنچه که من و شما از جهان میشناسیم جهان ماست که برامون تجسم داده اند. جهان خیلی وسیع هست و انسانهای بسیار عاقل و درستکار و خوشبختی در آن زندگی میکنند که حد و مرز ندارند. اون کل جهانی که شما بعنوان کل ازش نام میبرید یک درصد جهان هم نیست. اگر آشنایی یا فامیلی مثلا در سوئد و نروژ و کانادا و حتی خود آمریکا داشتید , ازش بپرسید که مردم آن سامان ها وضع زندگیشون چه جوری هست تا بدانید که جهان همین وضعیتی که ما باهاش درگیر هستیم نیست.
خکایت آن مورچه ای است که در یک گودال کوچک پر از آب افتاده بود و داد میزد که آی هوار , بیائئد منو نجات بدید که دنیا رو آب فراگرفته . که حضرت سلیمان صدایش را شنید و او را از از اون گودال کوچیک بیرون کشید و بهش گفت : جهان به اندازه یه گودال نیست که وقتی پر آب شد بگی : دنیا رو سیل برد .
بعدش با خود اندیشید که خوب , دنیای مورچه همینقد میتونه باشه و ......
 

Similar threads

بالا