ماجرایی که دارم میگم واسه خیلی وقت پیشه:
<< یکی از دوستام که آدم معمولی ای هست و پسر خوبیه و آدم بدی نیست ،به تازگی دوست دختر گرفته، یه شب ما یه جمعی شدیم رفتیم خونه یکی از بچه ها و ساعت از 1 و 2 نصفه شب هم گذشت این دختره هم بود.
یکی از بچه ها آروم به دوستم گفت: این دختره که اینجاست، بابا ننه نداره تا این وقت شب که بیرون هست با تو نه زنگی، نه تماسی، نه چیزی؟
دوستم گفت: اتفاقا بابا ننه داره خوبش هم داره. مادرش مربی مدرسه هست پدرش هم پزشک هست، وضع مالیشونم خیلی خوبه. ادامه داد: اتفاقا باباش میدونه که این با من دوسته. خیلی هم منو که میبینه باهام سلام و علیک گرمی داره و چند بار هم تو خونشون با خانوادش شام و ناهار خوردیم دور یه میز. باباش عقیده داره جوونا تا وقتی جوون هستن باید زندگی کنن و شاد باشن. میگه اینطور که پیداست باباش نه تنها از اینکه دخترش دوست پسر داره و با دوست پسرش به تفریح و گردش و خوش گذرونی می پردازه ناراحت نیست بلکه از اینکه دخترش با یه پسر خوب دوست هست و رابطه داره و از این رابطه شاد هست خیلی خوشحالم هم هست و دخترش رو تشویق هم میکنه. >>
ماجرای بعدی رو چند ماه پیش تو روزنامه خوندم :
<< یه دختر کرمانشاهی یا شیرازی درست یادم نیست، باباش اینو میبینه که بیرون از خونه داشته با یه پسر جوونی قدم میزده، چندباری ماجرا تکرار میشه و باباهه دختره رو بیرون از خونه با یه پسر میبینه. شب که دختره میاد خونه باباش با مشت و لگد ازش پذیرایی میکنه و روسریشو از سرش میکشه و دور گردنش میپیچه و خفه اش میکنه. >>
آیا این غیرته؟ اصلا غیرت چیه؟ خوبه؟ بده؟ بابای اون داستان اول آیا بی غیرت هست یا بیخیال؟ نظرتون در مورد اینکه دوست پسر خواهر یا دختر شما بیاد خونتون و باهم دور یه میز ناهار بخورید چیه؟
<< یکی از دوستام که آدم معمولی ای هست و پسر خوبیه و آدم بدی نیست ،به تازگی دوست دختر گرفته، یه شب ما یه جمعی شدیم رفتیم خونه یکی از بچه ها و ساعت از 1 و 2 نصفه شب هم گذشت این دختره هم بود.
یکی از بچه ها آروم به دوستم گفت: این دختره که اینجاست، بابا ننه نداره تا این وقت شب که بیرون هست با تو نه زنگی، نه تماسی، نه چیزی؟
دوستم گفت: اتفاقا بابا ننه داره خوبش هم داره. مادرش مربی مدرسه هست پدرش هم پزشک هست، وضع مالیشونم خیلی خوبه. ادامه داد: اتفاقا باباش میدونه که این با من دوسته. خیلی هم منو که میبینه باهام سلام و علیک گرمی داره و چند بار هم تو خونشون با خانوادش شام و ناهار خوردیم دور یه میز. باباش عقیده داره جوونا تا وقتی جوون هستن باید زندگی کنن و شاد باشن. میگه اینطور که پیداست باباش نه تنها از اینکه دخترش دوست پسر داره و با دوست پسرش به تفریح و گردش و خوش گذرونی می پردازه ناراحت نیست بلکه از اینکه دخترش با یه پسر خوب دوست هست و رابطه داره و از این رابطه شاد هست خیلی خوشحالم هم هست و دخترش رو تشویق هم میکنه. >>
ماجرای بعدی رو چند ماه پیش تو روزنامه خوندم :
<< یه دختر کرمانشاهی یا شیرازی درست یادم نیست، باباش اینو میبینه که بیرون از خونه داشته با یه پسر جوونی قدم میزده، چندباری ماجرا تکرار میشه و باباهه دختره رو بیرون از خونه با یه پسر میبینه. شب که دختره میاد خونه باباش با مشت و لگد ازش پذیرایی میکنه و روسریشو از سرش میکشه و دور گردنش میپیچه و خفه اش میکنه. >>
آیا این غیرته؟ اصلا غیرت چیه؟ خوبه؟ بده؟ بابای اون داستان اول آیا بی غیرت هست یا بیخیال؟ نظرتون در مورد اینکه دوست پسر خواهر یا دختر شما بیاد خونتون و باهم دور یه میز ناهار بخورید چیه؟