علی کریمی,از پیکان استیشن گوجه ای تا BMW!

PESARE IRAN

عضو جدید
کاربر ممتاز
علي كريمي هميشه در فوتبال ايران بازيكني غيرقابل پيش بيني با رفتارهاي عجيب و غريب بوده است، هرچند او معمولا در زمين فوتبال متكبر ظاهر شده و اين نيز خصوصيت ذاتي ستاره هاست، اما در زندگي اجتماعي اش تكبر و غرور جايي ندارد و در امور خير پيشقدم بوده است.



به هر حال او كريمي است و به طور طبيعي هر كارش مورد توجه رسانه ها قرار دارد. مثل اين كه بخش زيادي از مبلغ قراردادش با استيل آذين را بخشيد تا خرج كودكان مبتلا به بيماري سرطانى شود.

اين ستاره 33 ساله كه تصور مي شد به پايان خط رسيده است، در عرض 24 ساعت با شالكه 04 آلمان به توافق رسيد تا همه را شوكه كند، اما هرچه هست ماگات، مربي آلماني به كار او اعتقاد دارد و می خواهد با حضور اين ستاره ايراني در تركيب تيمش، مشكل تغذيه مهاجمان بويژه گلزن بزرگي چون رائول گونزالس معروف را حل كند.

ویژه نامه نوروزی جام‌جم مصاحبه ای را با این ستاره فوتبال کشورمان انجام داده که مشروح مصاحبه در ادامه می آید:

- فكر مي كني مصاحبه را از كجا شروع كنيم بهتر باشد؟
اگر نظر مرا می خواهي اصلا شروع نكني خيلي بهتر است ! خودت میداني كه من اهل صحبت كردن نيستم.

- اما حضور تو در شالكه 04 آنقدر سريع اتفاق افتاد كه هنوز خيلی ها در جريان آن نيستند. چه شد كه ناگهان به آلمان برگشتي و دوباره لژيونر شدي؟
وقتي از استيل آذين رضايت نامه ام را گرفتم از تيمهاي ليگ برتر ايران و چند باشگاه عربي و اروپايي پيشنهاد داشتم. راستش را بخواهيد تایك روز قبل از سفر به آلمان، خودم هم از ماجراي شالكه بی خبر بودم،یعني اصلا قرار نبود با اين سرعت همه چيز درست شود و من به آلمان بروم. به هر حال مدير برنامه هاي من از آلمان زنگ زد و گفتماگات مرا میخواهد و او هم با سرمربي شالكه بهتوافق رسيده است. من براي استراحت به شمال رفته بودم. به همين دليل خيلي سريع خودم را به تهران رساندم، چمدان هايم را بستم و همان شببه آلمان رفتم.

- شرايط جسمانی ات چطور بود؟
من آن اواخر به رغم مصدوميت براي استيل آذين بازي می كردم. عضله دوقلوي پاي من دچار پارگي شده بود و چون روي اين آسيب ديدگي بازي مي كردم، دوران درمان آن طولاني تر شد. به همين دليل وقتي از استيل آذين جدا شدم. فقط به دنبال رفع مصدوميت رفتم و وقتي به فرانكفورت پرواز مي كردم، شرايط بهتري داشتم. من در تهران روزي 2 جلسه تمرين اختصاصي مي كردم؛ يك نوبت آن صبح زود بود كه زير نظر مربي اختصاصي ام انجام ميشد و نوبت ديگر عصر بود كه باز هم به صورت اختصاصي و انفرادي انجام مي دادم.

- با همبازي هايت در بايرن هنوز هم در ارتباط هستي؟
كم و بيش با آنها در ارتباط هستم. اليور كان، ماكاي و چند تاي ديگر هنوز با من ارتباط دارند. اماراتي ها هم هنوز نسبت به من خيلي لطف دارند و همچنان با من در ارتباط هستند.

- ماجراي تمرين تو با اليور كان چه بود؟ مي گويند آدم خيلي سرد و عصبي اي است.
نمي دانم، من و كان ارتباط خوبي با هم داشتيم و بيشتر تمرينات انفرادي مشتركي داشتيم. كان يكسري خصوصيات اخلاقي خودش را دارد، ولي در كل آدم خوبي است.

- گويا با ماگات هم ارتباط خوبي داشتي و شروع اين دوستي از همكاري شما در بايرن مونيخ بود.
بله. ماگات مربي خوب و بزرگي است. يادم هست كه وقتي در بايرن بودم او روزي 3 جلسه تيم را تمرين مي داد. من و بقيه بازيكنان 2 هفته سخت و وحشتناك را در آن دوران گذرانديم و دعا مي كرديم كه يك ساعت بيشتر بخوابيم، اما اين را هم بايد بگويم كه اگر يك روزي بخواهم مربي شوم، كارم را با ماگات شروع مي كنم و مي روم و در كلاسهاي او مي نشينم.

- پس نقشه هايي براي مربي شدن داري؟
نه، اتفاقا نقشه خاصي ندارم. فعلا كه بازي ميكنم و تمام تمركزم روي اين قضيه است. در مورد مربي شدن هنوز تصميم نهايي نگرفته ام و بعد از پايان دوران بازيگري در اين مورد تصميم خواهم گرفت.

- گفته بودي دوست داري فوتبالت را در پرسپوليس به پايان برساني.
خيلي دوست دارم اين اتفاق بيفتد. خب پرسپوليس و هواداران اين تيم را خيلي دوست دارم و به همين دليل است كه دوست دارم فوتبالم را در پرسپوليس تمام كنم. اگر پيشنهاد شالكه و برخي اتفاقات ديگر نبود، در بازيهاي ليگ قهرمانان آسيا براي پرسپوليس به ميدان مي رفتم، چون دوست دارم محبت و لطف هواداران اين تيم را جبران كنم.

- تو خيلي خوش شانستر از برادران ديگرت بودي كه يك فوتباليست مطرح و البته پولساز شدي!
خيلي ها ميگويند كه شانس وجود ندارد و اين يك مساله خرافاتي است، ولي من به شانس اعتقاد دارم و فكر مي كنم 50 درصد هر چيزي شانس است. فرهاد، فرشيد و ميلاد كه برادران من هستند همگي فوتبال بازي مي كردند. فرهاد خيلي زود رفت دنبال زندگي اش و قيد همه چيز را زد. فرشيد را هم كه مي شناسيد. با تمام رقبايش رفيق است. يك گلر بي حاشيه، كم حرف و مودب كه اصلا معلوم نيست تو اين فوتبال مي خواهد چه كاري انجام دهد. ميلاد، برادر ديگرم هم از بس در فوتبال اذيتش كردند، ول كرد و رفت انگليس. در مورد خودم هم بايد بگويم كه احساس مي كنم خدا مرا خيلي دوست دارد و به خاطر همين لطف بود كه علي كريمي در اندازه خودش به پول، ثروت و محبوبيت رسيد. اگر لطف خدا و حمايت مردم نبود، هيچ وقت چنين اتفاقي نمي افتاد.

- البته در اين ميان رفتار خوب و انسان دوستانه تو هم باعث شد تا جدا از لطف مردم، هميشه از حمايت همان كسي كه مي گويي آن بالاست، برخوردار شوي.
در مورد لطف خدا و مردم درست مي گوييد، ولي اصلا دوست ندارم در مورد مسائل شخصي و آن كارهايي كه آدم براي رضاي خدا انجام مي دهد، صحبت كنيم.

- اما خبر اين كه پانصد، ششصد ميليون تومان از قراردادهايت با استيل آذين را به كودكان سرطاني و ايتام بخشيدي، خيلي زود به بيرون درز كرد.
خب در شرايطي اين كار را انجام دادم كه احساس كردم بايد بخشي از زندگي و قراردادم را به كساني ببخشم كه به آن احتياج دارند. در اين مورد هم صحبتي ندارم. من مي گويم وقتي آدم ازفردايش خبر ندارد براي چه اين همه سختي بكشد و كلنجار برود. آخرش اين است كه بايد توي يك وجب جا بخوابيم و قيد همه چيز را بزنيم. آخرش بايد همه را بگذاريم و برويم... ولش كن ... بقيه سوا لها را بپرس.

- چه شد كه جادوگر شدي؟ اين لقب از كجا آمد و چقدر آن را دوست داري؟
فكر ميكنم شروع ماجرا از امارات بود. زمانى كه در الاهلي بازي مي كردم. از همان روزها بود كه به من گفتند جادوگر و اين لقب را براي من انتخاب كردند. به هر حال من به اين القاب كاري ندارم و هميشه دوست داشته ام در زمين آزادي عمل داشته باشم تا براي تيمم هر كاري را انجام دهم كه دريبل زني نيز جزئي از آن است.

- علي كريمي جزو فوتباليستهايي است كه عشق ماشين بازي دارد و به تبع آن نيز علاقه اي خاص به BMW. شروع اين اتفاق از كجا بود و چه شد كه به خودروها و برندها تا اين حد علاقه مند شدي؟
اولين ماشيني كه داشتم يك پيكان استيشن گوجه اي رنگ بود. راستش را بخواهيد رويم نمي شد با آن ماشين بروم سر تمرين پرسپوليس، چون مي دانستم كه سوژه مي شوم. يك روز خيلي ديرم شده بود و مجبور شدم با همان پيكان گوجه اي بروم سر تمرين. از شانس بد اسماعيل حلالي مرا ديد و جلوي بازيكنان مطرح آن زمان پرسپوليس كه از جام جهاني 1998 آمده بودند، كلي مرا مسخره كرد. اين شروع ماشين باز شدن من بود و در آن زمان توانستم با پول خودم يك پيكان گوجه اي بخرم. پس از اين بود پول بيشتري به دست آوردم و بالاخره به BMW رسیدم. از همان اول هم عاشق BMW بودم و وقتي به آلمان و بايرن مونيخ رسیدم حسابی خوشحال بودم. آن زمان AUDI اسپانسر تیم بود و ما مجبور با آن سر تمرین برویم. اما BMW چیز دیگری بود، چه در زمانی که در آلمان بود چه در امارات چه در ایران وقتي ناراحت هستم يا تيم مي بازد، سوار ماشين مي شوم و در يك جاي خلوت رانندگي مي كنم. احساس مي كنم اين طوري خيلي بهتر و آرا متر مي شوم. از قول من به همه جوا نها بگوييد همين علي كريمي شما هميشه آرزوي پرسپوليس، تيم ملي، لژيونر شدن و BMW را داشت. اينها براي من هدف و انگيزه شد و با همين روحيه بود كه به جنگ خيلي چيزها رفتم و با جان و دل كار كردم تا به هد فهاي بزرگم برسم.

- شنيدم كه نمايشگاه ماشين هم داري؟
(با خنده ) از اين حر فها خيلي در مورد من مي زنند. يك روز مي گويند نمايشگاه دارد و فردايش مي گويند طلافروشي اش افتتاح شده، ولي اينها فقط شايعه است چون من هيچ بيزينس ديگري ندارم و فقط به فوتبال فكر مي كنم.

- از اول پرسپوليسي بودي يا اين كه به خاطر اتفاقات آن بازي ها قيد استقلال را زدي؟
من از بچگي پرسپوليسي بودم. منزل ما كرج بود و بيشتر باز يهاي پرسپوليس را همراه پدرم در استاديوم آزادي مي ديدم. من عاشق پرسپوليس بودم و هميشه دوست داشتم در اين تيم بازي كنم. وقتي بازيكن فتح بودم و دوران سربازي را مي گذراندم، استقلاليها آمدند دنبال من و حتي با كامران منزوي و استقلال قرارداد داخلي امضا كردم، اما يك اتفاق بزرگ باعث شد مسير من عوض شود و به تيم محبوبم برسم. من از قبل هم به استقلاليها گفته بودم كه پرسپوليسي هستم و در جريان يك بازي سالني در استاديوم 12 هزار نفري آزادي بود كه ما (تيم فتح ) استقلال را برديم و من هم توانستم بازي خوبي انجام دهم. پس از اين بود كه اتفاقاتي افتاد و من بعد از صحبت با آقاي عابديني، مديرعامل وقت پرسپوليس، قرمزپوش شدم. آن زمان باز يهاي جام جهاني 1998 بود و بازيكنان بزرگي مثل استيلي، شاهرودي، محمدخاني، سراج، باقري و... در پرسپوليس بودند. تمرين كردن با اينها براي من خيلي جالب بود و اتفاق بزر گتر وقتي افتاد كه من در همين تيم فيكس شدم.

- اما همين علي كريمي بعضي جاها كارهاي عجيب و غريبي هم انجام داد. درگيري با آجرلو، مديرعامل و اتفاقات اينچنيني در پرونده تو وجود دارد.
قبول دارم. حرف حساب جواب ندارد. بعضي جاها خون به مغز آدم نمي رسد. من در كل آدم حساسي و زودجوشي هستم، ولي خودتان مي دانيد كه در كل چنين ذاتي ندارم و حتي بعضي جاها پشيمان مي شوم. بيشتر اوقات چنين اتفاق هايي به خاطر مصالح تيمي بوده و شرايطي كه تيم دچار ضرر و زيان مي شده. شما كه مي گوييد چنين اتفاقاتي در پرونده من است، آنها را مرور كنيد و ببينيد آيا كريمي مقصر بوده يا دنبال چيزي براي خودش بوده؟

- يكي از اين چالشها بين تو و علي دايي بود. حتي بعضي ها بر اين باورند كه تو به خاطر همان اتفاقها قيد پرسپوليس را زدي و به شالكه رفتي.
چنين چيزهايي اصلا صحت ندارد. اين را بدانيد حتي من در آخرين روزي كه تهران بودم با حبيب كاشاني صحبت كردم و با اجازه وي و علي دايي به شالكه رفتم. شروع اين اتفاقها از جايي بود كه من چند سال پيش مصاحبه اي با يكي از مجله ها كردم و گفتم «خدا علی دایی را بغل کرده»! اگر همين حالا هم نظر مرا در مورد دايي بپرسيد، حرفم را تكرار مي كنم چون معتقدم دايي آدم نظركرده اي است و خدا او را دوست دارد. من با نيت بدي چنين حرفي را نزدم و همه منظورم اين بود كه خدا علي دايي را دوست دارد و او بنده خوبي است كه چنين اتفاقي برايش مي افتد، اما دايي در آن زمان صحبتهاي مرا جور ديگري برداشت كرد و اتفاقات عجيب و غريبي افتاد. اين را بدانيد كه اگر يك نفر بگويد خدا علي كريمي را بغل كرده، خيلي خوشحال مي شوم و از او تشكر هم مي كنم، اما با تمام اين حرفها كدورت هايي كه بين من و دايي بود، تمام شد. وقتي دايي آن حر فها را در مورد من زد و با روي باز از پرسپوليسي شدن من استقبال كرد خيلي خوشحال شدم و ديديد كه من هم در مورد دايي چطور صحبت كردم. حيف اين همه سال و روز كه بين من و دايي به كدورت گذشت. دايي جزو اسطور ههاي فوتبال ايران است و براي من قابل احترام.

- طرفداران علي كريمي معتقدند تيم ملي خيلي زود براي تو تمام شد و مي توانستي در جام مل تهاي آسيا به ايران كمك كني.
مردم هميشه نسبت به من لطف داشت هاند، ولي اين نظر من نبوده كه قيد تيم ملي را بزنم. وقتي گفتند تيم ملي به كريمي نياز دارد، با توجه به اين كه عاشق ايران و تيم ملي هستم، گفتم با جان و دل برميگردم، اما مربيان تيم ملي صلاح دانستند كه من همراه تيم نباشم و ديديد كه من هم مثل بقيه مردم در تهران ماندم و براي تيم ملي دعا كردم. به هر حال با توجه به شرايط فعلي ترجيح مي دهم جاي خودم را به جوا نتر بدهم. دقيقا پس از پايان همين باز يها بود كه كارشناسان و برنامه هاي ورزشي و تلويزيوني از عملكرد تيم ملي انتقاد كردند. اي كاش از همان اول در مورد تيم ملي كارشناسي مي شد. و با يك برنامه ريزي خوب در اين مسابقات شركت مي كرديم. حالا كه همه چيز تمام شده اين صحبت ها دردي را دوا نمي كند و نتيجه اي عوض نمي شود. عادل فردوسي پور بارها و بارها از من انتقاد كرد، ولي من او و برنامه اش را دوست دارم و معتقدم بر خلاف حر فهايي كه مي زنند عادل فردوسي پور با نود خيلي جاها به داد فوتبال ما رسيد و انتقاداتش درست بود.

- راستي چرا از هاوش و هيرسا صحبت نميكني؟
آنها هم خوب هستند. هاوش تا چند وقت ديگر 10 ساله مي شود و هيرسا هم 8 ساله. تا وقتي هاوش به مدرسه نرفته بود خيلي مرا نمي شناخت، ولي بعد از اين بود كه او به من نزديك تر شد. وقتي توي مدرسه فهميده بودند او پسر من است، كلي با هاوش رفيق شده و در مورد من صحبت كرده بودند. همين موضوع باعث شده بود تا هاوش بيشتر به من نزديك شود.

- بچه هايت فوتبالي هستند؟
هاوش و هيرسا عاشق فوتبال هستند. هر روز بايد با هم گل كوچك بازي كنيم و اين عادت ماست. البته من هيچوقت آنها را تشويق نمي كنم كه حتما فوتبال بازي كنند، چون مي خواهم توي مسيري بروند كه استعداد بيشتري دارند. هاوش بزرگتر است و با تجربه تر از هيرسا بازي مي كند، ولي هيرسا كه چپ پاست كارهاي عجيب و غريبي انجام مي دهد.

- اما اينطور كه از شواهد بر مي آيد همسرت معمولا كنار بچه هاست و بار اصلي روي دوش اوست.
بله، من حدودا 20 ساله بودم كه ازدواج كردم و فكر مي كنم اين يكي از عوامل مهم موفقيت من بود. نظمي كه در زندگي، خوراك، خواب و ديگر مسائل زندگي به وجود مي آيد باعث مي شود يك ورزشكار پيشرفت بيشتري داشته باشد. هما نطور كه گفتم بار مسووليت زندگي و بچه ها روي دوش همسرم است و البته من هم سعي مي كنم از فرصتها نهايت استفاده را ببرم و كنار آنها باشم.

- بچه هايت را كه به آلمان نبردي؟
نه، آنها ديگر مدرسه مي روند و بهتر است تهران باشند؛ هرچند دلم خيلي براي آنها تنگ مي شود ولي اينطوري به نفع آنهاست و از درس و زندگي نمي افتند. رفتن من به آلمان آنقدر عجل هاي بود كه ويزايم يكروزه صادر شد و مجبور شدم در عرض چند ساعت چمدان هايم را ببندم.

- هنگام تحويل سال و تعطيلات نوروز كجا هستي؟
با توجه به برنامه بوندس ليگا بعيد است كه بتوانم به تهران برگردم. به هر حال تا آن موقع احتمالا يا من براي چند روز به تهران مي آيم يا اين كه بچه ها را به آلمان مي آورم. دوست دارم هنگام تحويل سال بچه هايم كنارم باشند.

- بزر گترين دعايي كه براي لحظه تحويل سال داري چيست؟
فكر مي كنم سوال شما خيلي كليشه اي است، ولي اگر هزار سال ديگر هم بگذرد، بزر گترين دعاي من اين است كه مردم ايران و ايراني ها هميشه شاد، سلامت و سربلند باشند. به نظر من اگر هر كدام از ما براي ديگران دعا كنيم، دعاهايمان خيلي زودتر مستجاب مي شود. اميدوارم سال جديد براي همه مردم ايران، سالى پر از بركت و موفقيت باشد و مردم خوب ما سلامت و سربلند در كنار خانواده هايشان باشند.
 

Similar threads

بالا