ره بالاخره به چیزی که می خواست دست پیدا کرد، یا لااقل فکر کرد که دست پیدا کرده. اون ها با هم آپارتمانی در برلین اجاره کردند و زندگی مشترک رو آغاز کردن. مدت زمانی بیشتر نگذشته بود که ره دریافت که دور و اطراف دختر مملو از مرد های جوانیست که او رو ستایش می کنن. لو محبوبه دله همه ی روشنفکران برلین شده بود و او رو "علیاحضرت" صدا می کردن. ره باز هم باید برای مورد توجه دختر قرار گرفتن با دیگران رقابت می کرد. کار به جایی رسید که ره دیگه نتونست این وضع رو تحمل کنه و دختر رو ترک کرد. و چند سال بعد خودکشی کرد!
در سال 1991، لو با زیگموند فروید آشنا شد و از فروید خواست که او را به جمع علاقه مندان به روان پژوهی خودش راه بده. فروید با این که می دونست لو چیزی از روانشناسی نمی دونه این پیشنهاد رو پذیرفت و او رو به جمع شاگردان خاص خود راه داد. اندک زمانی نگذشته بود که یکی از بهترین شاگردانه فروید به نامه ویکتور تاوسک که 11 سال از لو جوانتر بودعاشق اون شد. در این بین فروید هم دچار یک عشقه افلاطونی به این دختر شده بود و هر وقت که لو در یکی از کلاس ها غیبت می کرد فروید به شدت افسرده می شد و برای او نامه های احوال پرسی و گل و هدیه می فرستاد. حالا یکی از بهترین شاگردهاش که برای فروید مثل پسر خودش بود عاشق این دختر شده بود و فروید به شدت احساس حسادت می کرد. فروید حاضر نبود کس دیگه ای توجه دختر رو به خودش جلب کنه. خوشبختانه دختر بعد از چندی تاوسک رو ترگ گفت و رابطه او و فروید بسیار قوی تر شد و تا هنگامه مرگش در ساله 1937 ادامه داشت.
این رو هم براتون بگم که این وسط خیلی کسای دیگه ای هم عاشق این دختر شدن و به او پیشنهاد ازدواج دادن و او دست رد به سینه ی همه ی اون ها زد. از بین اون ها به کشیش جوانی به نامه هنریک ژیلوت می شه اشاره کرد که صد ها دختر عاشق سینه چاک زیبایی و اخلاق او بودن و فقط به خاطر دیدنه او به کلیسا می رفتن. و خیلی کسای دیگه مثله ریلکه شاعر معروف.
در سال 1991، لو با زیگموند فروید آشنا شد و از فروید خواست که او را به جمع علاقه مندان به روان پژوهی خودش راه بده. فروید با این که می دونست لو چیزی از روانشناسی نمی دونه این پیشنهاد رو پذیرفت و او رو به جمع شاگردان خاص خود راه داد. اندک زمانی نگذشته بود که یکی از بهترین شاگردانه فروید به نامه ویکتور تاوسک که 11 سال از لو جوانتر بودعاشق اون شد. در این بین فروید هم دچار یک عشقه افلاطونی به این دختر شده بود و هر وقت که لو در یکی از کلاس ها غیبت می کرد فروید به شدت افسرده می شد و برای او نامه های احوال پرسی و گل و هدیه می فرستاد. حالا یکی از بهترین شاگردهاش که برای فروید مثل پسر خودش بود عاشق این دختر شده بود و فروید به شدت احساس حسادت می کرد. فروید حاضر نبود کس دیگه ای توجه دختر رو به خودش جلب کنه. خوشبختانه دختر بعد از چندی تاوسک رو ترگ گفت و رابطه او و فروید بسیار قوی تر شد و تا هنگامه مرگش در ساله 1937 ادامه داشت.
این رو هم براتون بگم که این وسط خیلی کسای دیگه ای هم عاشق این دختر شدن و به او پیشنهاد ازدواج دادن و او دست رد به سینه ی همه ی اون ها زد. از بین اون ها به کشیش جوانی به نامه هنریک ژیلوت می شه اشاره کرد که صد ها دختر عاشق سینه چاک زیبایی و اخلاق او بودن و فقط به خاطر دیدنه او به کلیسا می رفتن. و خیلی کسای دیگه مثله ریلکه شاعر معروف.