عاشقم اما خجالت مي کشم .... !

eng.esmail

اخراجی موقت
وقتي سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختري بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو داداشي صدا مي کرد. به موهاي مواج و زيباي اون خيره شده بودم و آرزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون توجهي به اين مساله نميکرد. اخر کلاس پيش من اومد و جزوه ي جلسه ي پيش رو خواست منم جزومو بهش دادم. بهم گفت: متشکرم داداشي و گونه منو بوسيد.
ميخوام بهش بگم ،مي خوام که بدونه ،من نمي خوام فقط داداشي باشم. من عاشقم . اما ........ من خيلي خجالتي هستم......... علتشو نميدونم.
تلفن زنگ زد ، خودش بود،گريه مي کرد،دوست پسرش قلبشو شکسته بود. از من خواست که برم پيشش. نمي خواست تنها باشه. من هم اينکارو کردم.وقتي کنارش روي کاناپه نشسته بودم، تمام فکرم متوجه اون چشماي معصومش بود . ارزو مي کردم عشقش متعلق به من باشه . بعد از 2 ساعت ديدن فيلم و خوردن 3 بسته چيپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت: متشکرم و گونه منو بوسيد.
مي خوام بهش بگم، مي خوام که بدونه ، من نمي خوام فقط داداشي باشم. من عاشقشم. اما ....... من خيلي خجالتي هستم.......... علتشو نميدونم.
روز قبل از جشن دانشگاه پيشم اومد و گفت: قرارم بهم خورده، اون نمي خواد با من بياد. من با کسي قرار نداشتم . ترم گذشته ما به هم قول داده بوديم که اگر زماني هيچکدومون براي مراسم پاتنر قرار نداشتيم با هم باشيم درست مثل خواهر و برادر. ما هم با هم به جشن رفتيم . جشن به پايان رسيد من پشت سر اون، کنار در خروجي ،ايستاده بودم. تمام هوش و حواسم به اون لبخند زيباش و اون چشماي همچون کريستالش بود. ارزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نميکرد و من اينو مي دونستم به من گفت: متشکرم . شب خيلي خوبي بود و گونه منو بوسيد .
مي خوام بهش بگم ، مي خوام که بدونه ، من نمي خوام فقط داداشي باشم . من عاشقم . اما ........ من خيلي خجالتي هستم ....... علتشو نميدونم .
يه روز گذشت ، سپس يه هفته ، يک سال ......... قبل از اينکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصيلي فرا رسيد ، من به اون نگاه مي کردم که درست مثل فرشته ها روي صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگيره .
مي خواستم که عشقش متعلق به من باشه اما اون به من توجهي نميکرد و من اين رو مي دونستم ، قبل از اينکه کسي خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصيلي ، با گريه منو در اغوش گرفت و سرش رو روي شونه من گذاشت و اروم گفت : تو بهترين داداشي دنيا هستي . متشکرم و گونه منو بوسيد.
مي خوام بهش بگم ، مي خوام که بدونه ، من نمي خوام فقط داداشي باشم . من عاشقشم . اما.......من خجالتي هستم .......علتشو نميدونم .
نشستم روي صندلي ، صندلي ساقدوش ، توي کليسا ، اون دختره حالا داره ازدواج ميکنه ، من ديدم که بله رو گفت و وارد زندگي جديدي شد . با مرد ديگه اي ازدواج کرد . من مي خواستم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون اينطوري فکر نمي کرد و من اينو مي دونستم ، اما قبل از اينکه از کليسا بره بيرون رو به من کرد و گفت: تو اومدي؟ متشکرم.
مي خوام بهش بگم ، مي خوام که بدونه ، من نمي خوام که فقط داداشي باشم . من عاشقشم . اما ....... من خيلي خجالتي هستم .......علتشو نميدونم .
سالهاي خيلي زيادي گذشت . به تابوتي نگاه مي کنم که دختري که من رو داداشي خودش مي دونست توي اون خوابيده ، فقط دوستان دوران تحصيلش دور تابوت هستند ، يک نفر داره دفتر خاطراتش رو مي خونه دختري که در دوران تحصيل اون رو نوشته بود و اين چيزي هست که اون نوشته بود:
تمام توجهم به اون بود. ارزو مي کردم که عشقش براي من باشه . اما اون توجهي به اين موضوع نداشت و من اينو مي دونستم . من مي خواستم بهش بگم، مي خواستم که بدونه که نمي خوام فقط براي من داداشي باشه من عاشقش هستم . اما .......من خجالتي ام ........ نميدونم چرا ........... هميشه ارزو داشتم که به من بگه دوستم داره .

اي کاش اين کارو مي کردم اي کاش بهش مي گفتم که چقدر دوستش دارم
با خودم فکر مي کردم و گريه مي کردم
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسي , خيلي قشنگ بود , و البته فوق العاده ناراحت كننده .:w17:
واسه من تكراري هم نبود تازه ! :w20:
 

skolar76

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینو Ali talashگذاشته بود...............وقتی خوندم خیلی ناراحت شدم و ایکاش نمیخوندم ........الانم نخوندم.
:gol:مرسی:gol:
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی خوندمش اما از اون متنایی که دوست دارم بخونم بازم:redface:
 

3252982

کاربر فعال
وقتي سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختري بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو داداشي صدا مي کرد. به موهاي مواج و زيباي اون خيره شده بودم و آرزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون توجهي به اين مساله نميکرد. اخر کلاس پيش من اومد و جزوه ي جلسه ي پيش رو خواست منم جزومو بهش دادم. بهم گفت: متشکرم داداشي و گونه منو بوسيد.
ميخوام بهش بگم ،مي خوام که بدونه ،من نمي خوام فقط داداشي باشم. من عاشقم . اما ........ من خيلي خجالتي هستم......... علتشو نميدونم.
تلفن زنگ زد ، خودش بود،گريه مي کرد،دوست پسرش قلبشو شکسته بود. از من خواست که برم پيشش. نمي خواست تنها باشه. من هم اينکارو کردم.وقتي کنارش روي کاناپه نشسته بودم، تمام فکرم متوجه اون چشماي معصومش بود . ارزو مي کردم عشقش متعلق به من باشه . بعد از 2 ساعت ديدن فيلم و خوردن 3 بسته چيپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت: متشکرم و گونه منو بوسيد.
مي خوام بهش بگم، مي خوام که بدونه ، من نمي خوام فقط داداشي باشم. من عاشقشم. اما ....... من خيلي خجالتي هستم.......... علتشو نميدونم.
روز قبل از جشن دانشگاه پيشم اومد و گفت: قرارم بهم خورده، اون نمي خواد با من بياد. من با کسي قرار نداشتم . ترم گذشته ما به هم قول داده بوديم که اگر زماني هيچکدومون براي مراسم پاتنر قرار نداشتيم با هم باشيم درست مثل خواهر و برادر. ما هم با هم به جشن رفتيم . جشن به پايان رسيد من پشت سر اون، کنار در خروجي ،ايستاده بودم. تمام هوش و حواسم به اون لبخند زيباش و اون چشماي همچون کريستالش بود. ارزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نميکرد و من اينو مي دونستم به من گفت: متشکرم . شب خيلي خوبي بود و گونه منو بوسيد .
مي خوام بهش بگم ، مي خوام که بدونه ، من نمي خوام فقط داداشي باشم . من عاشقم . اما ........ من خيلي خجالتي هستم ....... علتشو نميدونم .
يه روز گذشت ، سپس يه هفته ، يک سال ......... قبل از اينکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصيلي فرا رسيد ، من به اون نگاه مي کردم که درست مثل فرشته ها روي صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگيره .
مي خواستم که عشقش متعلق به من باشه اما اون به من توجهي نميکرد و من اين رو مي دونستم ، قبل از اينکه کسي خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصيلي ، با گريه منو در اغوش گرفت و سرش رو روي شونه من گذاشت و اروم گفت : تو بهترين داداشي دنيا هستي . متشکرم و گونه منو بوسيد.
مي خوام بهش بگم ، مي خوام که بدونه ، من نمي خوام فقط داداشي باشم . من عاشقشم . اما.......من خجالتي هستم .......علتشو نميدونم .
نشستم روي صندلي ، صندلي ساقدوش ، توي کليسا ، اون دختره حالا داره ازدواج ميکنه ، من ديدم که بله رو گفت و وارد زندگي جديدي شد . با مرد ديگه اي ازدواج کرد . من مي خواستم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون اينطوري فکر نمي کرد و من اينو مي دونستم ، اما قبل از اينکه از کليسا بره بيرون رو به من کرد و گفت: تو اومدي؟ متشکرم.
مي خوام بهش بگم ، مي خوام که بدونه ، من نمي خوام که فقط داداشي باشم . من عاشقشم . اما ....... من خيلي خجالتي هستم .......علتشو نميدونم .
سالهاي خيلي زيادي گذشت . به تابوتي نگاه مي کنم که دختري که من رو داداشي خودش مي دونست توي اون خوابيده ، فقط دوستان دوران تحصيلش دور تابوت هستند ، يک نفر داره دفتر خاطراتش رو مي خونه دختري که در دوران تحصيل اون رو نوشته بود و اين چيزي هست که اون نوشته بود:
تمام توجهم به اون بود. ارزو مي کردم که عشقش براي من باشه . اما اون توجهي به اين موضوع نداشت و من اينو مي دونستم . من مي خواستم بهش بگم، مي خواستم که بدونه که نمي خوام فقط براي من داداشي باشه من عاشقش هستم . اما .......من خجالتي ام ........ نميدونم چرا ........... هميشه ارزو داشتم که به من بگه دوستم داره .

اي کاش اين کارو مي کردم اي کاش بهش مي گفتم که چقدر دوستش دارم
با خودم فکر مي کردم و گريه مي کردم
من به شخصه به این اعتقاد دارم که آدم باید پا عشقش وایسه یا رومی رومی یا زنگی زنگی باید اینجور مسایل مشخص شه تا بعدا افسوسی در کار نباشه.
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به شخصه به این اعتقاد دارم که آدم باید پا عشقش وایسه یا رومی رومی یا زنگی زنگی باید اینجور مسایل مشخص شه تا بعدا افسوسی در کار نباشه.
حرف شما كاملا متينه , فقز خواهشا يه نموله چوچمولو تر بنفيس .:child:
مي بينيم به خدا :whistle:
 

3252982

کاربر فعال
حرف شما كاملا متينه , فقز خواهشا يه نموله چوچمولو تر بنفيس .:child:
مي بينيم به خدا :whistle:
نوشتن نمی خاد عاشق شدی میری جولو میگی من شمارو میخام یا سرخ میشه زبونش میگیره به ته ته په ته میوفته یام میگی تو جا خواهرمی از این جور حرفا در هر صورت چیزی از دس ندادی کوچورو
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوشتن نمی خاد عاشق شدی میری جولو میگی من شمارو میخام یا سرخ میشه زبونش میگیره به ته ته په ته میوفته یام میگی تو جا خواهرمی از این جور حرفا در هر صورت چیزی از دس ندادی کوچورو
:surprised: فكر كنم اين دفعه درشت تر از دفعه ي قبل هم نوشتي , نه ؟!!! :surprised:
ممنون واقعا ! لطف دارين شما :child:
 

نجلا جون

عضو جدید
ممنون كه گذاشتيش
خيلي وقت بود دنبالش مي گشتم
از اون متناييه كه هر چند بار بخوني تحت تاثير قرار مي گيري
ميسي ميسي
 

ssara2025

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواست بهش نگه داداشی
به نظرم احمقانه بود
آخه کی عاشقِ داداشش می شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:surprised::surprised::surprised:
 

eng.esmail

اخراجی موقت
ممنون كه گذاشتيش
خيلي وقت بود دنبالش مي گشتم
از اون متناييه كه هر چند بار بخوني تحت تاثير قرار مي گيري
ميسي ميسي
دقیقا"
منم بعد از n ماه امروز خوندمش خوشم اومد گذاشتم اینجا
فقط نمی دونستم که از کجا برداشته بودمش
به خاطر همین تکراری شد:w05:
 

Similar threads

بالا