خانه ی معاصر
انسان تا ظهور «دوره مدرن» که پيشرفت هاي شگرف علم پزشکي و بهداشت رخ نداده بود، مشکلي از نظر جان پناه نداشت زيرا طبيعت با کشتار انسان ها از راه بيماري هاي فراگير، و حوادث طبيعي (سيل، زلزله، طوفان، آتشفشان، خشکسالي و ..) جمعيت انساني را با توانايي هاي بالفعل خود مطابقت و سازگار مي کرد. اما پيشرفت هاي علم و تکنولوزي مدرن موجب افزايش جمعيت انساني گرديد و روش هاي سنتي ديگر کفايت نياز انسان به مسکن و خانه را تامين نمي کرد. گسترش شهرها و شهرنشيني که در نتيجه انقلاب صنعتي و تحولات بعد از آن رخداده بود، هر روز سرعت بيشتري پيدا کرد و فرايند شهرنشيني مدرن، الگوي اجتماعي متفاوتي از نظر مسکن و خانه سازي پيش روي «انسان مدرن» و «انسان معاصر» نهاد. اما تحولات مدرنيته و تاثيرات آن بر الگوي سکونت آدمي تنها محدود به بعد کمي افزايش جمعيت و در نتيجه افزايش خانه ها و سکونتگاه ها آدمي نبود، بلکه مهمتر از آن مدرنيته و فرايندهايش کيفيت خانه و مسکن انسان مدرن و معاصر را شديدا متاثر ساخت.
اکنون در بسياري مواقع آن تناسب تاريخي و سنتي بين فرهنگ و خانه از ميان رفته است. همچنانکه به نحو آشکار مي بينيم خانواده هاي مسلمان ايراني بي توجه به باورهاي شرعي، آشپزخانه باز را مي پذيرند و ديگر اندروني و بيروني در خانه ها نيست، و بسختي مي توان با تحليل نشانه شناسانه جهت گيري مذهبي افراد را از روي خانه هاي شان شناخت. همچنين با رشد فردگرايي، در ايران و جوامع جمع گرا ديگر نيز مفهوم حريم خصوصي تغيير کرده است . نمادها و نشانه هاي درون خانه نيز ديگر کمتر بيانگر روح فرهنگ سنتي است. اين امور به معناي قطع ارتباط بين فرهنگ و مسکن نيست بلکه اين نسبت از نوع و گونه اي ديگري است همان طور که فرهنگ معاصر خود از جنس و گونه اي ديگر است.
عقلاني شدن خانه
«معماريِ مدرن» که ابتدا در دهه هاي نخست قرن بيست ظاهر شد، و بعد توسعه يافت الگوي تازه اي از خانه متناسب با کارکردهاي جديد آن بوجود آورد. اولين موج «معماري مدرن» چند ويژگي داشت:
1- كوچك بودن
2- ساده بودن
3- حداكثر استفاده از فضا
4- فاقد نشانه و رنگ
5- برمبناي تقسيم كار فضايي.
همان طور که «خانواده هسته اي» کوچک تر و محدودتر و ساده تراز «خانواده گسترده» بود، «خانه مدرن» هم کوچک تر، ساده تر و بدون رنگ و لعاب تر بود.
دمکراتيک شدن خانه
خانه مفهومي نابرابر در تلقي سنتي داشته است. مفهوم «خانه پدري» بيش از هر چيز بيانگر خصلت «پدرسالارنه» خانه در تلقي سنتي آن است. خانه مانند ديگر مقولات اجتماعي مذکر بوده است زيرا اساس خانه بر ايجاد آسايش و رفاه مرد و تحت مديريت و اقتدار پدر استوار بود. خانه در مالکيت پدر بود و زن و فرزندان نيز مانند خانه بخشي از دارايي هاي او بشمار مي رفت.
انسان تا ظهور «دوره مدرن» که پيشرفت هاي شگرف علم پزشکي و بهداشت رخ نداده بود، مشکلي از نظر جان پناه نداشت زيرا طبيعت با کشتار انسان ها از راه بيماري هاي فراگير، و حوادث طبيعي (سيل، زلزله، طوفان، آتشفشان، خشکسالي و ..) جمعيت انساني را با توانايي هاي بالفعل خود مطابقت و سازگار مي کرد. اما پيشرفت هاي علم و تکنولوزي مدرن موجب افزايش جمعيت انساني گرديد و روش هاي سنتي ديگر کفايت نياز انسان به مسکن و خانه را تامين نمي کرد. گسترش شهرها و شهرنشيني که در نتيجه انقلاب صنعتي و تحولات بعد از آن رخداده بود، هر روز سرعت بيشتري پيدا کرد و فرايند شهرنشيني مدرن، الگوي اجتماعي متفاوتي از نظر مسکن و خانه سازي پيش روي «انسان مدرن» و «انسان معاصر» نهاد. اما تحولات مدرنيته و تاثيرات آن بر الگوي سکونت آدمي تنها محدود به بعد کمي افزايش جمعيت و در نتيجه افزايش خانه ها و سکونتگاه ها آدمي نبود، بلکه مهمتر از آن مدرنيته و فرايندهايش کيفيت خانه و مسکن انسان مدرن و معاصر را شديدا متاثر ساخت.
اکنون در بسياري مواقع آن تناسب تاريخي و سنتي بين فرهنگ و خانه از ميان رفته است. همچنانکه به نحو آشکار مي بينيم خانواده هاي مسلمان ايراني بي توجه به باورهاي شرعي، آشپزخانه باز را مي پذيرند و ديگر اندروني و بيروني در خانه ها نيست، و بسختي مي توان با تحليل نشانه شناسانه جهت گيري مذهبي افراد را از روي خانه هاي شان شناخت. همچنين با رشد فردگرايي، در ايران و جوامع جمع گرا ديگر نيز مفهوم حريم خصوصي تغيير کرده است . نمادها و نشانه هاي درون خانه نيز ديگر کمتر بيانگر روح فرهنگ سنتي است. اين امور به معناي قطع ارتباط بين فرهنگ و مسکن نيست بلکه اين نسبت از نوع و گونه اي ديگري است همان طور که فرهنگ معاصر خود از جنس و گونه اي ديگر است.
عقلاني شدن خانه
«معماريِ مدرن» که ابتدا در دهه هاي نخست قرن بيست ظاهر شد، و بعد توسعه يافت الگوي تازه اي از خانه متناسب با کارکردهاي جديد آن بوجود آورد. اولين موج «معماري مدرن» چند ويژگي داشت:
1- كوچك بودن
2- ساده بودن
3- حداكثر استفاده از فضا
4- فاقد نشانه و رنگ
5- برمبناي تقسيم كار فضايي.
همان طور که «خانواده هسته اي» کوچک تر و محدودتر و ساده تراز «خانواده گسترده» بود، «خانه مدرن» هم کوچک تر، ساده تر و بدون رنگ و لعاب تر بود.
دمکراتيک شدن خانه
خانه مفهومي نابرابر در تلقي سنتي داشته است. مفهوم «خانه پدري» بيش از هر چيز بيانگر خصلت «پدرسالارنه» خانه در تلقي سنتي آن است. خانه مانند ديگر مقولات اجتماعي مذکر بوده است زيرا اساس خانه بر ايجاد آسايش و رفاه مرد و تحت مديريت و اقتدار پدر استوار بود. خانه در مالکيت پدر بود و زن و فرزندان نيز مانند خانه بخشي از دارايي هاي او بشمار مي رفت.