سوالی سخت در مصاحبۀ استخدام!‎

software eng

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سوالی سخت در مصاحبه استخدام!


مردی به نام استیو برای انجام مصاحبه حضوری شغلی که صدها متقاضی داشت به شرکتی رفت.مدیر شرکت به جای آن که سین جیم کند یک ورقه کاغذ گذاشت جلوی استیو و از او خواست برای استخدام تنها به یک سوال پاسخ دهد.

سوال این بود:شما در یک شب بسیار سرد و طوفانی در جاده ای خلوت رانندگی می کنید.ناگهان متوجه میشوید که سه نفر در ایستگاه اتوبوس به انتظار رسیدن اتوبوس این پا و آن پا می کنند.و در آن باد و طوفان چشم به راه کمک هستند.

یکی از آنها پیرزن بیماری است که اگر هرچه زودتر کمکی به او نشود ممکن است همان جا در ایستگاه اتوبوس غزل خداحافظی را بخواند.

دومین نفر صمیمی ترین و قدیمی ترین دوست شماست که حتی یک بار شما را از مرگ نجات داده است و نفرسوم همسر آینده شماست که حالا با او در دوران نامزدی به سر می برید.اما خودروی شما فقط یک جای خالی دارد.شما از میان این سه نفر کدام یک را سوار می کنید؟پیرزن بیمار؟دوست قدیمی؟یا نامزدتان را؟

جوابی که استیو نوشت باعث شد از میان صدها متقاضی به استخدام شرکت درآید.پاسخ این بود:من سوئیچ ماشینم را میدهم به آن دوست قدیمی ام تا پیرزن بیمار را به بیمارستان برساند و با نامزدم در ایستگاه اتوبوس می مانم تا شاید اتوبوس از راه برسد.
 

Similar threads

بالا