سفر به گرگان شهر مه و باران

Sara Khanomi

عضو جدید
اول نوشت: روزنامه پرتیراژ شرق بخش گردشگری ضمیمه پنجشنبه پنجم آبان ماه ۱۳۹۰ خود را به معرفی گرگان زمین اختصاص داده و البته به جز چند اشتباه قابل اغماض، تلاش شایانی از سوی نویسندگان مطالب به جهت معرفی تمام و کمال برخی ویژگی های سرزمین گرگان در سه صفحه این ویژه نامه شده است.
نوشته ای از مطالب مذکور را با عنوان “تجربه تکه ای از بهشت” در گرگان ما بخوانید و سپس خواننده باقی مطالب از طریق لینک های ارائه شده باشید.

تجربه تکه ای از بهشت
نگار حسینی- مهم نیست که به ما گفته بودند اواخر آبان ماه زمان دیدن گرگان است، -زمان دیدن خزان النگ‌دره-، ما نیمه مهرماه شال و کلاه کردیم برای دیدن گلستان ایران و توی همان ۲۴‌ساعتی که بین النگ‌دره و ناهارخوران و فلکه کریمی و هتل آذین و آن طرف تا بندرترکمن و آشوراده می‌چرخیدیم هرگز از برنامه سفرمان پشیمان نشدیم، گیرم کمی حسرت کشیدیم از کم بودن زمان، اما گمانم در هیچ سفری، ۲۴ساعت نمی‌توانست این همه پروپیمان باشد که برای ما بود، در شهر مه و باران که آن روز آفتابی بود و باد می‌توانست شما را با خود ببرد تا دشت‌های مینودشت.
خلاف تصور ما که چون مهر است و بچه‌ها سرشان به درس و مدرسه گرم است و وانگهی چه کسی شش، هفت ساعت می‌کوبد تا گرگان می‌رود، تا روز آخر جایی رزرو نکردیم تا برسیم و ناچار شویم دو ساعتی در لابی هتل آذین بنشینیم تا سوییتی خالی شود و اسکان بگیریم. ساعت چهار بعدازظهر هتل را گرفتیم و از همان زمان پاشنه‌ها را ورکشیدیم تا همه لذت گرگان را یکجا ببریم.​
النگ‌دره نخستین مقصد بود. گمانم هیچ جور نشود حال و هوای جنگل النگ‌دره را توصیف کرد دست‌کم برای من با این همه جنگلی که دیده بودم، فقط النگ‌دره توانسته بود بی‌اغراق نفسم را بند بیاورد. شکوه هیرکان را در این جنگل فقط باید دید و زندگی کرد، گمان نکنم هیچ کس بتواند با چند کلمه محدود و لنز یک دوربین، چیزی از حس النگ‌دره منتقل کند. جنگل ساکت بود، از آن دست سکوت‌هایی که اندکی وهم و وحشت با خود دارند اگر فقط دو نفر باشید و دست در دست هم بخواهید آن را بگردید و آسمان را نمی‌شود دید از بلندی درخت‌ها.​
خلاف دیگر جنگل‌های این سرزمین النگ‌دره به نسبت تمیز بود و کمتر منظره قوطی خالی و پوسته پفک عیش را منغص می‌کرد. زمان ما کوتاه بود، وانگهی هوا رو به تاریکی بود و ما تنها. می‌گفتند شب را تنها در جنگل نمانید…​
راه افتادیم سمت شهر. پیشتر سراغ آنجا که دل و جگر می‌شود خورد را گرفته بودیم: «فلکه کریمی». تصور ما جایی بود شبیه دربند یا درکه و فرحزاد. با این همه اینجا را هیچ جای دیگر ندیده بودیم. توی راسته خیابانی که به فلکه کریمی منتهی می‌شد، لابه‌لای دود و بوی جگر و دنبه کباب شده، می‌شد توی پیاده‌رو بنشینی و در هوای آزاد غذایت را بخوری. همه جگرکی‌ها توی پیاده رو میز و صندلی می‌چینند. بدون اغراق، طعم این دل و جگر با هیچ جای دیگر قابل قیاس نبود و گرگانی‌ها حق داشتند پز این جاذبه ۵۰۰ ساله را بدهند. این برنامه شبانه بود و بعد از آن چرخیدن در پارک جنگلی ناهارخوران.​
هتل خوب بود، گیرم نه به اندازه‌ای که بابتش پول گرفته بودند. هتل آذین در ورودی شهر گرگان با وجودی که بهترین هتل‌شهر است اما نمی‌توان انتظار یک هتل تمام عیار از آن داشت، گویا هنوز شهر آماده داشتن گردشگرانی مشتاق و سختگیر نیست.​
روز جمعه‌ بنا بود برویم آشوراده. چیزی که من سال‌ها پیش از آشوراده دیده بودم و به یاد داشتم، جزیره‌ای بود متروک و کثیف و کوچک، اما چیزی که این‌بار دیدم، خیره‌کننده بود، نه که جزیره عوض شده باشد، بدون هیچ تور و راهنمایی که برایشان مهم نباشد این طبیعت بی‌نظیر، ما فرصت داشتیم یک ساعت در جزیره‌ای که به گمان من و باقی همراهان، بهشتی کوچک بود پیاده‌روی کنیم.​
حالا سه نفر هم به ما اضافه شده بود و جملگی از بندرترکمن سوار قایق شدیم برای دیدن جزیره. بندر ترکمن چیز تازه‌ای نداشت، همان شهر کوچک فقیر با مردمانی فقیر و البته روسری‌هایی رنگ‌رنگ که در پیاده‌رو اسکله می‌شد حتی پارچه خرید. میان این همه فقر، این همه رنگ غوغا می‌کرد. پیاده‌روی در جزیره برنامه ما نبود اما گشتن به دنبال قلعه چند صدساله روس‌ها ما را واداشت تجربه‌ای بی‌نظیر داشته باشیم.​
قاعده‌های معمول در این جزیره جایی نداشت. کسی کاری به کار کسی نداشت، کسی نبود که بابت هر چیز کوچک تذکری بزرگ بدهد و اساسا کسی نبود آن جا جز چند سرباز نیروی دریایی و دو نفر که رستوران جزیره را می‌گرداندند. راه افتادیم برای پیدا کردن قلعه قدیمی. همین جا بود که فهمیدیم قلعه بهانه است و همه جزیره جذاب است و هیجان انگیز. آنقدر همه چیز بکر و بدیع بود که همه ما پنج نفر احساس آدم‌های سریال «لاست» یا جزیره‌های داستان‌های ژول‌ورن را داشتیم. جزیره پر از تمشک وحشی و کاکتوس و بوته‌های انار ترش بود، به غایت زیبا و خوشمزه. می‌گفتند وقتی جزیره در سال ۷۱ زیر آب رفته محلی‌ها رفته‌اند. حالا اما گوشه و کنار دو سه خانه هم بود.
بسیار لذت بردیم و البته غصه‌خوردیم که اگر این داستان کیش شمال در آشوراده واقعی شود، بدون شک همه این طبیعت بی‌نظیر و این سکوت عجیب‌وغریب را با یک مشت سکوی سیمانی تاخت می‌زنند. کاش آنها که برای آشوراده خواب‌هایی دیده‌اند یک بار بروند در سکوت آنجا قدم بزنند و از سودای پول‌درآوردن از این بهشت زمینی بیرون بیایند. آمین
***
دیگر نوشته های این ویژه نامه را از اینجا و اینجا و اینجا بخوانید و تصویر صفحات این ویژه نامه را هم از اینجا و اینجا و اینجا ببینید.​
پی نوشت (بی ربط با متن): تیم فوتبال دختران سرخپوشان گرگان در چهارچوب رقابت های لیگ برتر بانوان، صبح دیروز پنجشنبه پنجم آبان ماه ۹۰ توانست تیم فوتبال هیئت ایلام را با نتیجه ۶ بر دو شکست داده و به رتبه سوم لیگ برتر ایران صعود کند. دختران گرگانی هفته آینده در گرگان به مصاف تیم قدرتمند ملوان بندرانزلی می روند. سرخپوشان گرگان در صورت شارژ مالی حتی توانایی قهرمانی سوپرلیگ بانوان ایران و کسب افتخاری بزرگ برای گرگان را نیز دارند.

گردآوری شده توسط : مجله سرگرمی گرگانیهـا
 

Similar threads

بالا