سرودن گلپونه ها داستانی فوق العاده زیبا دارد که هما میرافشار آن را در آغاز این شعر نوشته است

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

سحرگاه چون پنجره را گشودم تا نسیم سحر گاهی با زلفهای سرکش وجان ملتهبم بازی کند عطر گلپونه های وحشی مشام جانم را چنان سرشار ساخت
که بی اختیار به سالها قبل یعنی به زمان کودکیم باز گشتم همان دخترکی شدم که در کنار باریکه آبی به نام جوی که از نزدیک منزلشان میگذشت
با سبزه های نورس و گلپونه های وحشی درد دل میکرد
همان دختر ساکت و آرامی که بازیهای کودکانه نیز شادمانش نمیساخت
سراسر وجودش غمی بود مرموز که هر روز غروب هنگام بهاران او را به کنار پونه های سر سبز میکشید
سلام پونه ها سلام گلپونه ها امروز مامان با من قهر بود ..... وصبح نمیدانم چرا اخمهای پدرم باز نمیشد
حتی وقتی با دستهای کوچکم برای او چای میریختم به روی من لبخندی نزد
در عوض برادرم را .... ء
گلپونه ها.... مهری دختر همسایه با من بازی نمیکند چند روز است احساس میکنم که اگرپسر به دنیا می آمدم بهتر بود
و گلپونه ها با چشمهای مهربانشان آرام به درد دلهای کودکانه من گوش می سپردند و هر گز از پر گوییهای من نمیرنجیدند
مطمئن بودم که آنچه به آنها گفته ام برای همیشه در سینه های پاک و نازنینشان دفن میشود آری مطمئن بودم
و آنها از همان اوان کودکی هر بهار سنگ صبور من بودند ومن چه بسیارها که به انتظارشان چشم به راه مانده ام
و اکنون در این سحرگاه روشن و دلپذیر بهاری با خود می اندیشم
در خود میگریم و افسوس میخورم که چرا نمیتوانم چون آن روزهای زود گذر و شیرین حتی به گلپونه ها نیز اعتماد کنم
آه چه سخت است بدین گونه تنها ماندن که حتی نسیم سحری نیز همراز نیست و محرم راز
قطعه شعر گلپونه ها را بدین مناسبت سروده ام



هما ميرافشار


گلپونه ها

گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت جداییها گذشته
باران اشکم روی گور دل چکیده
بر خاک سرد و تیره ای پاشیده شبنم
من دیده بر راه شما دارم که شاید
سر بر کشید از خاکهای تیره غم

**********
من مرغک افسرده ای بر شاخسارم
گلپونه ها گلپونه ها چشم انتظارم
میخواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم
افسرده ام دیوانه ام آزرده ام


**********

گلپونه ها گلپونه ها غمها مرا کشت
گلپونه ها آزار آدمها مرا کشت
گلپونه ها گلپونه ها نامهربانی آتشم زد
گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد

**********

گلپونه ها در باده ها مستی نمانده
جز اشک غم در ساغر هستی نمانده
گلپونه ها دیگر خدا هم یاد من نیست
همدرد دل شب ها به جز فریاد من نیست

**********

گلپونه ها آن ساغر بشکسته ام من
گلپونه ها از زندگانی خسته ام من
دیگر بس است آخر جداییها خدا را
سربر کشید از خاک های تیره غم

**********

گلپونه ها گلپونه ها من بی قرارم
ای قصه گویان وفا چشم انتظارم
آه ای پرستو های ره گم کرده دشت
سوی دیار آشناییها بکوچید
بامن بمانید بامن بخوانید

*********

شاید که هستی راز سر گیرم دوباره
آن شور و مستی را زسر گیرم دوباره
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
ممنون.... :gol:
واقعا شعر زیبایی هست....
دست مرحوم ایرج بسطامیم درد نکنه که این شعر رو خوند.....
و چه عالی خوند......
روحش شاد....
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ممنون.... :gol:
واقعا شعر زیبایی هست....
دست مرحوم ایرج بسطامیم درد نکنه که این شعر رو خوند.....
و چه عالی خوند......
روحش شاد....
باور كن خودم هم از اين سروده و صداي مرحوم ايرج بسطامي لذت بردم روحش شاد
 

hossein_ebrahimi

عضو جدید
هم متن قشنگ بود هم شعر،به قول دوستمون دست ایرج بسطامیم که واقعا درد نکنه!خدابیامرزتش!
دست شمام درد نکنه!
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعر خیلی قشنگیه ولی این صدای مرحوم ایرج هست که خاطره انگیزش کرده:gol:
 

Coraline

مدیر تالار پزشکی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
آره راست ميگي اميدوارم كسي پيدا بشه كه داشته باشه و برامون بگذاره
سی دی این آهنگ تو ماشین بابام هست....
.
.
.
من ماندم تنهای تنهاااااااا
من ماندم تنها میان سیل غم هاااااااا
 

Similar threads

بالا