«ما مي دانيم كه به دنيا آمدن خود را نخواسته ايم و مردن خود را نيز نخواهيم خواست، پدر و مادر خود را انتخاب نكرده ايم و در برابر زمان، كاري از دست مان بر نمي آيد. مي دانيم كه بين هر يك از ما و عالم هستي نوعي شكاف وجود دارد. تنها شانس ما اینست که هر انساني حضور سرنوشت را به شدت حس مي كند، منظورم اين است كه استقلال جهان را نسبت به خود- تقريباً هميشه يا دست كم در بعضي لحظات به طرزي دهشتناك- حس مي كند. اما این حس زیباست » یعنی سهم ما از زندگی همین احساس ماست که کسی حق ندارد آنرا به بازی بگیرد.
پدر بزرگ، درباره چه مىنويسيد؟ - درباره تو پسرم. امّا مهمتر از آنچه مىنويسم، مدادى است که در دست دارم و با آن مىنويسم. مىخواهم وقتى بزرگ شدى، مثل اين مداد بشوى. پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چيز خاصى در آن نديد و گفت: اين هم مثل بقيه مدادهايى است که ديدهام. پدر بزرگ گفت: بستگى دارد چطور به آن نگاه کنى. در اين مداد پنج صفت هست که اگر تو هم به دست آورى براى تمام عمرت به آرامش مىرسى! صفت اول اين که مىتوانى کارهاى بزرگ و با ارزشى بکنى امّا هرگز نبايد فراموش کنى که دستى وجود دارد که حرکت تو را هدايت مىکند اسم اين دست خداست. او هميشه بايد تو را در مسير ارادهاش حرکت دهد. صفت دوم اين که بايد گاهى از آنچه مىنويسى دست بکشى تا تراشيده شوى. اين باعث مىشود کمى رنج بکشى اما آخرکار، نوکت تيزتز مىشود و اثرى که از خود بجا مىگذارى ظريفتر و تميزتر مىشود. پس بدان که بايد رنجهايى را تحمل کنى چرا که اين رنجها باعث مىشوند موجود بهترى گردى. صفت سوم اين که مداد اجازه مىدهد براى پاک کردن يک اشتباه از پاک کن استفاده کنيم. تو هم بدان که تصحيح يک کار خطا، کار بدى نيست. در واقع براى اين که خودت را در مسير درست نگهدارى، ضرورت دارد. صفت چهارم اين است که چوب يا شکل خارجى مداد مهم نيست، زغالى که داخل آن است اهميت دارد. پس هميشه مراقب باش درونت چه خبر است. و سرانجام صفت پنجم مداد اين است که هميشه اثرى از خود به جا مىگذارد. پس بدان هر کار در زندگيت مىکنى، ردّى به جا مىگذارد. پس سعى کن نسبت به هر کارى که مىکنى هشيار باشى و بدانى چه مىکنى.
مذهب مردم را متقاعد كرده كه : مرد نامرئي در آسمانها زندگي ميكند كه كه تمام رفتارهاي تو را زير نظر دارد ، لحظه به لحظه آن را . و اين مرد نامرئي ليستي دارد از تمام كارهايي كه تو نبايد آنها را انجام دهي و اگر يكي از اين كارها را انجام دهي ، او تو را به جايي ميفرستد كه پر از آتش و دود و سوختن و شكنجه شدن و ناراحتي است و بايد تا ابد در آنجا زندگي كني ، رنج بكشي ، بسوزي و فرياد و ناله كني ... ولي او تو را دوست دارد !
" جورج كارلين"
خدایا کفر نمی گویم پریشانم چه می خواهی تو از جانم. مرا بی آنکه خود خواهم ؛ اسیر زندگی کردی خداوندا ؛ تو مسئولی ! خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است. چه رنجی می کشد آنکس ؛ که انسان است و از احساس سرشار...
مايكل جردن , وقتي براي اولين بار با توپ بسكتبال آشنا شد، 10 پرتاب اولش را در گل نكرد، اما با سخت كوشي و تمرينات بسيار، بـه بـهـتـريـن بسكتباليست دنيا مبدل شد.
پوپر می گوید راه درس گرفتن از تجربه، انجام مشاهدات مكرر نيست. سهم تكرار مشاهدات در قياس باسهم انديشه هيچ است. بيشتر آنچه كه مي آموزيم با كمك مغز است. چشم و گوش نيز اهميت دارند، ولي اهميتشان بيشتر در انديشه هاي غلطي است كه مغز يا عقل پيش مي نهند.
شجاعت پایه ی هرم صفات انسانی است ، زیرا این صفت تکیه گاه صفت های دیگر است . üتعداد افرادی که جسارت و شهامت آن را داشته باشند که برای تغییر شرایط خود قدم بردارند ، کم است ، خیلی کم
üانسان های با کفایت و لیاقت برای تلاش حد و مرزی نمی شناسند . هر قله ای را که فتح کنند ، اولین چیزی که به ذهن شان خطور می کند این است : قله ی بلندتر بعدی کجاست ؟
üزمانی که میکل آنژ پرسیدند : (( چرا با وجود این که کسی تو را در این گوشه ی تاریک کلیسا نمی بیند با این همه دقت و پشتکار کار می کنی ؟ )) جواب داد : (( خدا که خواهد دید )) .
üیکی از ورزشکاران مشهور بعد از شنیدن این جمله از مربی خود در اردوی ورزشی در دوران نوجوانی ، زندگی اش متحول شد و پس از آن پله های موفقیت را به سرعت بالا رفت . ü(( بدانید اگر هنگام بازی تمام تلاش خود را نکنید و همه ی توان خود را بکار نگیرید ، یک نفر دیگر پیدا خواهد شد که این کار را انجام می دهد و بالاخره روزی فرا خواهد رسید که شما در بازی ، رو در روی هم قرار بگیرید و او از شما خواهد برد . )) نظر شما چیست ؟