فوق العــــــــــــــــاده بود
کاش می شد برگشت به همون روزای سادگی و یکرنگی
به همون روزایی که مسابقه می گذاشتیم تا هر کس از بلندترین درخت حیاط رفت بالا جایزه اش یه دور سوار شدن روی کول همه بچه ها بود
همون روزایی که از میله های حیاط آویزون می شدیم و تاب بازی می کردیم
مامان می اومد جیغ می زد که خدایا منو بکش از دست این بچه
من هم از اون بالا خودم رو رها می کردم و با زانو محکم می خوردم زمین و می دویدم طرف مامانم که مامان دیگه نمی رم غلط کردم
اما باز هم فردا همون آش و همون کاسه
و ..........
با این تاپیک امروز بهترین خاطراتم زنده شد
یه دنیا تشکر