زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
سلاممممممم خوبین ؟ خوش میگذره ؟ چه خبرا ؟ چیکارا میکنین ؟ ما همه شیرینی میخوایم برادر... کو شیرینیت؟
 
  • Like
واکنش ها: n30e

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
سلاممممممم خوبین ؟ خوش میگذره ؟ چه خبرا ؟ چیکارا میکنین ؟ ما همه شیرینی میخوایم برادر... کو شیرینیت؟

شیرینی؟ به چه مناسبت؟! اصلا شیرینی چی هست؟
شنیدم میگن خوب نیس، ضرر داره!
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما يك رفيقي داشتيم كه از نظر باحال بودن دو سه برابر ما بود (ديگر حسابش را بكنيد كه او كي بود) اين بنده خدا به خاطر مشكلات زيادي كه داشت نتوانست درس بخواند و در دبيرستان درس را طلاق داد و رفت سراغ زندگيش. زده بود توي كار بنائي و عملگي ساختمان (از همين كارگرهائي كه كنار خيابان مي ايستند تا كسي براي بنائي بيايد دنبالشان) از اينجاي داستان به بعد را خود اين بنده خدا تعريف مي كند: يه روز صبح زود زدم بيرون خيلي سرحال و شاد. با خودم گفتم امروز چهل، پنجاه هزار تومن كار ميكنم. حالا ببين! اگه كار نكردم! نشونت ميدم! (اينگفتگو ها را دقيقا با خودش بود!!) خلاصه كنار خيابون مثل هميشه منتظر بوديم تا يه ماشين نگه داره و مثل مور و ملخ بريزيم سرش كه ما رو انتخاب كنه. يه دفعه ديديم يه خانم سانتال مانتال با يه پرشياي نقره اي نگه داشت اولش همه فكر كرديم ميخواد آدرس بپرسه واسه همينم كسي به طرف ماشينش حمله نكرد. ولي يهو ديدم از ماشين پياده شد و يه نگاه عاقل اندر سفيهي به كارگرها انداخت و با هزار ناز و ادا به من اشاره كرد گفت شما! بيايد لطفا! من داشتم از فرط استرس شلوار خودم را مورد عنايت قرار مي دادم. رسيدم نزديكش كه بهم گفت: ميخواستم يه كار كوچيكي برام انجام بديد. من كه حسابي جا خورده بود گفتم خواهش مي كنم در خدمتم. سوار شديم رفتيم به سمت خونه ش. تو راه هي با خودم مي گفتم با قيافه اي كه اين خانم داره هيچي بهم نده حداقل شصت، هفتاد تومن رو بهم ميده! آخ جون عجب نوني امروز گيرم اومد. ديدي گفتم امروز كارم مي گيره؟ حالت جا اومد داداش؟! (مكالمت دروني ايشان است اينها!) وقتي رسيديم خونه بهم گفت آقا يه چند لحظه منتظر بمونيد لطفا. بعد با صداي بلند بچه هاشو صدا كرد: رامتين! پسرم! عسل! دختر عزيزم! بيايد بچه ها كارتون دارم! پيش خودم مي گفتم با بچه هاش چي كار دار ديگه؟ البته از حق نگذريم بچه هاش هم مودب بودن هم هلو!! بچه هاش كه اومدن با دست به من اشاره كرد و به بچه هاش گفت: بچه هاي گلم اين آقا رو مي بينيد؟ ببينيد چه وضعي داره! دوست داريد مثل اين آقا باشيد؟ شما هم اگر درس نخونيد اينطوري مي شيدا! فهميديد؟! آفرين بچه هاي گلم حالا بريد سر درستون! بچه هاش هم يه نگاه عاقل اندر احمقي! به من انداختن و گفتن چشم مامي جون! و بعد رفتند. بعد زنه بهم گفت آقا خيلي ممنون لطف كرديد! چقدر بدم خدمتتون؟ منم كه حسابي كف و خون قاطي كرده بودم گفتم: - همين؟ گفت: - بله گفتم: - ميخوايد يه عكس از خودم بهتون بدم اگر شبا خوابشون نبرد بهشون نشون بديد تا بترسن و بخوابن؟ گفت: - نه ممنونم نيازي نيست! فقط شما معمولا همون اطراف هستيد ديگه؟!!






سلام عرض شد، احوال بچه های گل کشاورزی چطوره؟
خوب سرکار گذاشتینا:D
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
اگر با دقت به علامت + خیره شوید دایره های بنفش ناپدید می شوند!

اگر با دقت به علامت + خیره شوید دایره های بنفش ناپدید می شوند!


 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
با نگاه كردن به علامت + و جلو و عقب بردن سر از مانیتور دایره ها میچرخند!

با نگاه كردن به علامت + و جلو و عقب بردن سر از مانیتور دایره ها میچرخند!


 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
انگشتـانت را...
به من قرض بده!
برای شـمردن لحظه های نبودنت،
کـم آورده ام...
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی را دوست دارم که
میدانم او دیگر برایم یکی نیست ،
او برایم یک دنیاست
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
“دل”
این کلمه ی بی نقطه، گاهی برایت تنگ می شود تا حد یک نقطه…
 
بالا