شبها وقتي مي خواي بخوابي ميبيني
کسي رو نداري که بهت فکر کنه !
اينجاست که ميفهمي برخلاف
کسي رو نداري که بهت فکر کنه !
اينجاست که ميفهمي برخلاف
شلوغيه درونت ، چقدر تنهايي . . .
زمزمه های عاشقانه
- شروع کننده موضوع moein1387
- تاریخ شروع
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]" نــــــــــــــــذار برم "[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]یعنـــــــی بــرم گــــردون[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]
[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif][/FONT] [/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]سفــــت بغلـــــم کـــن[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]...[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]...[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]بگــــــو :[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]"خدافــــظ و زهــــر مـــار[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!
مــــــگه الکیــــــــه!![/FONT]
مــــــگه الکیــــــــه!![/FONT]
پرواز پرندگان را با حسرت مینگرم..
چون برای دیدن تو پر پرواز ندارم....
senator007
عضو جدید
دوستت می‌دارم!
تو به زندگی می‌مانی !
به نوشیدن جرعه‌ای آب در فاصله‌ی دو رؤیا !
به بوییدن عطرِ یکی نامه‌ْ پیش از گشودنش !
به سلام هر سپیده‌دم !
به فرونشاندن عطش اطلسی‌ها !
به زنگ بی‌هنگامِ تلفن ،
با خبری گوار یا ناگوار !
تو به زندگی می‌مانی !
به نوشیدن جرعه‌ای آب در فاصله‌ی دو رؤیا !
به بوییدن عطرِ یکی نامه‌ْ پیش از گشودنش !
به سلام هر سپیده‌دم !
به فرونشاندن عطش اطلسی‌ها !
به زنگ بی‌هنگامِ تلفن ،
با خبری گوار یا ناگوار !
به یاد عاشقی رسوا به نام عشق می خوانم
برای یک دل شیدا به نام عشق می خوانم
اگر چه مستی عاشق شدن از یادها رفته
ولی من مست و بی پروا به نام عشق می خوانم
به دورانی که لیلی ها و مجنون ها همه افسانه ایی در قصه ها هستند
چو مجنون در پی لیلا به نام عشق می خوانم
به جای تیشه ی فرهاد با ساز صدای خود
فرو ریزم ستون بیستون قلب های خفته در خواب خوش شیرین
و جای این همه دلدادگان خفته ی خاموش، من تنها به نام عشق می خوانم
در این بیداد بی دردی در این دنیای نامردی
در این دنیا که دیگر از صفای عشقبازان رد پایی نیست
به یاد پاکی دل ها به نام عشق می خوانم
زمانی شاعران در وصف شور انگیز دلداران
غزل ها می سرودند و به مجلس های بزم و عیش می خواندند
و من اکنون به یاد آن همه دلدادگی ها، دلربایی ها
به نام عشق می خوانم
.
.
.
senator007
عضو جدید
باد می‌آید
کاغذهایم را ... تو را با خود می برد.
می شود ماه را با دست هایت نگه داری،
غروب نکند؟
می خواهم درها و پنجره ها را چفت کنم
و تو را
برای همیشه بنویسم...
کاغذهایم را ... تو را با خود می برد.
می شود ماه را با دست هایت نگه داری،
غروب نکند؟
می خواهم درها و پنجره ها را چفت کنم
و تو را
برای همیشه بنویسم...
شب خوب است
و چقدر شب خوب است
شب
رازدار واژه خوان من است
فردا که هوا روشن شد
به کسی نمی گوید
من بر مزار چند بی گور مشرقی
گریه کرده ام
نمی گوید به کسی
سه شنبه چهارم بهمن است
شب خوب است
یک سکوتی دارد شب
پنهانم می کند از کوچه از احتمال از آدمی
من ظلم کرده ام به دیوار که ساکت است
به سایه که اولاد آفتاب است
یا شفای صبح تمام
کاش می شد همه هر چه هست
زندگی را تنها در خواب ادامه می دادند...
...
و من
نمک پرورده ی همین زخم های از آشنا خورده
آنقدر با خرابی این گریه ساخته ام
که هر کنج این خانه از دست دیده ام دریاست
حالا که چه یعنی کلمه ؟
شما هم خودتان را معرفی کنید
این سایه های مبهم خاموش
همراه شما چه می خواهند ؟
این سنجاق های منتظر
این کوچه های کنجکاو بی رهگذر
این کلمات کتک خورده ی خراب ؟
حالا که چه یعنی شفا ؟
قلب من
قلب من قالی خداست
تار و پودش از پر فرشته هاست
پهن کرده او دل مرا
در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب
برق می زند قالی قشنگ و نو نوار من
از تلاش آفتاب
شب که می شود خدا روی قالی دلم
راه می رود؛ ذوق می کنم گریه می کنم
اشک من ستاره می شود
هر ستاره ای به سمت ماه می رود..
...
یک شبی حواس من نبود
ریخت روی قالی دلم شیشه ای مرکب سیاه
سالهاست مانده جای آن
جای لکه های اشتباه
ای خدا به من بگو
لکه های چرکمرده را کجا خاک می کنند؟
آه؛ آه از اینهمه گناه و اشتباه
آه نام دیگر تو است
آه بال می زند به سوی تو؛ کبوتر تو است
قلب من دوباره تند تند می زند
مثل اینکه بازهم خداست
روی قالی دلم قدم گذاشت
در میان رشته های نازک دلم
نقش یک درخت و یک پرنده کاشته
قلب من چقدر قیمتی است
چون که قالی ظریف و دستباف اوست
این پرنده ای که لای تار و پودش است هدهد است
می پرد به سوی قله های قاف دوست!
بازي خدا
زير گنبد كبود
جز من و خدا كسي نبود
روزگار روبه راه بود
هيچ چيز نه سفيد و نه سياه بود
با وجود اين مثل اينكه چيزي اشتباه بود
زيرگنبد كبود
بازي خدا نيمه كاره مانده بود...
واژه اي نبود و هيچ كس
شعري از خدا نخوانده بود
تا كه او مرا براي بازي خودش انتخاب كرد
توي گوش من يواش گفت:
تو دعاي كوچك مني!
بعد هم مرا مستجاب كرد
پرده ها كنار رفت خودبه خود
با شروع بازي خدا
عشق افتتحاح شد...
سالهاست اسم بازي من و خدا
زندگي ست
هيچ چيز مثل بازي قشنگ ما عجيب نيست
بازي يي كه ساده است و سخت
مثل بازي بهار با درخت
با خدا طرف شدن كار مشكلي است
زندگي بازي خدا و يك عروسك گلي است...
زير گنبد كبود
جز من و خدا كسي نبود
روزگار روبه راه بود
هيچ چيز نه سفيد و نه سياه بود
با وجود اين مثل اينكه چيزي اشتباه بود
زيرگنبد كبود
بازي خدا نيمه كاره مانده بود...
واژه اي نبود و هيچ كس
شعري از خدا نخوانده بود
تا كه او مرا براي بازي خودش انتخاب كرد
توي گوش من يواش گفت:
تو دعاي كوچك مني!
بعد هم مرا مستجاب كرد
پرده ها كنار رفت خودبه خود
با شروع بازي خدا
عشق افتتحاح شد...
سالهاست اسم بازي من و خدا
زندگي ست
هيچ چيز مثل بازي قشنگ ما عجيب نيست
بازي يي كه ساده است و سخت
مثل بازي بهار با درخت
با خدا طرف شدن كار مشكلي است
زندگي بازي خدا و يك عروسك گلي است...
رویاهایم را میگذارم پشت در …
بیچاره رفتگر …
چه بار سنگینی دارد امشب
بیچاره رفتگر …
چه بار سنگینی دارد امشب
عشق بسیار مقدس است ..
دل سپردن زیباست ...
انتظار و دلتنگی هدیه عشق است ...
نگاهت
بازدم نفسهایت مرا زندگیست ...
زندگی من ..
نقاش نیستم ،
ولی دلم برایت پـــَر می کشد !
ولی دلم برایت پـــَر می کشد !
senator007
عضو جدید
نشسته‌ای توی قلبم
مثلِ تیرِ چندپر!
نه میشود درَت آورد
نه گذاشت که بمانی
مثلِ تیرِ چندپر!
نه میشود درَت آورد
نه گذاشت که بمانی
senator007
عضو جدید
نگذار دیگران نام تو را بدانند
همین زلال چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست...
همین زلال چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست...
[SUB]بگذار هر چه از دست میرود برود؛[/SUB]
[SUB]من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد،[/SUB]
حتی زندگی را ...
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
.·´¯`·»«* ♥●•٠·˙...خدایِ عاشقانه هایِ کوچک... ˙·٠•●♥ .·´¯`·»«* | ادبیات | 289 | |
|
`•-☆•--( “)(“ )-•-☆ فانتزی های عاشقانه من`•-☆•--( “)(“ )-•-☆ | ادبیات | 515 | |
|
نامه ھای عاشقانه ی نیما | ادبیات | 4 | |
|
نامه عاشقانه من | ادبیات | 1993 | |
|
اصطلاحات عاشقانه قديم! | ادبیات | 12 |
Similar threads
-
.·´¯`·»«* ♥●•٠·˙...خدایِ عاشقانه هایِ کوچک... ˙·٠•●♥ .·´¯`·»«*
- شروع شده توسط naghmeirani
- پاسخ ها: 289
-
`•-☆•--( “)(“ )-•-☆ فانتزی های عاشقانه من`•-☆•--( “)(“ )-•-☆
- شروع شده توسط anise b
- پاسخ ها: 515
-
-
-