بعد به ردیف آخر، به قول مهناز به لژ خودمان رفتیم. ما شش نفر بودیم که از اول راهنمایی با هم دوست و همکلاس بودیم. زیبا، مینا، بنفشه، ثریا، بهناز و من. به محض نشستن بهناز گفت: ببینم این دو روزه رو کجا بودی و چه غلطی میکردی؟
- نامزدیه آیدین با دختر خالش آیدا بود.
- سه ماه تابستان چی کار میکردن که نگه داشتن واسه مهرماه.
- بابا و مامان رفته بودن فرانسه که هم دایی رو ببینن هم مواد اولیه واسه کارخونه بگیرن.
- چه خوب، یه کیلو رنگ بیار تا سر همه فامیلا و خودمو رنگ کنم.
- بنفشه گفت: احمق جان، رنگ صنعتی نه موی سر.
- می دونه، ما رو دست انداخته.
زیبا گفت: تو چرا نرفتی؟
بهناز به جای من جواب داد: مگه دیوونه است که اون همه پسر عمو و پسر عمه رو بذاره و بره پیش دائیش؟
- ببینم مگه تو زبون من هستی که به جای من جواب میدی، اولا ما با هم از این حرفا نداریم ثانیا صد بار گفتم من دوست ندارم تلبستونا غیر از ارومیه جای دیگه ای برم.
- بهناز خندید و گفت: خوب عزیزم منمبه جای تو بودم همین کارو میکردم.
نیم ساعتی از زنگ کلاس گذشته بود ولی هنوز از دبیر فیزیک خبری نبود، بچه ها از زیبا خواستن که به دفتر برود و علت نیامدن معلم را بپرسد. بعد از چند دقیقه زیبا با خوشحالی وارد کلاس شد و خبر داد که فعلا این هفته دبیر فیزیک نداریم. دبیر خودمان به مدرسه دیگری منتفل شده است.همه هوررا کشیدند، خوشحال از اینکه ساعتی را به حرف زدن میگذراندند.
از سها خواستم که پیش ما بیابد. بعد از کمی صحبت بهناز گفت:
- سها جون برای آشنایی بیشتر،اول از خودت بگو.بعد یکی یکی از شجره نامه بقیه با خبر میشی. به عنوان مثال این غزال میمون رو که امروز اشنا شدی،پدرش کرده و مادرش ترک ارومیه، یه خواهر دتره چهار تا عمو و دو تا عمه که پسراشون مثل یه تکه ماه میمونن، الهی همشون پیش مرگم بشن.
- سها لبخندی زد و گفت: چطور دلت میاد بهش بگی میمون، غزال خیلی خوشگله.
مینا گفت: بهناز تو هم کشتی با این توضیح دادنت تا ولت میکنن آمار پسرا رو تحویل میدی .
بعد رو به سها گفت: سهاجون اول از همه این دیوونه رو که می بینی تهرانیه و فقط یه برادر داره که به تازگی ازدواج کرده زیبا خواهر من که دوقلو هستیم و خواهر و برادر دیگه ای هم نداریم و اهل تهرانیم. بنفشه مطرب و اواز خونه کلاس، اهل آبادان و یه خواهر کوچکتر از خودش داره. ثریا هم تبریزیه و دو تا برادر داره که از خودش کوچکترن. حالا نوبت شماست.
سها گفت: من دو تا برادر دارم که بزرگتره سپره سال آخر دانشگاه، رشته مهندسی ساختمان و سهیل کلاس سوم راهنمایی. پدرو مادرم اهل اهواز و دختر عمه و پسر دائی هستن، ولی همه ما ایتالیا به دنیا اومدیم.