رمان الهه ناز - جلد اول

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]لباس چی. نمیشه تو خیابون عوض کنیم که[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آخ یادم نبود. یه کار دیگه می کنیم .تو صبح بیا اینجا تا بهت بگم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من که صبح سرکارم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]باید مرخصی بگیری[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من تازه مرخصی گرفتم و دیگه روم نمیشه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خب باید جای من خونه باشی .نمیشه که بری شرکت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گیتی از خیرش بگذر . این کار عاقبت نداره[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صبح منتظرم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ببینم چی میشه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلیط یادت نره در اولین فرصت بخر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گیسو رحم کن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تو رحم کن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بیا گیتی جان اینم کتاب حافظ[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ممنون، نیت کن گیسو.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کردم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]این شعر آمده: مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید که زانفاس خوشش بوی کسی می آید [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زغم هجر مکن ناله وفریاد که دوش زده ام فال و فریاد رسی می آید[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نیتت چی بود؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گرفتم ببینم دیوونه بازی تو به کجا میکشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فریاد رسی دیگه . خوب اومد نگران نباش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کاری نداری ؟ برم بخوابم که می دونم دو روز از شدت اضطراب خواب به چشمم نمیاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نترس، خداحافظ[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خداحافظ[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی شده گیتی جان. گیسو از چی میترسه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حال عموم خوب نیست .نگرانه .می گفت می ترسم به منصور بگم مرخصی میخوام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می خواین سه تایی با هم بریم؟ مگه تو نمیخوای عموت رو ببینی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، گیسو فردا می ره خبر میاره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فردا؟ اونکه تازه شیراز بود، هزارتا گرفتاری داریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس بذار من برم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تنها که نمیشه .میخوای با هم بریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو که می گی گرفتاری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، چکار کنم ، باید به تو برسم یا نه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم منصور، بذار گیسو بره ، بهتره [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چند روزه میخواد بره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دو روزه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خب بره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم الان بهش خبر می دم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور خوابیده اما خوابم نمیبرد .خودم هم نگرانم ، ولی چاره اینیست . به ریسکش می ارزد .بیچاره گیسو چه حالی دارد .حتما او هم الان بیدار است. خدایا گیسو را از دست این منصور بد پیله به تو سپردم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]*************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]صبح سر میز صبحانه دستم را زیر چانه ام زده بودم و یکسره چشمم به صورتش بود. انگار می خواستم تک تک سلولهای پوست و چشم و بینی و لب او را در مغزم حک کنم و قیافه اش را در ذهن بسپارم .دلم نمی آمد از او چشم بردارم . می دانستم که دلم برایش خیلی تنگ میشود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا انقدر نگام میکنی گیتی جان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دارم لذت می برم. چای پرید توی گلویش و افتاد به سرفه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]داشتم فکر میکردم که چه کار خیری کردم که خدا گوهری مثل تو نصیبم کرده، خوشگل، خوش تیپ، مودب، مهربون، تحصیلکرده، پولدار، متشخص ، دوست داشتنی . هیچی کم نداری ماشاءا....[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خودت رو داری می گی عزیزم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دلم برای مادر خیلی تنگ شده منصور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می گفت شاید زودتر بیام .اگه تو نبودی گیتی، دق میکردم .وقتی تو کنارمی از همه کس و همه چیز بی نیازم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور ازت خواهش میکنم انقدر وابسته نباش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه میخوای ترکم کنی .من که آزاد گذاشتمت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من تو رو ترک کنم؟ نه قربونت برم، دو دستی چسبیدمت .ولی اگه یه روز من بمیرم چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اول صبحی چرا از این حرفا می زنی گیتی . خدا نکنه! اونروز منم می میرم .مطمئن باش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه من مردم منصور حواست باشه اشتباه اوندفعه رو تکرار نکنی که ازت نمی گذرم .در ضمن حتما بعد از من ازدواج کن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور صبحانه اش را نیمه رها کرد و بلند شد وگفت: نخیر، امروز اینجا نشستن یعنی اشک ریختن .من رفتم گیتی جان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خب ، بشین صبحونه ات رو بخور تا برات حرفهای خوب بزنم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نشست .یک لقمه براش گرفتم و بهش دادم وگفتم: تصمیم نداری پدر بشی جناب متین؟ دلتون صدای گریه بچه نمیخواد؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور با لبخند نگاهی به من کرد و گفت: مگه خبریه عزیزم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه بابا، منظورم بعدهاست [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اتفاقا میخواستم در اینمورد باهات صحبت کنم .درسته جناب عالی بیست و پنج سالتونه ، ولی بنده سی وپنج سالمه و دارم می افتم تو سرازیری .اگر دیر بجنبم زنگوله پای تابوت میشه. اینه که باید محبت بفرمایین به بنده اجازه بفرمایین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من حرفی ندارم منصور جان هر موقع بچه خواستی بگو تا برات بیارم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راست میگی یا داری سر به سرم می ذاری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی لذتبخش تر از اینکه بچه تو رو بغل بگیرم .این یکی از آرزوهام بوده عزیزم.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بوسه ای به گونه ام زد و گفت : پس تا عصر عزیزم. امروز زودتر میام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]داری می ری؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاهی به ساعتش کرد وگفت : آره، برم که زود بیام [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدانگهدار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]امروز که جایی نمی ری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا ببینم .شاید رفتم ترمینال[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مواظب باشین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه، تو هم مواظب باش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور هنوز به در خانه نرسیده بود که دلم برایش تنگ شد .صدایش زدم : منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]جانم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]جلو رفتم دستم را دور گردنش انداختم وگفتم : دوستت دارم! ای کاش می دونستی چقدر زیاد![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من هم دوستت دارم عزیزم. و بوسه ای گرفت وادامه داد: ثانیه ای بی تو بودن یعنی مرگ. همیشه وقتی مجرد بودم فکر میکردم ازدواج پایان عشق و دوست داشتنه ، ولی حالا می فهمم که اشتباه میکردم. ما تازه پله اول عشقیم . روز به روز عاشقترم می کنی گیتی جان[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نوک بینی ام را به نوک بینی اش زدم و گفتم: برو در پناه خدا.آقای پدر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدانگهدار.مواظب خودت باش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدانگهدار. منصوررفت. وقتی برگشتم یاد حرفش افتادم که گفت: پس تا عصر عزیزم. یکدفعه دو دستی زدم توی سرم ، گفتم ای خدا مرگم بده! گیسو بدبخت شدی! خاک بر سرم کنن چه وقت بچه دار شدن بود؟ اگه......[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ساعت ده سر وکله هوویم پیدا شد. بیچاره از حالا رنگ ورویش را باخته بود. گفتم: از حالا ویارت شروع شده گیسو جان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]زهرمار بمیری ایشاءا...! دل تو دلم نیست .بخدا از دیشب پلک رو هم نذاشتم گیتی، از خر شیطون بیا پایین. من می رم حقیقت رو به منصور میگم، مطمئن باش هیچ اتفاقی نمی افته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخوای زندگیمو به هم بریزی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه بیاد منو در آغوش بگیره چی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه نداره، خب معلومه که میاید . امروز صحبت بچه دار شدن میکرد.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گیسو دو دستی بر فرق سرش کوبید وگفت: بدبخت شدم! بی آبرو شدم! من رفتم گیتی .لباسش را کشیدم وگفتم: بشین ببینم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا مرگت نده گیتی. حالا چه وقت این حرفها بود. می خندی؟ آره، بخند! بعدا این تویی که گریه میکنی و من به ریشت می خندم ، وقتی از منصور بچه دار شدم و خانم این خانه شدم و تو شدی ایشاءا... کلفتم، منم دلم رو می گیرم می خندم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب بشی، فکر کردی ناراحت شدم؟ به تنها کسی که حساسیت ندارم تویی. چون تو خودمی .خیلی دوست دارم تو رو هم خوشبخت ببینم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا اینو می گی. وقتی دیدی منصور اتاق منو انتخاب کرد .می بینم چه حالی میشی .سیخ شدن موهاتو از حالا می بینم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ریسه رفته بودم. بلند شو بریم بالا. الان همه می فهمن . انقدر دادو بیداد نکن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به اتاق خواب رفتیم .او را کمی با وسایلم آشنا کردم .حتی لباس خواب پوشیده ای را هم برای شبش انتخاب کردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راستی گیسو یادت باشه خال دستت رو بپوشونی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]می برمش که خیالت راحت باشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه کم کرم سفید کننده بمال ، نمیخواد ببریش. چسب هم بد نیست روش بزنی .بگو بریده .راستی یادت باشه منصور این عطر رو خیلی دوست داره [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی اینو نزنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بستگی به نظر خودت داره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیوونه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زدم زیر خنده و گفتم: شوخی می کنم بابا، چرا عصبانی میشی. در ضمن من عادت دارم طاقباز بخوابم. پشتت رو به منصور نکنی بدش میاد .بهش احترام بذار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدایا! منو بکش! راحتم کن که امشب رو نبینم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه چیز دیگه.منصور عادت داره شبها سرش رو می ذاره رو قلب من میخوابه .بعد که خواش می بره سرش رو می ذارم رو بالش .سرش رو مثل توپ بسکتبال نندازی رو بالش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی بی غیرتی گیتی .نمی دونم چطور راضی میشی منصور رو دست من بسپاری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخه من به تو اطمینان دارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی زیاد مطمئن نباش.منصور چیزی نیست که بشه ازش گذشت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چکار کنم؟چاره ای دارم؟ خب، بابام رو به اندازه منصور دوست دارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه، دروغ پشتش هزار تا دروغه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با مستخدم ها زیاد دمخور نشو.مبادا بویی ببرن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با اصل کاری دمخورم کافیه .اونها رو میخوام چکار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب حالا بیا لباسهامون رو عوض کنیم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با نگرانی نگاهم کرد. [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ای بابا! مگه نمیخوای لباسمون رو عوض کنیم. از همین حالا باید شروع کنیم دیگه .بلیط برای کی گرفتی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ساعت دو [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ساعت دو؟ ای خدا مرگت نده، پس چرا نمی گی؟ زود باش، زود باش لباستو در آر بده به من[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لباسهایمان را با هم عوض کردیم. مدل موهایمان را هم بر عکس کردیم بلیط را از گیسو گرفتم و پایین آمدیم. محبوبه ما را دید. سلام گیسو خانم![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گفتم: سلام محبوبه خانم، حال شما؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم چه عجب؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ما که همیشه مزاحمیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اختیار دارین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گیسو بجای من گفت: محبوبه خانم ما می ریم ترمینال .گیسو میخواد بره شیراز .میبرم برسونمش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بفرمایین. خیر پیش. سوییچ ماشین را به گیسو دادم .گفتم: گیتی جان خودت بشین دیگه .من میترسم پشت ماشین شما بشینم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بشین گیسو سرم درد میکنه حال رانندگی ندارم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]راه افتادیم .از اینکه محبوبه به نیرنگ ما پی نبرد خوشحال شدم . ساعت دوازده ونیم در ترمینال بودیم. با هم ناهار خوردیم .سفارشات لازم را به گیسو کردم و راهی شدم. من به شیراز رفتم و گیسو بخانه برگشت .دفترچه خاطراتم را هم به او دادم تا این چند روز را او بجای من بنویسد و من هم از قضایا باخبر باشم. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]******************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]غروب دو روز بعد که از سفر بخانه برگشتم اضطراب بدی به جانم افتادهبود اما هرطور بود ایستادگی کردم و سکانس آخر را خوب بازی کردم . گیسو هم با رنگ و روی پریده اش صبوری کرد و تا آخرین لحظه خوب بازی کرد . [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور من را بسیار تحویل گرفت و سپس گفت: گیسو خانم خواهشا دیگه گیتی رو تنها نذاری . نیس دوقلوئین ، هیچ طاقت دوری شما رو نداره .این دو روز قبرستون رو جلوم آورد. بیچاره م کرد بخدا. انقدر بد خلقی کرده ، که دارین رنگ و روش رو می بینین .هیچ ازش راضی نیستم و دیگه هرگز بهتون مرخصی نمی دم. با عرض معذرت والسلام نامه تمام .با اجازه [/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • [FONT=times new roman, times, serif]کجا تشریف می برین منصور خان [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می رم پیش مرتضی زود بر میگردم .شما هم کمی نصیحتش کنین تا طلاقش نداده ام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]متاسفم ، اما من بی تقصیرم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما چرا متاسفید؟ ایشون باید تاسف بخوره که دو روزه رفته تو اتاق خودش رو حبس کرده .زندگی رو به ما زهر کرده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آه خدای من اینجا چه خبر بود ، من برم بعدا بیام بهتره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو جان آدم یک موقع بخواد تو حال خودش باشه اشکالی داره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اشکالی نداره خواهر من ، اما چرا درست وقتی که من رفتم پیش بابا، چرا من رو خراب می کنی . ببین دیگه بهم مرخصی نمی دن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با نگاه گیسو قلبم فرو ریخت و از کلمه ای که از دهانم پرید وحشت کردم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور با تعجب پرسید : بابا؟ رفته بودین پیش پدرتون؟[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]نگاهی به گیسوی بدبخت که مثل میت روحش در پرواز بود کردم و سریع گفتم: هر چند عمو هم جای پدرمونه ، اما من منظورم اصطلاح اون بابا بود منصور خان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کدوم بابا؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ای بابا، یعنی اون بابا، اون عمو ، اون بدبخت ، یک اصطلاحه .مثلا می گن رفتیم پیش یک بابایی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آهان ، این مگه اعصاب واسم گذاشته .حواس ندارم بخدا ، ببخشید .من الان بر می گردم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی منصور رفت گیسو چشمهایش را در حدقه گرداند، نفسی پر گله بیرون داد، روی مبل ولو شد، دست روی قلبش گذاشت وگفت: خفه نشی الهی گیتی، گیسو. نه گیتی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اِ الان که کسی اینجا نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه باید احتیاط کنیم .دیدی داشتیم خرابکاری می کردیم. خدا رحم کرد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همین که تا الان جنازه نشدم خیلیه .یعنی یک معجزه است. خدا بگم از رو زمین برت داره، ده دقیقه زودتر بدنیا اومدی ببین چه بساطی از سر ما در آوردی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اِ چقدر نفرین میکنی حالا تو عمرت یک کار واسه ما کردی ها .هی بکوب تو سرم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بابا چطور بود؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سُر ومُروگنده.چیزیش نبود .بیخود تو منو ترسوندی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون حالش خوب نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب آره.اما از قدیمها خیلی بهتره .فقط دیگه بریده، هی میگه میخوام بیام پیش شما[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو باید هرچه زودتر حقیقت رو به منصور بگی .گیتی من میخوام بابا رو بیارم پیش خودم .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عمرا ، من این دو روز از دوریش پر پر زدم به جان خودش ، چطور کاری کنم که طلاقم بده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]طلاقت نمی ده .اون خیلی انسانه و خیلی عاشقتر از این حرفها[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]درسته، اما الان واسه گفتن حقیقت خیلی دیره .بهش بر میخوره .بازیش دادم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیتی همینطور گند رو گند می زنی و دست ما رو می ذاری تو حنا .دیگه به حرفت گوش نمی کنم .بیا بریم بالا لباسهامون رو عوض کنیم .دیگه میخوام خودم باشم. مُردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب بریم ، چه بد اخلاق شدی .حق داره بیچاره .واسه چی دو روز خودت رو حبس کردی ، مگه مالیخولیا گرفتی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مالیخولیا نگرفتم آبجی ، نخواستم چشمم به چشمهای دلفریبش بیفته .نخواستم خواهرم رو بدبخت کنم .نخواستم به نجابتم آسیبی بخوره . اونم که فکر کرده ماشاءا... هجده سالشه . بگو مرد، سی واندی سالته ، دیگه پات لب گوره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پشت سر شوهر من غیبت نکن ها ، حسودیت میشه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نخیر، غبطه میخورم .فقط همین. خیلی تو رو دوست داره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باریکلا، دستم درد نکنه ، چی تربیت کرده م.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بیا این گوشواره ت، اینم دستبند وگردنبندت آویزون کن به خودت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]انگشترم رو هم بده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بگیر بابا خیس[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چیزهای من قابل تو رو نداره.میخوام منصور شک نکنه گیسو جان زود باش لباسها رو هم بده بپوشم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه بدبختی گیر کردیم خدا! برم به همون کیارستمی جواب مثبت بدم برم سر زندگیم که دیگه تو بزرگترم نباشی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قربونت برم الهی. یه ماچ دیگه هم بده گیسو جان که آروم بگیرم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بگو که آروم بگیری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا هر دوش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گیسو غرغر زنان در حالیکه لباسش را عوض میکرد می گفت: بچه گول میزنه، فکر کرده منم منصورم با یه ماچ سرم شیره بماله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا یعنی باید با منصور قهر باشم؟ من نمی تونم دلم یه ذره شده بخدا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواهشا لوس بازی در نیار، آروم آروم خودت درستش کن.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخه چه جوری ؟ منصور خیلی توپش پره . چرا با زندگی من اینطوری کردی؟ ما با هم مودبانه دعوا می کنیم ، بگو ببینم بهش توهین که نکردی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]واقعا که[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه جان ، روش رو که باز نکردی.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه چیزی رو بهونه کردم ، دیگه اونم دادش رفت آسمون که تو عوض شدی، چته انگار نباید بهت آزادی می دادم. یه فرودگاه رفتی اومدی عوض شدی. منم گفتم خدا رو شکر که بهم تهمت زدی .رفتم تو اتاق در رو بستم .چهار پنج ساعت بعد اومد گفت بیا شام بخوریم .گفتم کوفت بخوریم بهتره، اونم دیگه رفت و نیومد .انگار از کوفت خوشش نمیاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کوفت چیه، وای خدا روش باز شد، دیگه زندگیم از دست رفت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من که می دونم تو چه ننه قمری هستی ، چرا واسه من فیلم بازی می کنی گیتی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه به جان تو، ما به هم دشنام نمی دیم. فقط بحث می کنیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب مال ما به بحث هم نکشید. خیالت راحت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی شد یه جور دیگه ازش دوری میکردی[/FONT]
http://bahar-20.com/
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]میگی چکار میکردم که جلو خدای خودم رو سپید باشم هان، خیلی بد پیله س[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آره به هر حال ببخشید. من نباید این رو ازت میخواستم .اما دلم واسه بابا یه ذره شده بود ، کسی هم به اندازه تو شکل من نیست.اخلاق وتعصب منصور هم که دیدی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]حالا دیگه تموشد .الحمدالـله بخیر گذشت .بریم پایین کم کم اخلاقت رو خوب کن.خودمونیم خیلی نازنینه، قدرش رو بدون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تو دعامون کن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خوشحالم که خواهرم خوشبخته ، یعنی واقعا مفتخرم از وجود همچین دامادی در خونواده مون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]انشاءا... یکی مثل منصور هم نصیب تو بشه. واسه خدا کاری نداره قربونش برم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تا ببینیم خدا واسه قلت چی میخواد.بریم پایین [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آنشب گیسو هر طور بود ما را با هم آشتی داد. وقتی آخر شب او را به منزلش رساندیم ، کنار در خانه به من سپرد که مسواکش را در جیب حوله من جا گذاشته .وقتی به خانه برگشتیم تا منصور رفت مسواک بزند دفتر خاطرات را زیر پیراهنم پنهان کردم و وقتی او برگشت به دستشویی رفتم در را قفل کردم پشت در نشستم و آنچه را گیسو نوشته بود خواندم تا بدانم چه اتفاقی افتاده آمادگی داشته باشم، با خودم گفتم خدا رحم کرد.اگر دو سه روز دیگه طول کشیده بود شوهرم رو ضبط کرده بود مادر کرده .چه دوره زمونه ای شده! نمیشه به کسی اعتماد کرد. بعد لبخندی زدم وگفتم .دوستت دارم گیشو .خیلی باوفایی خواهر خوبم! از همون ساعت اول که اومدی خونه دعوا به پا کردی و به قهر رفتی اتاق پرستار و دو روز بیرون نیومدی که مبادا اتفاقی بیفته؟ چقدر پاکی دختر بهت افتخار مسکنم .حقا که خواهر خودمی! وچقدر خدا مهربونه که دعای تو دختر نجیب رو مستجاب کرده و غرور منصور رو حفظ کرده که برای آشتی پیشقدم نشه! آخه اصلا امکان نداره من و منصور یکساعت هم بتونیم با هم قهر بمونیم .ببین چقدر بهش برخورده که صبر پیشه کرده. باید هر چه زودتر حقیقت رو به منصور بگم .اون پدر بیمارم رو می پذیره و سرزنشم نمی کنه. خدایا منو ببخش که دروغ گفتم. می دونم کار درستی نکردم که گفتم پدر ندارم یا گیسو رو جای خودم گذاشتم ، اما دلم برای پدرم پر می کشید .خدایا منو ببخش .خودت جو رو طوری درست کن که بتونم پدرم رو به منصور ومادرش معرفی کنم.خدایا شکرت .خدایا بازم دستم رو بگیر و رهام نکن [/FONT]


[FONT=times new roman, times, serif]به حمام رفتم دوشی گرفتم و به اتاق خواب برگشتم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اومدی عزیزم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره، رفتم دوش گرفتم ، اعصابم آروم بشه. دو روزه اعصاب تو رو هم به هم ریختم. نمی دونم چم بود منصور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]موهات رو با سشوار خشک کن سرما نخوری [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]داشتم موهایم را خشک میکردم که پرسید: چرا مسواک رو تو جیب حوله ت گذاشتی ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میگم حالم خوب نیست باور نمی کنی؟ مسواک رو گذاشتم تو جیبم لااله الاالـله.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لباس خواب سرخابی رنگی پوشیدم و آمدم کنار منصور دراز کشیدم و گفتم: خیلی دوستت دارم .تازه فهمیدم که چقدر .بالاتر از بی نهایت![/FONT]


[FONT=times new roman, times, serif]منصور مرا در آغوش گرفت و گفت: به به. گیتی جان خودتی عزیزم؟ سردت نیست؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه امشب گرممه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خود خوتی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خودم هستم عشق من[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بالاخره یه بچه واسه ما می آری یا نه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نخیر تا مادر بیاد [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بابا ایها الناس، آخه به مادر چه مربوطه؟ اونکه از خداشه. دیشب سراغ کوچولومون رو می گرفت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا ببینم، جوانب رو بسنجم بعد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]*****************************[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]عید نوروز با گیسو ومنصور و فرهان به شمال رفتیم و خیلی خوش گذشت .گیسو انقدر با فرهان با احترام و با رودربایستی اما خود گیسو نظرش این بود که تا نامزد نکرده اند اینطور بهتر است و البته حق با گیسو بود .مردها هم اینطور دخترهای سنگین و باوقار را بیشتر می پسندند. دو روز است از سفر برگشته ایم .پانزده فروردین ماه است و امروز فهمیدم که بار دارم. حال عجیبی دارم. انگار مادر شدن انرژی را صد برابر کرده . البته کمی حالت تهوع دارم .منصور خیلی خوشحال است و از من بیشتر مراقبت می کند.گل بود به سبزه نیز آراسته شده[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]****************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هفده فروردین ماه مادر تماس گرفت و مژده داد که تا اواسط اردیبهشت به ایران برمیگردد. روز بعد با منصور به پزشک مراجعه کردیم تا تحت نظر باشم .صدای ضربان قلبش به من نوید زندگی زیباتری داد.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]*****************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مدتی است حال وحوصله نوشتن ندارم.ویارم شدیدتر شده و همه اش دوست دارم بخوابم .ثریا خانم که می گوید بچه ام دختر است، چون تنبل شده ام. ولی منصور دعا می کند که پسر باشد. چون معتقد است که اینهمه ثروت و دسترنج او نباید به دست داماد بیافتد .سر این مسئله کلی با او بحث کردم.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]امشب مادر آمد. آنقدر خوشحالم که اندازه ندارد .وقتی خبر بارداری ام را شنید بی نهایت خوشحال شد. اشک چشمهایش شادی درونش را نشان می داد.برای مادر، دختر وپسر فرقی ندارد .تازه گفت دختر بهتر است .شروع ماه دوم بار داری ام دوباره با منصور به مطب پزشکم رفتیم .باید کمی منتظر می ماندیم. کنار دختری ساده ولی زیبا وبلوند نشستیم. مجله زن روز را از روی میز برداشتم و قسمت بر سر دو راهی را آوردم تا مطالعه کنم .در حال خواندن بودم که آن دختر چشم سبز موبور گفت: ای کاش آدم اصلا بدنیا نمی اومد که بخواد بر سر دو راهی بمونه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاهی به او کردم و با لبخند گفتم: چرا خانم ناشکری می کنین؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· ای خانم ، آدم وقتی قرار باشه هی زجر بکشه ، چرا باید به دنیا بیاد .اومدیم از غصه پر بشیم و بمیریم. بعد هم بریم جهنم و بسوزیم. آخه این کجاش عدالته؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· شما دختر به این زیبایی باید نگاه زیبایی هم به زندگی داشته باشین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· هزار تا مشکل دارم خانم. چطور دید زیبا داشته باشم. بگید خوشبختی کجاست ، پول کجاست؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· پل خوشبختی نمیاره خانم عزیز[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· از سر و وضع شما معلومه که وضع مالی تون خیلی خوبه. ببینم خانم، شما خوشبخت نیستین؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· خیلی، انقدر که باورم نمیشه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· پس پول خوشبختی میاره[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· خوشبختی من از مادیت نیست. از وجود آدمیه که درکم میکنه و دوستم داره ومنم دوستش دارم . و به منصور اشاره کردم و ادامه دادم : اگه وضع مادیش به صفر هم برسه، باز هم دوستش دارم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· خدا این عشق رو زیادتر کنه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· انشاءا.... ! میتونم بپرسم مشکلتون چیه؟ شما هم تو راهی دارین؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· نه خانم، شوهر ندارم که تو راهی داشته باشم .بار غصه دارم .ولی بار بچه نخیر .اومدم ببینم آقای دکتر مستخدمی ، کارگری چیزی نمیخوان .یکی منو معرفی کرده[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· ازدواج نکردین؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· یکبار کردم پشیمون شدم. شوهرم معتاد بود، طلاق گرفتم .دو ساله در به درم .نه مادر پدر دارم .نه دلسوز .خواهر و برادرم فکر زندگی خودشونند .فعلا خونه پدریم زندگی میکنم ولی خرجی ندارم، اینه که دنبال کار میگردم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· سواد دارین؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· بله، سیکل دارم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]بقدری دلم براش سوخت که آتش گرفتم : اسمتون چیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آذر کاظمی [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگر کاری براتون پیدا کنم می یایین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره خانم ، از خدامه .هر کاری باشه قبول میکنم .کلفتی، آشپزی ، رختشویی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شماره تماستون رو به من بدین .البته قول نمی دم ، ولی در فکر هستم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم خانم، خیر از زندگی تون ببینین. و دست تو کیفش کرد تا خودکار و کاغذ در بیاورد.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور گفت: گیتی جان نوبت ماست عزیزم، بلند شو بریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه منصور جان[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]شماره را نوشت و به من داد. ازش خداحافظی کردم ووارد مطب شدیم. وقت برگشتن منصور پرسید: دختره چی می گفت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بنده خدا دنبال کار می گشت .مردم چقدر بدبختن منصور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله ما باید خیلی شکرگزار باشیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]جانم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من میگم بیارریمش وردست ثریا خانم.ثواب داره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیتی جان، دلرحمی خوبه ، ولی نباید به این زودی به کسی اطمینان کنی .ثریا وصفورا و محبوبه شناخته شده بودن. ثریا که از یکسالگی من اینجاست .صفورا رو هم ثریا آورد. محبوبه هم کارگر خاله م بود. وقتی اونها آلمان رفتن پیش ما اومد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حق با توئه منصور ، ولی آخه گناه داره .برای خرجی روزانه لنگه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، از نظر مادی بهش کمک کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون پول هم تموم میشه. بالاخره چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیتی، کار درستی نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب برو د موردش تحقیق کن .منصور تو که دلرحم تر از منی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دل رحم هستم ولی ساده نیستم .با اینحال بخاطر گل رو تو چشم. مرتضی رو میفرستم بره تحقیق کنه .آدرسش رو بگیر بده من[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه، ممنونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قربون اون دل نازکت برم که توش ثمره عشقمون وول وول میزنه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]وول وول نمیزنه منصور، تازه دو ماهشه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خب تصحیح میکنم .قربون اون دل نازکت برم که توش ثمره عشقمون یه ماه دیگه وول وول میزنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از دست تو! و زدم زیر خنده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور، نمی دونی چقدر خوشحالم که بچه تو رو در وجودم پرورش می دم. غرور خاصی بهم دست میده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منم غرور خاصی دارم، الهه نازم ، فرشته مهربونم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بعد از کسب اجازه از مادرجون به آذر زنگ زدم و آدرس گرفتم. منصور مرتضی را برای تحقیق فرستاد .هرچه گفته بود درست بود، همه همسایه ها و کسبه او را تائید کرده بودند.بالاخره با موافقت مادر ومنصور، آذر به خانه ما آمد و وردست ثریا شد. از روز اول منصور خیلی جدی باهاش برخورد کرد و تمام سنگها را باهاش واکند .وقتی منصور آنطور جدی و محکم با آذر صحبت میکرد، یاد روز اولی افتادم که به این خانه آمده بودم. بنظر من آذردختر خوبی است اما مادر جون می گوید : نمی دونم چرا با تمام زیباییش ازش خوشم نمیاد ، به دلم نمیشینه.منهم این را به حساب وسواس بیش از حد مادر منصور می گذارم[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]روزها پشت سرهم می گذرند. سه ماهگی را تمام کرده ام ، ویارم کم شده و حالم بهتر است ، ولی به خواست منصورو مادر باید استراحت کنم. منصور روزی دوبار با من تماس میگیرد. می فهمم دلشوره دارد. انگار باورش نمیشور دارد پدر میشود. شبها کلی قربون صدقه بچه اش می رود و نوازشش میکند .بعد هم نوبت مادر بچه میشود.حیف که سجده کردن برایم سخت شده وگرنه روزی ده هزار مرتبه در پیشگاه خدا سجده میکردم که چنین همسری به من عطا کرده است .[/FONT]

ادامه دارد . . .​
 

یاکاموز

عضو جدید
ملیسا جونم یه دنیا ازت ممنونم خانمی این یکی از بهترین رمان هایی بود که خوندم واقعا کارت حرف نداره در ضمن یه خسته نباشید جانانه هم بهت میگم عزیزم بازم ممنون...
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
قسمت اخر جلد یک - الهه ناز

قسمت اخر جلد یک - الهه ناز

قسمت چهل و ششم : : : : : : :gol:

[FONT=times new roman, times, serif]ماه سومی است که آذر درمنزل ماست بنظر من خوب کار میکند خوشحالم که انتخاب خوبی کرده ام وجلوی منصور ومادر رو سپیدم .چرا نباید به همنوع اطمینان کنیم .بنظر من این ماییم که به آدمها فرصت نمی دهیم خوبیهای خود را نشان بدهند .آذر گاهی برایم از زندگی تلخی که داشته می گوید و مرتب تکه کلامش این است. آقا واقعا آقاست. خدا عمرش را طولانی کنه .قدرش رو بدونید .وقتی او از بداخلاقیهای شوهرش برایم می گوید روز به روز به منصور بیشتر علاقمند میشوم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وارد پنج ماهگی شده ام .بچه مرتب وول میخورد.برای به دنیا آمدنش بی تابی میکنم .فقط ناراحتی من این است که خاله منصور تماس گرفته و از مادر جون خواسته دوباره پیش او برود چون در بستر بیماری افتاده و بوجود مادرجون نیاز دارد و من ومنصور آنقدر پکر شدیم که حد ندارد .بقول منصور. یکی میخواد به گیتی برسه. حالا چه وقته مریض شدنه .منصور اولش مخالفت کرد، اما من راضی اش کردم .خاله مهناز به مادر بیشتر از من نیاز داره. من که مریض نیستم ، باردارم .خدا هم بزرگه .ولی فشارخونم گاهی شدیدا پایین می آید و حالم بد میشود.وقتی بیشتر حالم بد میشود که می بینم این آذر ذلیل نشده به منصور توجه بیش از حدی دارد. مدام دورش می پلکد و برایش چای وقهوه می آورد ، غذا می آورد ، خلاصه دیوانه ام کرده .ولی مگه میشود چیزی گفت. اول از همه خودم مورد سوال قرار میگیرم که چرا اطمینان کردم .این خواست من بود که آذر اینجا کار کند .احساس میکنم منصور مضطرب ونگران است .منصور همیشه نیست. البته مهربانی و توچهش تغییر نکرده ولی انگار وقتی مرا می بیند مضطرب میشود. وجود آذر هم اضطرابش را بیشتر میکند و این برای من نگران کننده است.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]****************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر جون خیلی سریع رفت .این بار اصلا دوست نداشتم مادر برود .وقتی رفت احساس کردم دیگر او را نمی بینم .شاید هم این افکار به دلیل افسردگیهای دوران بارداری است .خدایا نکند برای مادر جون اتفاقی بیفتد . او را به تو می سپارم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دو سه شب گذشته.صدای ویولن منصور مرا به طبقه پایین کشید .هوس کردم پیشش بنشینم .چراغها خاموش بود. فقط آباژور کنار سالن و دیوارکوب روی دیوار سالن غذاخوری روشن بود . به آخرین پله ها نرسیده بودم که احساس کردم یکی از پشت در ورودی فرار کرد. درهای ساختمان شیشه های مربع شکلی داشت که تا حدی میشد پشت آنرا دید .قلبم ایستاد .داشتم سکته میکردم .در آن تاریکی یک زن شش ماهه چنین چیزی ببیند چه حالی میشود؟ قدمهایم را سریع تر کردم و خودم را به منصور رساندم . با هیجان وصف ناپذیر گفتم: منصور!منصور![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور دست از ویولن زدن برداشت وگفت: چیه؟عزیزم؟ چی شده؟ چرا رنگ وروت پریده؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بازوی منصور را گرفتم و گفتم: انگار یکی پشت در ایستاده بود، تا منو دید فرار کرد. من میترسم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه ممکنه؟ حتما خیالاتی شدی گیتی جان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه باور کن. انگار زن بود.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چهره منصور در هم رفت. احساس کردم چندان هم تعجب نکرده، بعد گفت: هیجان برات خوب نیست عزیزم! حتما مستخدمین بودن. اومدن کاری انجام بدن .تو رو دیدن ترسیدن که نکنه فکر بد بکنی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی آذر؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، هیچکس نبود .خیالت راحت. بعد رفت تو حیاط چرخی زد و آمد وگفت: دیدی هیچی نیست؟ در را قفل کرد و با هم از پله ها بالا آمدیم و به اتاقمان رفتیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور من میترسم .درو قفل کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من پیش تو هستم عزیز من .بیا اینم قفل .بخاطر تو امشب مسواک هم نمی زنم خوبه؟ وکنارم دراز کشید وگفت: چرا اومدی پایین .مگه نگفتی سرم گیج می ره .میخوام استراحت کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حوصله م سررفت ، دلم برات تنگ شد ، اومدم پیشت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الهی منصور فدای اون دلت بشه .همینطور فدای آن خوشگلی که تو دلته . و به شکمم بوسه زد وادامه داد: سه ماه دیگه چشممون به جمالش روشن میشه. خیلی دلم میخواد ببینم چه شکلیه .حالا که نزدیک اومدنشه می بینم فرقی برام نداره ، چه پسر چه دختر برام عزیزند .تازه دختر ملوس تره .حالا اسمس رو چی میخوای بذاری گیتی جان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هرچی تو دوست داری منصور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، سلیقه تو بهتره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب اگه پسر باشه امید، اگه دختر باشه.دلارام [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به به حالا اگه دوقلو باشه چی؟ بالاخره ارثی یه دیگه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]امید و دلارام .ولی یک قلوئه منصور.مگه نشنیدی یک ضربان قلب بیشتر نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا اومدیم و دوقلو بود. دوتاش هم پسر یا دوتاش دختر ، اونوقت چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]امید ومتین یا آرام ودلارام [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس خدا کنه چهارقلوشه، دوتا دختر دوتا پسر .چرا قلبت انقدر تند می زنه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از بس ترسیدم منصور داشتم سکته میکردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ایشاءا... اون سکته کنه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دزده دیگه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ایشاءا...! منصور امشب فکر نکنم از صدای تپش های قلبم خوابت ببره. اینم انگار ترسیده چون خیلی وول میخوره .برو راحت بخواب اونور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من جدا از شما دوتا خوابم نمی بره!خودت هم خوب می دونی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا دیگه من شدم دوتا.باشه لابد چند سال دیگه میگی من جدا از شما ده تا خوابم نمی بره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگر نه تا برام بیاری که سرتاپات رو طلا می گیرم عزیزم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه خبهر منصور ؟ همین یکیش هم زیادیه.شده هووی من.اعتراف کنم حسودی میکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اول از همه تو، فقط تو. مطمئن باش تا روزی که زنده م بیشتر از همه تو تو قلب منی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همینطور تو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم نازنازی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور خوابم میاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب بخواب.دارم نوازشت میکنم که راحتتر بخوابی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیتی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بهتر نیست این آذر رو جواب کنبم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برای چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخه به وجودش نیازی نیست. ثریا هم که ازش راضی نیست .میگه تازگیها سر به هوا شده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره منم حس کردم .اگه اینطور صلاح می دونی باشه.من حرفی ندارم. در دلم گفتم از خدامه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی شد رضایت دادی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تازگیها تو چشمهاش حالت عجیبی می بینم.انگار به من حسادت میکنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]غلط کرده عوضی.اگر فردا جوابش نکردم![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با عصبانیت نه، با مهربونی عذرش رو بخواه گناه داره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چشم فرشته مهربون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]***********************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صبح منصور آذر را صدا زد و گفت: آذر خانم بابت زحماتی که تو این مدت برامون کشیدین ممنونیم. اما خودت می بینی که ما به اندازه کافی خدمه داریم. اینه که باید دنبال کار جدیدی باشی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]رنگ از روی آذر پرید. نگاه عجیبی به من کرد و گفت : آقا! تورو خدا، جوابم نکنین! من به شما پناه آوردم.اگه می خواین از حقوقم کم کنین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· موضوع حقوق نیست .خودت بهتر می دونی موضوع چیه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· خانم شما یه چیزی بگین! شما که دل رحمین![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· ببین آذر جان ، من از منصور خواستم بمونی .ولی معتقده که تعدا مستخدمین باید کم بشه. در ضمن تو جوونی و مسئولیتت برای ما سنگینه .شبها که می ری ساختمان پشتی میخوابی ما دلمون هزار راه می ره. اینه که شرمنده ایم .انشاءا... کار بهتری پیدا کنی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آذر جلو آمد .دو زانو جلوم نشست وگفت: توروخدا خانم جان رحم کنین! منو از کار بیکار نکنین! من بی کس وغریبم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لعنت به دل رحمی من! نگاهی به منصور کردم وگفتم : منصورجان حالا اجازه بده تا دنبال کار خوب بگرده، بمونه. قول می ده دنبال کار باشه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور چشم غره ای به من رفت وگفت: نه عزیزم، امکانش نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور خواهش میکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خب، فقط مدت کوتاهی وقت دارین آذرخانم. بعد باید اینجا رو ترک کنی. اینهم بخاطر اینکه گیتی ازم خواست و حرفش برای من ارزش داره، وگرنه می دونین که وقتی بگم نه یعنی نه. انگار با این حرفها منصور میخواست چیزی را به آذر بفهماند که شاید او فهمید ولی من نفهمیدم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم منصور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله آقا، قول می دم زودتر کار پیدا کنم و برم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]در ضمن ثریا زیاد ازت راضی نیست .پس لطفا دقت کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، حتما[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آذر کلمه ای از من تشکر نکرد و رفت ، جا خوردم! بی چشم روی و نمک نشناس[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]****************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دو هفته از آنروز گذشته است. منصور عصبی است. از تنها بودن وحشت دارد. مدام از من میخواهد کنارش باشم. هرچه علتش را می پرسم جواب درستی نمی دهد ومشغله کاری را بهانه میکند .می گوید نگرانی ام از این است که نکند تنها باشی ودرد بسراغت بیاید یا بترسی .خیلی نگرانم .حتی موضوع را با گیسو هم در میان گذاشتم ، او هم گفت: این زنیکه رو از خونه ت بیرون کن .بدبختت میکنه.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من هم گفتم : آره ثریا هم نظرش همینه، همینطور صفورا . چکار کنم؟ منصور خواست بیرونش کنه، التماس کرد، هنوزم کار پیدا نکرده[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]احساس میکنم اصلا از دوران بارداری ام لذت نمی برم ، از بس آشفته و نگرانم .نکند منصور عاشق آذر شده ، ولی نه برعکسش درست تره. منصور از آذر متنفره .ولی چرا؟ نکند اینها همه فیلم است و منصور میخواد آذر را بیرون کند تا من فکرم منحرف شود. وبعد برود او را عقد کند .این افکار پریشان مرا واداشته تا امشب ترس را کنار بگذارم ویواشکی بروم پایین ببینم چه خبر است. چون صدای ویولن منصور مدتی است قطع شده وهنوز بالا نیامده .باید کاسه ای زیر نیم کاسه باشد.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]***************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اکنون که قلم در دست گرفته ام و اینها را مینویسم تنم میلرزد .با لرزش تنم دستهایم هم می لرزند و قدرت نوشتن ندارند .هنوز باورم نمیشود من آنقدر ساده واحمق باشم. ساعت یک نیمه شب است ومنصور از شدت عصبانیت و خجالت روس صندلی باغ نشسته و سیگار میکشد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پایین رفتم .فقط دیوار کوبها روشن بود. به سالن رفتم .خبری از منصور نبود. بی اختیار بطرف کتابخانه کشیده شدم .گفتم شاید برای برداشتن کتابی رفته .صدای پچ پچ توجهم را جلب کرد .گوش ایستادم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آذر دست از سرم بردار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی تونم بخدا نمیتونم .دوستت دارم منصور، چرا نمی فهمی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو بیخود دوستم داری .وقتی من تو رو دوست ندارم و کس دیگه ای رو دوست دارم .من دیوونه زنم هستم .می فهمی یا نه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور مگه من میگم اونو دوست نداشته باش. فقط میگم به من هم توجه کن. اگه زن بدی برات بودم طلاقم بده .قول می دهم نذارم زنت چیزی بفهمه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آذر من زن دارم. چند وقت دیگه بچه هم بدنیا میاد.من غرق دنیای خودمم .من فقط گیتی رو دوست دارم .چطور حالیت کنم که دیوانه وار عاشقشم .من به تو هیچ علاقه ای ندارم.خسته م کردی. سه ماهه آسایش رو از من سلب کردی.مرتب اصرار میکنی ، گریه میکنی، التماس میکنی،آویزونم میشی. کشیک می دی. سه ماهه از دست تو اضطراب دارم. گیتی هم فهمیده که بیقرارم. اوندفعه که اومدی پشت در، بدبخت داشت سکته میکرد.آخه این بچه بازی ها چیه در میاری؟ ماشاءا... بیست ونه سالته .بیرونت کردم نرفتی ، زدم تو صورتت نرفتی .چرا ولم نمی کنی؟ بخدا زشته! بخدا گناهه! چرا داری زندگیمو بهم میریزی؟ اینه جواب محبتهای گیتی؟[/FONT]
http://bahar-20.com/
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]آذر به گریه افتاد.وگفت: منصور فکر کردی من هزار بار اینا رو با خودم نگفتم؟ولی مگه عشق منطق حالیشه؟چرا عقلت رو بکار نمی اندازی؟کدوم مردی بدش میاد دو تا زن داشته باشد. یه شب با این، یه شب با اون. کنیزیت رو میکنم بخدا. فقط اسمتو رو من بذار.همیشه آرزوم بوده شوهری مثل تو داشته باشم.چرا باید خوشبختی فقط مال دیگران باشه.تو فقط عقدم کن ببین برات چی میکنم .اگه گیتی بهت امر میکنه، من اطاعتت میکنم .تو فقط کنارم باش، کنارم بشین ، کنارم بخواب ، شوهرم باش، پدر بچه م باش .مگه این پوست به اندازه گیتی سفید نیست؟ این چشمها به اندازه گیتی درشت نیست؟ مژه هام بلند نیست؟ هیکلم زیبا نیست ؟زشتم؟ موهام که دو برابر گیتیه. فقط بیوه م ولی بیشتر از یه دوشیزه بهت عشق می ورزم .نا امیدم نکن.بدت میاد زن بور و زاغ هم داشته باشی؟ بذار منم دلم خوش بشه و از این بلا تکلیفی و دغدغه روحی خلاص بشم .منصور یه اتاق برام تو پایین شهرم بگیری، راضی ام. فقط سایه سرم باش. صبحها بیا اونجا .بقیه روز بیا اینجا .آرزمه یکبار همانطور که میگی گیتی جان عزیزم، بگی آذر جان عزیزم .آره تو اسمش رو بذار بچه بازی، ولی من میذارم عشق .منصور دوستت دارم!منصور، تو رو خدا صبر کن! نرو بی احساس![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اّه انقدر مثل کنه به من نچسب ، من خوشم نمیاد! آره من بی رحم و دلسنگم . زنم رو دوست دارم ، زندگیم رو دوست دارم ، نمیخواهم بدبخت بشم. تو هم زودتر جل وپلاست رو جمع کن و از اینجا برو. خواهش میکنم آذر وگرنه به ولای علی آبروت رو می برم و همه چیزو به گیتی میگم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منم همه رو انکار میکنم و میگم تو بهم ابراز علاقه کردی و من میخواستم به گیتی بگم و تو ترسیدی دست پیش گرفتی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو غلط کردی زنیکه هرزه.ای کاش نذاشته بودم بیای تو این خونه. بیچاره گیتی! بخدا اگه بلایی سر زن و بچه م بیاد یا زندگیم بهم بخوره می کشمت .همانطور که یکبار خودم رو میخواستم بکشم. می دونی چرا؟ بخاطر اون که اون بالاست و آرام خوابیده و بچه ام رو تو شکمش پرورش می ده .می پرستمش! نه تو نه هیچ حوری و پری دیگه ای نمیتونه جای اون رو برام پر کنه .آره تو زیبایی .خوش اندامی اما گیتی من نیستی.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پاهایم سست شد. جان در بدن نداشتم .خدایا یعنی نتیجه اعتماد اینه؟ نتیجه مهربونی و رحم دلی اینه؟ نتیجه گذشت اینه؟ پاداش خوبی اینه؟ اگه اینه من دوست دارم بی رحم ترین و بی عاطفه ترین آدم دنیا باشم .قلبم بشدت میزد .سرم گیج می رفت .دل وکمرم هم از هول و اضطراب درد گرفته بود. حالتی داشتم که انگار میخواستم فارغ بشوم، آنهم در شش ماهگی. احساس درد میکردم ، اما درد روحم بود .وفا ومردانگی منصور به من نیرو بخشید. منصور عشق منه، زندگی منه، فقط مال منه .تا آمدم دسته در را پایین بیاورم و در را بازکنم ، منصور در را باز کرد و هاج واج و بر وبر به من خیره شد. رنگش شد مثل پیراهن خواب من و زبانش بند آمد. در حالیکه تمام بدنم می لرزید منصور را کنار زدم و جلو رفتم .آذر با حیرت و ترس به من چشم دوخته بود. مقابلش ایستادم نمی دانم چرا چشمهای اشکبارش مرا یاد خودم انداخت. یاد آن زمان که عاشق منصور بودم .باز دلم سوخت .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیتی بخدا من آمده بودم کتاب رو بذارم سرجاش .این آشغال مزاحمم شد . من کار خلافی نکردم قسم میخورم .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با تمام حرارت بدنم وداغی مغز و گونه هام نگاه خونسردی به منصور کردم و گفتم: می دونم عزیزم من همه چیز رو شنیدم. خودت رو ناراحت نکن، ولی بهتر بود زودتر به من می گفتی که نه تو اینطور دچار اضطراب بشی، نه من همه ش در فکر وخیال باشم ، نه این آذر اینطور عاشق بشه. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]رو به آذر کردم و با مهربانی گفتم : می دونم عاشقی چیه و عشق کدومه .خودم عاشق بودم ،برای همین سرزنشت نمی کنم ولی آیا اینه جواب محبتهای من؟ من دست تو رو گرفتم ، تو میخواستی از پشت بهم خنجر بزنی و قلبم رو ازم بگیری و صاحب بشی .آذر به عاشقیت ایراد نمی گیرم، آره منصور دوست داشتنی یه، ولی به نمک نشناسیت ایراد میگیرم وگله دارم. چون این حق من نبود. حالا هم عیب نداره ولی بهتره صبح اینجا رو ترک کنی .چون می بینی که منصور دوستت نداره .پس خودت رو تباه نکن و این بچه رو هم بدبخت نکن آذر. برو! خواهش میکنم برو! رویم را از آذر که متحیر به من نگاه میکرد برگرداندم و نگاهی به منصور انداختم و از اتاق بیرون آمدم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور فریاد کشید: صبح گورتو گم میکنی وگرنه پلیس خبر میکنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از پله ها بالا آمدم و به اتاقم برگشتم واشک ریختم نه بحال خودم ، بخاطر آذر که درکش میکردم. بیچاره او هم دلش میخواهد خوشبخت زندگی کند .فقط انتخاب درستی نکرده.خدایا چقدر خوشبختم .الهی شکرت! منصور را برایم حفظ کن که وجودش برای من آرامش مطلقه .او هدیه توست برای من، برای دل دردمند من. بخدا فردا از دروغی که به منصور گفته ام پرده بر می دارم .او پدرم رو هم دوست داره و هیچوقت منو سرزنش نمی کنه .الحمدالـله پدرم هم که حالش بهتره. پس چرا انقدر خودم و پدرم رو عذاب بدم.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور دوستت دارم .منو تنها نذار! بهت نیاز دارم ، قول می دم دیگه هرگز به کسی اعتماد نکنم، چون منم زندگیم رو دوست دارم. منظورم از زندگی قصر وماشین و پول وکارخونه ت نیست .زندگیم تویی و این بچه که پوست و خونش از توئه .بخدا اگه از مال دنیا فقط یه گلیم پاره داشته باشی روی همان گلیم پاره سفره محبت تو رو پهن میکنم و غذای روح میخورم. همان گلیم پاره رو فرش زیر پام میکنم و سقف سرم .از پارگی و سوراخای اون پنجره عشق میسازم. پنجره ای که درش به قلب تو باز میشه . من فقط تو رو میخوام، تو نوازنده الهه ناز را.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لرزش دستهایم بهتر شده.منصور هنوز در حیاط نشسته و فکر میکند .الهی قربونت برم عزیز دلم که اینقدر پاکی و باوفایی![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی منصور به اتاق آمد خودم را بخواب زدم تا نخواهد عذرخواهی کند. میخواستم فکر کند من آرام و با خیال راحت خوابیده ام .بوسه ای به گونه ام زد و خودش را به من چسباند و دستم را در دستش گرفت وخوابید[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]**************************[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میای بریم صبحونه بخوریم گیتی جان؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبخندی به منصور زدم .او را بوسیدم وگفتم: درسته جمعه ها پایان هفته هاس، ولی این جمعه برای من آغاز یه زندگی دوباره س، چون حالا مطمئن شدم که چقدر دوستم داری .فکر نمی کنم هیچ مردی بتونه از آذربگذره، ولی تو از من نگذشتی .ازت ممنونم منصور.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا حالاها مونده تا بفهمی چقدر دوستت دارم .دیر ازدواج کردم ولی همه دل و جانم رو به تو سپردم .آسون به دستت نیاوردم که آسون رهات کنم .کلی خون دادم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زدیم زیر خنده .دستم را روی شکمم گذاشتم ، بچه چنان لگدی زد که دلم از حال رفت [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی شد گیتی جان، ناراحتی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه تکان میخوره و لگد میزنه، فکر کنم از اون فوتبالیست هاست که تو دوست داری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میگه گشنمه به داد من برسین آخه![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]شاد وپرانرژی توی رختخواب نشستم وگفتم: سلام بر عشق وزندگی![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام بر شکوفه زندگی من! خدا تو رو از من نگیره که طلوع آفتاب رو برام درخشنده تر و زیباتر میکنی نازنینم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خواستم از تخت پایین بیایم که سرم گیج رفت .میخوای استراحت کن. میگم صبحونه رو بیارن بالا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو برو پایین بخور، حتما میز رو چیدن.من همینجا میخورم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخوام با هم بخوریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]منصورجان، اتاق خواب که جای صبحونه خوردی نیست. برای منم بگو فقط یه لیوان شیر بیارن .حالت تهوع دارم نمی تونم نان وکره و پنیر بخورم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]این صبحونه یه خانم باردار و یک فوتبالیست نیست ها![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]باور کن میل ندارم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]باشه عزیزم هر طور راحتی و نگاه عاشقانه ای به من کرد ورفت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بیا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]جانم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آهنگ گیسو چی بود؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مرا ببوس[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور را بوسیدم .منصور هم مرا بوسید و گفت: دوستت دارم عزیز دلم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من هم همینطور [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به شکمم اشاره کرد و گفت: تا فحشمون نداده بگم برات صبحونه بیارن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور رفت .بلند شدم دست وصورتم را با بدبختی شستم .اصلا حال ایستادن نداشتم .باز فشارم پایین آمده .به اتاق برگشتم .لباسم را عوض کردم و روی مبل نشستم که ثریا وارد شد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام خانم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام ثریا خانم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالتون چطوره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سرم گیج می ره، حالم خوش نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فشارتون اومده پایین. الان آذر براتون صبحانه میاره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هنوز نرفته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]داره می ره .خواست از شما خداحافظی کنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بره بهتره ثریا خانم .حق با شما بود.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اتفاقی افتاده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]داشت می افتاد، ولی خدا به منصور طول عمر بده که انقدر پاک و وفا داره.منصور جوابش کرد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیدین گفتم؟ خوب کردین. اون لیاقت خوبی نداره خانم جون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همه اشتباه می کنن ، نمیشه ازش گله کرد .اونم بدبخته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما خیلی مهربونید![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما هم نمونه یه زن خوب وپاک هستی .خدا شما رو از ما نگیره .شما، آقا نبی و آقا مرتضی رو. حالا میفهمم ، حق با منصور بود .آدم نباید به هرکس اعتماد کنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما خودتون خوبید گیتی خانم.خدا آقا و شما رو سلامت کنه تا دو سه ماه دیگه هم کوچولوی خوشگلتون میاد وجمعتون جمع میشه. همیشه آرزوم بود بچه آقا رو ببینم .انگار نوه خودمه، بخدا قسم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می دونیم خانم تا حالا ندیدم مردی انقدر خاطر زنش رو بخواد .وکی دعا خواند وفوت کرد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم ثریا خانم.منم دوستش دارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به پای هم پیر شید کار خاصی ندارین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه برو پایین این آذر غیر قابل اعتماده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چشم خانم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی ثریا رفت آی کشیدم و به آذر فکر کردم. دلم برایش می سوخت که حلال زاده از در وارد شد .سر به زیر انداخت وگفت: سلام خانم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام آذر جون صبح بخیر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]صبح شما هم بخیر. و با خجالت سینی شیر را روی میز عسلی گذاشت وگفت: من شرمنده شما هستم خانم، روم نمیشد بیام ولی خب باید حتما ازتون تشکر میکردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دشمنت شرمنده باشه. من دیشب تو رو ندیدم ، شیطون رو دیدم . خودت رو ناراحت نکن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با اجازتون مرخص می شم. برای همه چیز ممنونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ما هم از تو ممنونیم .انشاءا.... همیشه موفق باشی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]جلو آمد و با اکراه مرا بوسید و گفت: امیدوارم باقی عمرتون رو راحت سرکنین خانم و دیگه مزاحمی نداشته باشین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم، انشاءا.... و لبخند زدم وگفتم: تو هم ایشاءا... باقی عمرت رو خوش باشی و راحت سر کنی [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه انم این راحتی ها به ما نیومده .ما باید زجر بکشیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این چه حرفیه؟ ایشاءا... خوشبخت میشی. همه چیز رو از اونی که اون بالاست بخواه .بهش می رسی.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ببینیم و تعریف کنیم خانم، خدانگهدار، اگه بدی دیدین حلال کنین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من تو رو حلال کردم .مطمئنم به اشتباهت پی بردی.عشق و دوست داشتن گناه نیست ولی خیانت و بهم ریختن زندگی دیگران گناه بزرگیه آذر. هیچوقت برای خوشبختی خودت عشق کسی رو نگیر. درست انتخاب کن. اینطور خودت هم راحت زندگی می کنی.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاه مرموزی کرد وگفت: بله خانم حق با شماست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنون از صبحانه .خدانگهدار ومواظب خودت باش. یه موقع گرفتاری مالی پیدا کردی رو من حساب کن و بهم بگو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چشم خانم ممنون. اگه دیدمتون![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با نگاه عجیبی خداحافظی کرد و رفت . نمی دانم چرا مضطرب بنظر می رسید و حرفهای عجیب وغریب می زد.خب، البته طبیعی است. ته دلش از من ومنصور متنفر است و بیشتر از من ، چون من عشق منصورم.چه می دانم فعلا بروم شیرم را بخورم که معلوم است کوچولویم خیلی گرسنه است ، چون خیلی لگد میزند .قربونت برم الهی.آخه کی بدنیا میای قند عسلم ! ولی خودمونیم داشتن بابات رو ازمون می گرفتن. خدا رحم کرد .عجب زمونه خر تو خری شده.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]**************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]فقط چند برگ از دفتر خاطرات گیتی مانده بود که برگهای دفتر زندگی اش تمام شد. آری الهه ناز الهه شد و رفت و چه مظلومان و امیدوارپرپر شد .گیتی چه آرزوها داشت!عاشق زندگی، شوهر وفرزندش بود. اکنون که این جکلات را می نویسم دیدگانم از اشک پر است و روحم آشفته .ولی میدانم که دوست دارید بدانید گیتی چطور در جمعه ای که آن را آغاز زندگی دوباره اش نامید پرپر شد و زندگی ابدی خود را شروع کرد.اگر میخواهید بدانید چه شد دفتر خاطرات گیسوی دلشکسته وتنها را بخوانید. این دفتر دیگر جایی برای نوشتن ندارد، پس ادامه این ماجرا را در خاطرات من جستجو کنید .البته فعلا نمی توانم تا مدتها قلم بدست بگیرم چون روحیه مناسبی ندارم .در حال حاضر در سوگ داغ خواهر عزیزم ، او که وجودم بود، پاره تنم بود و تنها دلخوشی ام، اشک می ریزم. خدایا چطور تحمل کنم؟ این چه مصیبتی بود؟ داغ مادر، برادر، حسرت سلامتی پدر برای من کافی نبود؟ ولی می دانم که اگر مادرم زنده بود می گفت حتما مصلحت چنین بوده .اما خودش نتوانست مصلحت را بپذیرد و از غصه برادرم دق کرد ومرد .خدایا اقلا به من صبر عطا کن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]و این منم دختری تنها، دلشکسته وغمگین .دختری تنها در آغاز فصل پاییز.در آغاز فصل در وجدایی.به راستی کدام دختر بیست وپنج ساله ای میتواند این داغها را تحمل کند .ای کاش به تهران نیامده بودیم ! ای کاش گیتی پرستار نمیشد .ای کاش آنروز که تازه میخواست کارش را در منزل منصور شروع کنه هرگز منصور از او دلجویی نمیکرد و او را بر نمی گرداند .گاهی اوقات یک اتفاق کوچک و پیش پا افتاده پشیمانی های غیر قابل جبران به بار می آورند. ای کاش........... قلبم دارد آتش میگیرد .دیگر مونسی ندارم. از منصور که چه بگویم، دیدگانم از اشک انباشته شده .دیگر نمی توانم ادامه بدهم . [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]:gol:پایان جلد یک .:gol:[/FONT]​
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
رمان الهه ناز - جلد دوم

رمان الهه ناز - جلد دوم

قسمت اول - خاطرات گیسو : : : : : : ::gol:

[FONT=times new roman, times, serif]جلد دوم ، خاطرات گیسو [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سالها از آن روز پاییزی می گذرد.از آن روز غم انگیزی که فهمیدم دیگر مونسی ندارم .بارها در خواب دیده ام گیتی در جای باشکوه زندگی میکند و خیلی شاداب است .انگار آنجا خوشبخت تر از اینجاست .باری تصمیم گرفتم قلم گیتی عزیزم را زمین نگذارم ووقایع بعد از مرگش را روی کاغذ بیاورم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]**********************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور، بعدها آن روز شوم مهرماه را اینطور بیان کرد: [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صبحونه مو خوردم .وقتی از سر میز بلند شدم و از سالن غذاخوری بیرون اومدم، دیدم آذر چمدون به دست کنار در ورودی ساختمان ایستاده.انگار عجله داشت .مضطرب بنظر می رسید .گفتم:داری می ری؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پاسخ داد:بله دوست ندارم پلیس خبر کنین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]در هر صورت ، بدی دیدی حلال کن.ما دوست نداریم کسی از پیش ما دلگرفته بره .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی دلم گرفته و قلبم شکسته.البته مطمئنم به زودی تشکین پیدا میکنه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با تعجب بهش خیره شدم.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خداحافظ بزودی می فهمین بیرون کردن من یعنی چی. و چمدان را برداشت و رفت [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]همینکه داشت می رفت احساس خوبی داشتم. احساس میکردم بدبختی از ما فاصله میگیره .انگار دنیا رو به من داده بودن .با خیال راحت کمی در باغ قدم زدم .چند دقیقه بعد به ساختمون برگشتم .دیدم ثریا سراسیمه از پله ها پایین میاد ومنو صدا میکنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آقا!آقا![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی شده ثریا؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خانم!خانم![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از گریه و هیجانش اصلا نفهمیدم پله ها را چطور سه تا یکی بالا رفتم. در اتاق باز بود. گیتی با رنگ وروی برافروخته روی زمین مثل مار به خودش می پیچد .از شدت حالت تهوع نمی تونست حرف بزنه.در آغوش گرفتمش .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی شده گیتی؟ چرا یه دفعه اینطوری شدی؟ثریا! اورژانس خبر کن.سریع![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با دست یقه پیرهن منو گرفته بود و با التماس نگاهم میکرد. حتی نمی تونست خوب نفس بکشه. انقدرخودم رو باخته بودم که نمی دونستم باید چکار کنم .بسختی گفت: منصور ، دارم می میرم ، کمکم کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این چه حرفیه گیتی؟ سعی کن برگردونی، احتمالا مسموم شدی عزیزم .چیزی نیست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دستم رو تو دستش گرفت .با همان حالت معصوم وملتمسانه که به من نگاه میکرد بوسه ای بدست من زد و گفت: منصور منو حلال....... وچشماش بسته شد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیتی!گیتی! تو صورتش زدم .فریاد کشیدم ، تکونش دادم. اما دیگه تو این دنیا نبود. با ناباوری بهش خیره شده بودم، هنوز دستهاش گرم بود. باورم نمیشد مرده .جرات نداشتم سرمو رو قلبش بذارم وجواب سوالم رو بگیرم. ثریا دو زانو رو زمین نشست و تو سرش کوبید و زد زیر گریه .فریاد کشیدم : برای چی گریه میکنی ثریا؟ اون نمرده، بیهوش شده .برو ببین آمبولانس اومد یا نه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ثریا بی رمق بلند شد و با گریه از اتاق بیرون رفت.گیتی رو بغل گرفتم .بوسیدمش .تو گوشش گفتم: نگران نباش، الان می رسن عزیزم.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آمبولانس رسید .دو نفر وارد اتاق شدن .از من خواستن کنار برم .صدای قلبش را گوش کردن، مردمک چشمش رو معاینه کردم، نگاهی به من کردن وگفتن: متاسفیم آقا، تموم کرده [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سرم رو میون دو دست گرفتم و لبه تخت نشستم .دیگه نه چیزی می شنیدم ، نه چیزی می دیدم ، جز صورت گیتی .صدای گریه و شیون ثریا، محبوبه و صفورا را می شنیدم ، ولی دیگه چیزی یادم نمیاد ، تا تو اومدی گیسو. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی ثریا زنگ زد و گفت : خودتون رو برسونین گیتی خانم حالشون خیلی بده.اصلا نفهمیدم چطور لباس عوض کردم و چطور ماشین گرفتم و به منزل گیتی آمدم .هیچکس را ندیدم .از پله ها بالا رفتم .صدای گریه وشیون قلبم را لرزاند .زانوهایم سست شد .جرات نداشتم پیچ پله آخر را بالا بروم، ولی امید مرا به اتاق گیتی کشاند .وارد اتاق که شدم ثریا وصفورا و محبوبه گوشه دیوار نشسته بودند و زانوی غم به بغل گرفته بودند و اشک می ریختند .دو مردی که از طرف اورژانس آمده بودند ، گوشه ای ایستاده بودند و با هم صحبت می کردند. منصور لبه تخت نشسته بود و به گیتی که ملحفه سفیدی رویش کشیده بودند خیره شده بود. الهی بمیرم برای غنچه باز نشده منصور وگیتی که آنطور بی رحمانه پرپر شد! مبهوت وگیج کنار جسد گیتی نشستم .با دستهای لرزانم ملحفه را کنار زدم .رنگش پریده بود، ولی هنوز همانطور زیبا بود.لحظه ای فقط نگاهش کردم. به منصور نگاه کردم. با چشمهای اشکبار به صورت گیتی خیره شده بود. [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیتی! گیتی من! گیتی قشنگم چه بلایی سرت اومده؟ و چنان جیغهایی کشیدم که باعث شد منصور از جا بپرد .انگار با شوکی که به او وارد کردم تازه فهمید کجاست وچی شده .آمد کنارم نشست .جیغ میزدم و گریه میکردم .مرا سفت بغل کرد تا توی سر وصورتم نزنم .آرام کردن من کار آسانی نبود.ثریا ومحبوبه هم برای دلداری به نزدیک من آمدند[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو خانم آروم باشین تو رو خدا![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا صبرتون بده . و به پهنای صورت اشک می ریختند[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من خواهرم رو میخوام! من گیتی رو میخوام! منصور، من دست تو سپرده بودمش ! چی کارش کردی؟ و با مشت به کتفهای منصور می کوبیدم .اصلا تو حال خودم نبودم .منصور دوباره زد زیر گریه .سرم را رو سینه منصور گذاشتم و مثل ابر بهار گریستم. منصور چنان زار میزد که صدای گریه های من در گریه هایش پنهان شده بود. چه شیونی به راه افتاده بود . تا آنجا که من سعی میکردم منصور را آرام کنم .هنوز که هنوز است وقتی یاد آنروز می افتم جگرم خون میشود. گیتی را برای کالبد شکافی و تعیین علت مرگ به پزشک قانونی بردند و بالاخره معلوم شد گیتی با مرگ موش مسموم شده. از دفتر خاطراتش مطمئن شدیم که خودکشی نکرده و آذر لعنتی انتقام خودش را از منصور وگیتی گرفته و بقول خودش تسکین پیدا کرده .حالا به منصور فهمانده بود که بیرون کردن آذر یعنی مرگ عشقش، مرگ زندگی اش و مرگ خوشبختی اش .وقتی یاد حرفهایی که لحظه آخر به گیتی زده بود می افتادم، دلم میخواست زودتر آذر را پیدا کنند تا با دستهایم خفه اش کنم .وقتی خبر مرگ گیتی را به دوستان واقوام می دادیم .اصلا باور نمی کردند که چنان صنمی، چنان دختر زیبایی، چنان خانمی، چنان مادری و چنان همسری با زندگی وداع کرده باشد. همه برای عرض تسلیت به منصور آمدند.قضیه مرگ گیتی را نه به پدرم گفتیم نه به مادر منصور.ما که آدمهای سالمی بودیم افسرده شده بودیم، وای بحال آن دو که سابقه بیماری افسردگی داشتند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اصلا از تشییع جنازه و کفن ودفن چیزی نفهمیدم فقط یادمه انقدر زار می زدم و ناله میکردم که چندبار از هوش رفتم .ضجه زدن منصور بیشتر را دلم را آب میکرد.هنگامی که می خواستند گیتی را دفن کنند خودش را تو قبر انداخت و گیتی را بغل گرفت .چه فریادهای دلخراشی میزد، نه، گیتی منو خاک نکنید ، من بدون اون نمی تونم زندگی کنم .منم باهاش خاک کیند .یا الـله خاک بریزید رومون. وچه ضجه هایی میزد. هیچوقت آن حالتهای منصور را از یاد نمی برم .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور مرتب به همه سفارش میکرد که نگذارند مادرش از موضع بویی ببرد.تا شب هفت، منصور هر طور بود، در مراسم شرکت کرد و مهمانداری کرد، ولی با چه حالی من می دانم وبس. تا وقت پیدا میکرد به اتاقش پناه میبرد واشک می ریخت .بارها وقتی از کنار اتاقش رد می شدم صدای هق هق گریه هایش را می شنیدم .منصور بیچاره دو نفر رو از دست داده بود ، همسر و پسرش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دو هفته گذشت .به خواهش ثریا بعد از هفت هم آنجا ماندم.چون منصور با من رو دربایستی داشت ووقتی من برایش غذا می بردم، چیزی نمی گفت و کمی میخورد.ثریا نگران بود که مبادا منصور دست به خودکشی بزند ، هرچند کاملا مانند مرده متحرکی شده بود و نیازی به خودکشی نداشت .نه با کسی حرف میزد، نه کاری انجام می داد و نه پایین می آمد .در اتاقش خود را حبس کرده بود ومدام سیگار می کشید .فرهان دو سه باری به دیدن منصور آمد .با منصور حرف زد و او را دلداری داد، ولی اگر با دیوار حرف میزد ممکن بود صدایی از آن بشنود، ولی از منصور دریغ از کلمه ای. حسابی ضعیف ولاغر شده بود. گونه هایش فرو رفته بودو چشمهایش از فرط گریه بی حال ومتورم بود. یکی باید مرهم زخم دل من میشد، اما وقتی منصور را در آنحال می دیدم دلم می سوخت .خودم را فراموش کرده بودم گاهی به اتاقش می رفتم و او را دلداری می دادم. گوش میکرد وفقط می گفت: نمی تونم تحمل کنم .دارم داغون می شم گیسو. کاش آذر منو کشته بود .آخه گیتی چه گناهی داشت؟ بچه م چه گناهی داشت؟ و میزد زیر گریه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]دقیقا بیست روز بعد از مرگ گیتی از شدت ضعف جسمی وروحی دچار تشنج شد. فشارش شدیدا پایین آمده بود و نیاز به مراقبت جدی داشت. سه روز در بیمارستان او را بستری کردیم ، بلکه حالش خوب بشود و مجبور شود غذایی بخورد .آن سه روز بر بالینش بودم .مرتب می گفت: منو ببر خونه گیسو، من حالم خوبه .آنقدر اصرار کرد که بالاخره او را به منزل آوردیم .از او قول گرفتم که غذا بخورد .باید او را به زندگی بر می گرداندم . بی اختیار بعد از گیتی دلم به منصور خوش بود، نمی دانم چرا؟ ولی اگر منصور را هم از دست می دادم ، دیگر چه کسی را داشتم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وارد اتاقش شدم .برخاست و روی تخت نشست .منصور خان وقت ناهاره،یادتونه که چه قولی دادین![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو باورکن نمیتونم بخورم .اصلا اشتها ندارم .صبحونه که خوردم هنوز سیرم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سینی غذا را روی تخت گذاشتم .و گفتم: خواهش میکنم! بخدا روح گیتی عذاب می کشه!اون الان نگران شماست.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی تونم، بخدا نمی تونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دست منو رد می کنین؟ اینهمه پله رو بخاطر شما اومدم بالا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم، زحمت کشیدی ، ولی شرمنده م[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخواین خودتون رو از بین ببرین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگر از این کار توبه نکرده بودم، اگه به گیتی قول نداده بودم، لحظه ای درنگ نیمکردم گیسو! دیگه انگیزه ای برای زندگی ندارم .دلم میخواد بمیرم و تو روی مادرم نگم گیتی رو کشتن .بمیرم بهتره تا این درد رو هر روز تحمل کنم .خودت می دونی چقدر به گیتی وابسته بودم ، چقدر دوستش داشتم، حالا فرزندم به کنار.انگار قلبم رو لای منگنه گذاشتن، درد میکشم ، در می کشم گیسو! ای کاش آذر کثافت تو صبحونه من مرگ موش ریخته بود .به گیتی گفتم اعتماد نکن ، ولی مهربونتر از این حرفها بود. و باز به گریه افتاد بعد سیگاری روشن کرد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گفتم: فکر می کنین گیتی راضیه انقدر سیگار بکشین؟جاسیگاری دیگه جا نداره ها![/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • [FONT=times new roman, times, serif]اینهمه زجر می کشم ، سیگار هم روش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس نمی خورین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی تونم.ببخشین![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]درحالیکه بلند می شدم گفتم: باشه، هر طور میلتونه.با اجازه. و از اتاق بیرون آمدم. سر میز ناهارم را خوردم .بعد آمدم بالا، بار وبندیلم را جمع کردم وحاضر شدم .چند ضربه به در اتاق منصور زدم و گفتم : منصور خان بیدارین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، بیا تو گیسو جان[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در را باز کردم.تا مرا آماده و با کیف و بارو بندیل دید، بلند شد ایستاد وگفت: کجا؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیگه رفع زحمت می کنم .تا الان اینجا موندم که شاید برای حال شما بهتر باشه .تصور میکردم مثمر ثمر باشم، ولی گویا موندن من جز مزاحمت برای شما ثمری نداره و تاثیر خاصی هم نداره .خب، دیگه میرم، پیش من بیاین منصور خات .اونجا هنوز خونه گیتیه .بهم سر بزنین خوشحال می شم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چشمهای منصور پر از اشک شد .چند قدم جلو آمد وگفت: منو تنها می ذاری گیسو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما تنهایی رو بیشتر دوست دارین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، باور کن اینطور نیست .وجود تو برام دلگرمی خاصیه .وقتی اینجایی احساس می کنم گیتی اینجاست [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما حرف گیتی رو گوش می کردین. ولی به حرف من اهمیت نمی دین. منم طاقت ندارم شاهد آب شدن شما باشم. درد وغصه خودم کمتر از شما نیست .بهتون سر میزنم .درسته گیتی مرده، ولی رابطه ما سرجاشه ، من شما رو خیلی دوست دارم منصورخان[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]باز دو سه قدم جلوتر آمد وگفت: گیسو خواهش میکنم بمون، من به تو احتیاج دارم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاهی به سینی غذا کردم وگفتم: فکر نمی کنم .اینطوری کسی هم نیست که روزی چندبار در اتاقتون رو بزنه و مزاحمتون بشه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در عمق چشمهایم فرو رفت و گفت: باور میکنی من مدام منتظر تو در این اتاق رو بزنی وبیای تو؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاهم را به زمین دوختم و سکوت کردم .دستهایش را دور شانه هایم گذاشت وگفت: بمون گیسو. هم تو تنهایی هم من. اینجا باهم هستیم دیگه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بشرطی که غذا بخورین و از اتاقتون بیرون بیاین . فکر نمی کنین منم نیاز به غمخوار دارم ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا حق با شماست من معذرت میخوام [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس می خورین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بهتر از اینه که تو بری![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبخند زدم. رفت سینی را برداشت .روی میز گذاشت و خودش روی مبل نشست .پرسید: شما خوردین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، صرف شده .ممنون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور شروع به غذا خوردن کرد. روی مبل نشستم و به منصور خیره شدم .احساس کردم چقدر دوستش دارم .بعد یاد حرف گیتی افتادم که گفت: چشم ودلت رو درویش کن .نگاهم را بر گرفتم . کتاب نه ماه انتظار که مربوط به مراقبت های بارداری بود را از روی میز عسلی کنارم برداشتم وورق زدم .اشک به من مجال نداد .بیچاره گیتی، چه آرزوها داشت! چقدر این کتاب را دقیق مطالعه میکرد .سریع به خودم آمدم .اشکهایم را پاک کردم .منصور چهار پنج قاشق بیشتر نخورد با دستمال دور لبش را پاک کرد و گفت: برای امروز همین قدر کافیه .معده م کوچک شده، نمی تونم . وبادیدن اشکهای من جا خورد .قیافه اش گرفته تر شد و سرش را پایین انداخت و دستهایش را به هم قلاب کرد و گفت: می بینی چه سخته گیسو؟ گوشه گوشه این اتاق، این خونه ، خاطره س. نمی دونم چطور تا حالا دوام آوردم وموندم . شاید علتش اینه که به حرف گیتی گوش کردم و از خدا طلب صبر کردم .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله خیلی سخته و سختتر میشه اگر شما رو هم از دست بدم ، منصورخان.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاه عمیقی به من کرد وگفت: پدرتون که هست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله پدرم هست، ولی پدر سالمی نیست که بهش تکیه کنم، ازش راهنمایی بخواهم، باهاش مشورت کنم.فقط دلم خوشه که پدر دارم وزنده س.اگه شما با دیدن من گیتی رو احساس میکنین.منم با دیدن شما گیتی رو حس میکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم ، راستش بعد از مرگ گیتی ، احساس وابستگی خاصی به شما داره [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سکوت کردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]واقعا نمی دونم گیتی چرا فکر میکرد من وقتی بفهمم پدرش هنوز زنده س آزادیش رو سلب میکنم. دردهای خودم کمه، این فکر هم عذابم می ده .احساس میکنم گیتی از وقتی با من ازدواج کرد درست وحسابی پدرش رو ندید .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما که دفتر خاطرات گیتی رو خوندین . او میخواست به شما حقیقت رو بگه. اجل مهلتش نداد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا آذر رو ذلیل کنه. نمی دونم کجا مخفی شده بیشرف بی همه چیز![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلند شدم سینی غذا را برداشتم وگفتم: در هر صورت، یاد گیتی رو عزیز بدارین، اما زندگیتون رو تلخ نکنین .منم دردم کمتر از شما نیست اما دارم زندگی میکنم .خب، کاری ندارین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس پیشم می مونی دیگه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، ولی فقط تا چهلم . واز اتاق بیرون آمدم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پنج روز بعد آذر دستگیر شد. آن روز انگار یخ روی دلم گذاشتند.تنفر تمام وجودم را گرفته بود. دلم میخواست با دستهای خودم خفه اش میکردم. او که محبت را با خیانت پاسخ داد.منصور مجبور بود برای پیگیری پرونده آذر اقدام کند. من هم گاهی با او می رفتم .وقتی برای اولین بار آذر را دیدم که دستبند به دست جلوی ما ایستاده بود. به او حمله کردم و چند سیلی تو صورتش زدم .اشک پهنای صورتم را پر کرده بود. به او گفتم: آدم کش جانی! چطور دلت اومد زن معصوم باردار رو بکشی؟ چطور دلت بحال اون بچه نسوخت؟ لعنتی تو یه حیوونی، پست فطرت![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور مرا عقب کشید وگفت: بیا کنار گیسو، حیف دستهای تو نیست که به صورت این کثافت هرزه بخوره؟ و بعد مرا از اتاق بیرون برد، چیزی نمانده بود که از حال بروم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]روز چهلم گیتی فرا رسید .آن روز وقتی الناز وارد مجلس شد ، با تکبری خاص روی مبل نشست .انگار احساس میکرد حالا دیگر منصور از عزا در آمده و راه برای ورودش باز شده. با اینکه الناز با کیومرث تقریبا نامزد شده بود اما نمی دانم چرا این حس به من دست داد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]فردای چهلم وقتی برای خداحافظی به اتاق منصور رفتم، کنار پنجره ایستاده بود و به دور دست خیره شده بود .بقدری لاغر شده بود که یک لحظه پیش خودم گفتم: یعنی این همون منصوره که روزی دل منو لرزوند؟ ببین به چه روزی افتاده، بس که خودخوری کرده وغصه خورده![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصورخان![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بطرفم برگشت وگفت: بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من دارم می رم .بابت زحماتی که دادم ممنونم. انشاءا... فردا تو شرکت می بینمتون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی من فقط تا چهل روز نیاز به غمخوار داشتم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فکر نمی کنین منم نیاز به غمخوار داشتم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور سرش را پایین انداخت وگفت: خب البته حق با شماست.ببخشین، کوتاهی کردم! دیدین که حالم سرجاش نبود .شما روحیه تون مقاوم نره .بعد جلو آمد .مقابلم قرار گرفت.کمی نگاهم کرد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نرو گیسو،خواهش میکنم! می دونم اینجا بهت بد می گذره ، ولی منو تنها نذار![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاه گرمش بغضم را آب کرد: فکرم پیش شماست .ولی بهم حق بدین .موندن من اینجا درست نیست. بیش از این باعث حرف وحدیث میشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کی جرات داره؟ همه من و تو رو می شناسن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]درسته، ولی........[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بمون گیسو!التماست میکنم! به وجودت نیاز دارم. وقتی تو این خونه می چرخی کمتر غصه میخورم .اقلا تا مادر میاد بمون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخه.....[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخه چی؟ اگه نگرانیت بابت فرهانه که من باهاش صحبت میکنم .او هر دوی ما رو می شناسه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بی اختیار دلم گرفتو در دل گفتم .نه، من فرهان رو نمیخوام.تو رو میخوام منصور. خجالت بکش گیسو.بذار خاک خواهرت خشک شه![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گفتم: به فرهان چه مربوطه .او هنوز خواستگاری رسمی هم نکرده .فقط میترسم دوستان واقوام حرف در بیارن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]غلط می کنن .اگه من برات مهم هستم به من فکر کن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]البته که مهمی! تو عشق منی منصور! ولی چطور بهت بگم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه بمونم میاین شرکت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فعلا نمی تونم کار کنم گیسو .اصلا نمی تونم فکرم رو متمرکز کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس منم متاسفم ، نمی تونم بمونم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]باید زودتر از این حصارغم بیرون می کشیدمش که مثل اینکه موفق هم شدم .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خب، با هم می ریم شرکت. بشرطی که منو تنها نذاری .با هم می ریم ، با هم میاییم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تا کی؟ [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تا وقتی خواستی با فرهان ازدواج کنی [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هر چه بیشتر بمونیم به هم وابسته تر می شیم. اونوقت نکنه باز اشتباه اوندفعه رو تکرار کنید؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من گیتی رو بعنوان یه همسر دوست داشتم ، ولی شما رو مثل یه خواهر مطمئن باشین خودکشی نمی کنم .دلتنگی شاید![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صدای دردناک شکستن قلبم را شنیدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه حرفی نیست .فقط باید از این اتاق بیاین بیرون . من حوصله م سر می ره .غذا هم باید بیاید پایین بخوریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه قبوله[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]فردا صبح به شرکت رفتیم .انگار کسی انتظار نداشت منصور را به این زودیها ببیند. با اینکه همه در مراسم شرکت کرده بودند ، باز ما را دلداری می دادند وابراز همدردی میکردند..اولین چیزی که نظرشان را جلب کرد این بود که چقدر منصور ومن لاغر وضعیف شده ایم. فرهان از دیدن من خوشحال شد وگفت: خانم رادمنش جاتون خیلی خالی بود. خوشحالم که اومدین حتما جناب مهندس رو هم شما راضی کردین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله از من خواستن پیششون بمونم تا مادرشون بیاد .منم گفتم بشرطی که از انزوا دست بکشه وبیاد شرکت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قراره اونجا بمونین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فعلا به.برای سلامتی مهندس هر کاری میکنم. با وجود من فقدان گیتی رو کمتر احساس میکنه .من مهندس رو مثل برادرم دوست دارم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با آخرین جمله ام نگرانی از صورت فرهان محو شد وگفت: امیدوارم مهندس، دوباره به اون حد وابسته نشه که در صورت بیرون اومدن شما از منزلشون.........[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، این دوست داشتن با اون موقع متفاوته مهندس[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله حق با شماست.در هر صورت همدردی منو بپذیرین .هنوز باورم نمیشه گیتی خانم در بین ما نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، خوبی به کسی نیومده مهندس فرهان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]انشاءا.... بقای عمر بازماندگان باشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم . همچنین خدا مادرتون رو رحمت کنه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][FONT=times new roman, times, serif]بیچاره فرهان تازه از عزای مادرش در آمده بود وحالا این من بودم که عزادار بودم .مشغول کار شدم .وقتی فکر میکردم چقدر کارهایم عقب افتاده، حالت جنون به من دست می داد. بدبختی اینجا بود که اصلا حال وحوصله نداشتم، داغ گیتی روحم را بیمار کرده بود. درست است که مقاومتم بیشتر از منصور بود، ولی از درون داغون بودم . باز منصور مادرش را کنارش داشت. من چه کسی را داشتم .حتی جرات نکرده بودم خبر مرگ گیتی را به پدر بدهم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ظهر با منصور سری به خانه من زدیم و بعد به خانه آنها برگشتیم .اتاق سابق گیتی(اتاق پرستار) اتاق من بود.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چند روز بعد دادگاه آذر بود. من ومنصور ووکیلش در دادگاه حاضر شدیم.آذر اعتراف کرد که داخل لیوان شیرگیتی مقدار زیادی مرگ موش ریخته وقتل را به گردن گرفت .آذر قاتل دو نفر بود و باید مجازات میشد. وقتی حکم را شنیدم نفس راحتی کشیدم. منصور هم گفت: مرگ کمته، تو دو نفر رو کشتی نکبت![/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]وقتی آذر را می بردند به التماس افتاد: آقا تو رو خدا، من اشتباه کردم . شیطون گولم زد .تو رو خدا منو عفو کنین .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه تو به ما رحم کردی .فکر کردی اونو بکشی به من می رسی؟ یا خواستی منو دق مرگ کنی کثافت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حسادت کورم کرده بود آقا، تو رو به جون مادرتون، تو رو به جون گیسو خانم ، به من رحم کنین .من جوونم آقا![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اسم مادرم وگیسو رو نیار آشغال! گیتی از تو جوون تر بود .فرزندم هنوز چشمش رو به دنیا باز نکرده بود. برو گمشو کثافت ! پای چوبه دارمی بینمت، به همین زودی! اگه می بینی زنده م فقط بخاطر انتقامه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خانم تو رو خدا شما رحم کنین. مطمئنم شما هم مثل خواهرتون دلرحمین. شما به آقا بگین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من!؟ من به تو رحم کنم؟حاضرم هزار برابر دیه بدم ولی تو رو بالای دار، آویزون ببینم .بریم منصورخان[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاهی مملو از نفرت به آذر انداخت و دنبال من راهی شد .[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]آنشب وقتی از کنار اتاق منصور رد شدم صدای هق هق گریه اش دلم را ریش کرد.می دانستم الان عکس گیتی را در دست گرفته واشک می ریزد .من هم به بستر رفتم واشک ریختم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]***************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دوماه از مرگ گیتی گذشت .علاقه ام روز به روز به منصور بیشتر می شد و بیشتر شرمنده خواهرم می شدم. هرچند که خودش همیشه می گفت راضی ام همسر منصور بشی وخوشبخت بشی اما.........[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی منصور بعد از دوماه نواختن الهه ناز را از سر گرفت دلم گرم شد که قصد زندگی کردن دارد وخودش را قانع کرده که باید با خاطرات گیتی زندگی کند[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]هربار با مادر منصور تماس می گرفت بجای گیتی با او صحبت می کردم و از بارداری ام می گفتم .او هم مرتب می گفت: گیتی جان من برای زایمانت خودم رو می رسونم .یکبار وقتی گوشی را گذاشتم منصور سری به افسوس تکان داد وگفت: خدایا چه کنم؟ تا کی به مادر دروغ بگیم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور خان، بالاخره باید کم کم حقیقت رو بهشون بگید [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مستاصل شدم.دارم دیوونه می شم .تو بگو چکار کنم گیسو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من که میگم حقیقت رو کم کم بهشون بگین. مثلا بگین گیتی مریضه و هر روز بدتر میشه، و بعد بگین امیدی نیست وتموم کرد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میترسم گیسو ، می ترسم دوباره حالش بد بشه. مادر داره قرص اعصاب مصرف می کنه. نمی دونی تا چه حد به گیتی علاقه داشت .وقتی ازدواج کنی وبری من تنها دلخوشیم به مادره[/FONT]
[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
خنجر کشید به قلبم با این جمله اش، مردک!
  • [FONT=times new roman, times, serif]مادر به گیتی خیلی وابسته بود .باور کن اونو از من بیشتر دوست داشت .حالا چطور بگم آذر گیتی و بچه م رو با مرگ موش کشته .بخدا یا سکته میکنه یا باید ببریمش تیمارستان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی دونم والـله، ولی مادر تا چند روز دیگه میاد، باید فکری بکنین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدایا، چه گناهی به درگاهت کردم که مستوجب این عذاب بودم! دستش را روی پیشانی اش گذاشت .دلم به حالش سوخت ، دلم میخواست او را در آغوش می گرفتم ودلداری می دادم، ولی مگر میشد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قسمت این بوده منصورخان.چه میشه کرد؟ من خودمم هنوز باورم نمیشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو، نمیشه انقدر نگی منصورخان؟ احساس میکنم باهام غریبه ای[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آخه خجالت می کشم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه من به تو میگم گیسو خانم؟ دیگه وقتی داریم با هم زندگی می کنیم نباید با هم رودربایستی داشته باشیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما بزرگتری، درست نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خودم اینطور ازت میخوام![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه، سعی میکنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور سیگاری روشن کرد وگفت: من هم بالاخره یه خاکی تو سرم میکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باز که دارین سیگار می کشین![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اینهمه از دست روزگار می کشیم. سیگار هم روش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با گله مندی بلند شدم وگفتم: قول ها رو که هیچی، کم کم خودش رو هم فراموش می کنین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کجا می ری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می رم بخوابم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، بشین!نمی کشم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]و سیگارش را خاموش کرد.نشستم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تمام حرکاتت مثل گیتیه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بیچاره خبر نداره دو روز خودش بودم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه محرم هم بودیم، باورم میشد که گیتی هنوز زنده س، ولی موانع ومحدودیتها واقعیت رو برام روشن میکنه و غم به دلم میاره [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]انگار به من برق وصل کردند. خشک شدم : منظورتون چیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منظورم اینه که اگه یه صیغه خواهر برادری می خوندیم ، اقلا میتونستم گاهی کنارت بشینمو حست کنم، یا لمست کنم .یادته که گیتی همیشه آویزون من بود؟ یادش بخیر![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تو چه می دونی که من از خدامه .تو چه می دونی که دلم واسه یه بوسه ت پر کشیده .انگار تو دلم آتیش روشن کردن .برای اولین بار نگاه معنی داری بهش کردم وگفتم: اگه کنار من نشستن موجب آرامش شماست، بفرمایین[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]بدون تعارف بلند شد آمد کنارم نشست. به مبل تکیه داد.چشمهایش را بست ونفس عمیقی کشید. انگار واقعا داشت حسم میکرد .بعد چشمهایش را باز کرد و به من خیره شد . پنج شش ثانیه ای به هم خیره شدیم .حالت نگاهش متفاوت بود .انگار می خواست جمله ای بگوید ، مثلا گیتی دوستت دارم .موهایم را بویید وگفت: بوی گیتی رو می دی گیسو.دو ماهه این بو رو حس نکردم .گاهی می رم شیشه عطرش رو بو میکنم ولی بازم این بو نمیشه . [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به چشمهای هم خیره شدیم .به قصد بوسه صورتش را جلو آورد وگفت : دوستت دارم گیتی [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]با خودم گفتم با اینکه گیتی خواهرمه و دوستش دارم ولی دلم نمیخواد بجای او منو ببوسی و بجای او منو دوست داشته باشی .بی اختیار صورتم را عقب کشیدم .با تعجب به من نگاه کرد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]معذرت میخوام .متوجه نبودم! من نمی تونم جای گیتی باشم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمیخوای یا نمی تونی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمیخوام ونمی تونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی تو گفتی حاضری برای آرامش من هر کاری بکنی![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]البته! ولی نه به قیمت شکستن حریم خودم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منم تا اون حد نخواستم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ببخشین و بلند شدم بطرف در خروجی رفتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]معذرت میخوام منظوری نداشتم .تو حال خودم نبودم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اشکالی نداره .منم تو حال خودم نبودم. معذرت میخوام[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور جا خورد .انگار انتظار چنین اعترافی رو از طرف من نداشت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شب بخیر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شب بخیر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به اتاقم برگشتم و روی تخت افتادم وگریستم .صدای آرشه ویولن منصور گریه هایم را به سیلاب گریه تبدیل کرد وعشقم را صدچندان. تازه می فهمیدم گیتی در این اتاق به عشق منصور چه اشکهایی ریخته .تازه می فهمیدم عشق و دوست داشتن چه معنایی دارد[/FONT]


[FONT=times new roman, times, serif]**************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]فردای آنروز الناز سرزده به دیدن منصور آمد. بطرف پذیرایی راهنمایی اش کردم .پلیور زرشکی با شلوار مشکی پوشیده بود و یک کیف مشکی هم دستش بود. روی مبل نشست و پا روی پا انداخت .من هم مقابلش نشستم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· حالتون خوبه؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· الحمدالـله ، شما چطورین گیسو خانم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· ای بد نیستم ، می گذرونیم، با غصه، با خاطرات![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· یک لحظه احساس کردم گیتی خانمید. بیچاره منصورخان چه می کشن وقتی شما رو هر روز مقابلشون می بیینن .بنظر من بهتره جلو چشمشون نباشید [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]در دلم گفتم حالا برای گوشه کنایه ها نوبت من شد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ایشون که می گن اینطوری احساس آرامش می کنن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]که اینطور! نیست؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا، تو اتاقشون هستن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممکنه بگین صداشون کنن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله!الان صداشون می کنم .بلند شدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما زحمت نکشین ، بگین مستخدمین صداشون کنن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]زحمتی نیست .ایشون بیشتر مایلند من به اتاقشون برم .شدم منشی شرکت ومنزل ایشون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تک ابرویی بالا انداخت وبا حالتی گفت: کار بدی نیست .جالبه، همه آرزشو دارن![/FONT]



[FONT=times new roman, times, serif]وقتی به منصور گفتم که الناز آنجاست از جا پرید وگفت: الناز؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخواستی بگی من خونه نیستم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دروغگو نیستم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باز دوباره تورش رو پهن کرده دختره پر رو![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبخند زدم وگفتم: خدا شانس بده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو بگیری بشینی ها! از کنار من جم نمیخوری![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]واسه چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حوصله ش رو ندارم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با اینکه می دونم الناز تو دلش بهم ناسزا میگه ، ولی چشم![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]غلط میکنه، صبر کن لباسم رو عوض کنم .با هم بریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه، بیرون منتظرم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با هم به طبقه پایین رفتیم. نگاه چپ چپی به ما کرد وبلند شد .بعد از احوالپرسی گفت: گفتم سری بهتون بزنم شما که احوالی از ما نمی پرسین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شرمنده م .دیگه روحیه سابق رو ندارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چقدر لاغر شدین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کم عزیزی رو از دست ندادم .بهتره بگم عزیزان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]انشاءا... بقای عمر خودتون باشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم .ولی بدون اون عمر نمیخوام. اینم که تحمل کردم بخاطر وجود گیسو بوده .بارها خواسته بره، ولی من نگذاشتم .می دونم بهش سخت می گذره ولی من این خودخواهی رو دارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اختیار دارین این چه حرفیه ؟ در جوار شما همیشه به من وگیتی خوش گذشته[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]باز نگاه حسادت بار الناز [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گویا قاتل گیتی خانم دستگیر شده .خیلی خوشحال شدیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله وهمین روزها می ره بالای دار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]البته حقشه ، ولی خب بخشش از شماست .او هم بخاطر علاقه به شما چنین جنایتی کرد.واگذارش کنین بخدا ، منصورخان او هم جوونه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باید در شرایط ما باشین تا درک کنین خانم![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می دونم، خیلی سخته، ولی گذشت کنین .زندان براش کافیه .خودش بدترین مجازاته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی می گین الناز خانم؟ تازه من میخوام دوبار بمیره [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]الناز وقتی تندی گفتار منصور را دید، سکوت کرد .ثریا برای پذیرایی وارد شد. [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کیومرث خان چطورن؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مدتیه خبری از ایشون ندارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چطور؟ مگه........؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله مدتی با هم بودیم ، اما دیدم با هم تفاهم نداریم .بهتر دیدم هرکدوم راه خودمون رو بریم. در واقع کیومرث کسی نبود که من میخواستم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]انشاءا.... دلخواهتون رو پیدا کنین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]از جا بلند شدم گفتم: ببخشید من می رم بالا شما راحت باشین [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]منصور با تحکم گفت: بشین گیسو! ما راحتیم. مگه می خوایم چکار کنیم؟[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]به ناچار نشستم .یکساعت بعد الناز رفت وقتی من ومنصور به ساختمان بر می گشتیم گفت: مگه نگفتم بلند نشو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]معذرت میخوام .گفتم شاید بخواد صحبتی کنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من هم بخاطر همین ازت خواستم بمونی .برای حرفم ارزش قائل شو گیسو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]معذرت میخوام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قصدم این نبود که عذرخواهی کنی.سیصدقلم خودش رو درست کرده، نمی گه ما عزا داریم .انقدر فهم وشعور نداره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، اونکه عزادار نیست ، تازه خوشحال هم هست .باید بره شمعهایی رو که نذر داشته روشن کنه. اصلا بخاطر شما با کیومرث بهم زده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا نوبت تو شد گیسو؟! بمیرم هم ، زیر بار ازدواج با الناز نمی رم . مگه عقلم کمه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با دختر دیگه ای چطور؟ یه دختر خوب ومناسب[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]روی مبل نشست وگفت: مثلا کی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی ها هستن که شما رو دوست دارن .شما هم باید به زندگی تون سر وسامونبدین .البته تا هشت نه ماه دیگه که عزادارین، ولی بعد مانعی سر راهتون نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه مانعی محکمتر از عشق به گیتی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی می خواین هیچوقت ازدواج نکنین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا مگه تو سراغ داری گیسو جان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همینطوری گفتم .خواستم بگم شما هم حق زندگی دارین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیتی اولین و آخرین عشقم بود. ازدواج مجدد، انشاءا.... اون دنیا دوباره با خودش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دور از جون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گیتی منو ببخش ولی آخه چرا منصور باید به پای تو بسوزه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو کی قصد ازدواج داری گیسو جان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من؟ نمی دونم .یعنی تا شما ازدواج نکنین من ازدواج نمی کنم .نمی تونم شما رو تنها بذارم .وجدانم راحت نیست [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بلند شدآمد کنارم نشست. همانطور که به مبل تکیه داده بود، گفت: تونباید به پای من بسوزی، پس فردا هم بشیم دوتا خواهر وبرادر عجوزه وپیر[/FONT]



[FONT=times new roman, times, serif]این سوختن رو دوست دارم، مثل پروانه ای که دور یه شمع میگرده واز سوختن .باکی نداره .می دونم روح گیتی را شاد میکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من نمی ذارم بسوزی ، تو حیفی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]فکر کردم میخواهد ابراز عشق کند ، ولی گفت: فرهان مورد خوبیه گیسو، اونو از دست نده[/FONT]


[FONT=times new roman, times, serif]چهره ام در هم رفت ونگاهم را از او برگرفتم .با تعجب رویم را بطرف خودش برگرداند وگفت: تو چت شده گیسو؟ تو که فرهان رو میخواستی.تازگیها خیلی باهاش سرد برخورد می کنی![/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]سکوت کردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کس دیگه ای رو دوست داری؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]باز سکوت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به من نمی گی ؟ مگه منو بعنوان مشاور قبول نداشتی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا، هنوزم قبول دارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، بگو ببینم کسی بهتر از فرهان رو سراغ داری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره ، ولی اون منو نمیخواد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه میشه کسی تو رو نخواد؟ یا دیوونه س، یا بی سلیقه و احمق[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه بی سلیقه س، نه احمق.اون یه مرد کامل ودوست داشتنیه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون کیه ؟ من می شناسمش؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نکنه کیارستمیه؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبخند زدم وگفتم: اون دراکولای مو فرفری دندون گوریلی،منصور؟! بهتر از اون گیر نیاوردی[/FONT]



[FONT=times new roman, times, serif]لبخند به لبش نشست .شاید اولین بار بود که از ته دل لبخند میزد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عسکری؟![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شاهین ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از شرکت بیا بیرون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نکنه همان دندونپزشکه ؟کی بود؟ آهان علیرضا؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیگه عقلم به جایی نمی رسه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الان خیلی بهش نزدیکی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاه عجیبی به من کرد. بلند شدم. دستم را کشید، دوباره نشستم.گفت: اون کیه گیسو؟ واضح بگو![/FONT]



[FONT=times new roman, times, serif]در دل گفتم: عجب خنگی هستی منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا چه فرقی میکنه؟ اونکه منو نمیخواد.تازه، من عزادارم و تا سال گیتی کسی رو نمی پذیرم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون دیوونه کیه که تو رو نمیخواد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]توهین نکن منصور!اون دیوونه نیست ، اون عشق منه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور ابرویی بالا انداخت .لبخندی زد .بعد دستم را در دستش گرفت و انگشتهایم را لمس کرد. خدایا، این دیگه کیه؟ آدم رو دیوونه میکنه ولی درمان نمی کنه! نکنه باز داره منو بازی می ده [/FONT]



[FONT=times new roman, times, serif]دستم را روی گونه اش کشید وچشمهایش را بست. حالم دگرگون شده بود. یک لحظه میخواستم بگویم : تو را دوست دارم .ولی به حرمت گیتی سکوت کردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور!اگه الناز اینجا بود می گفت آدم با خواهرش اینطور میکنه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو برای من گیتی هستی .دلم براش تنگ شده .بذار احساسش کنم [/FONT]
ادامه دارد . . .
 

یاکاموز

عضو جدید
ملیساجان تا حالا هیچ رمانی این همه رو من تاثیر نذاشته بود با خیلی از لحظه هاش خندیدم ناراحت شدم خوشحال شدم حتی گریه هم کردم واااااااااای چی بگم که هر چی بگم کم گفتم ملیسا واقعا اشکم دراومد اصلا باور کردنی نیست آخه چرا....انگاری یادم رفته که این فقط یه رمانه...انگاری که همه ی شخصیتهاش زنده بودن و واقعی و من هم باهاشون زندگی کردم...... بی صبرانه منتظره جلد دومش هستم عزیزم اصلا نمی تونم احساسی که الان دارمو واست شرح بدم ولی مطمئنم کی می فهمی که من چی می گم مگه نه؟؟؟چقدر تلخ چقدر تلخ.... واسم قابل باور نیست تا چند روز ناراحت خواهم بود.... واز یادم نخواهد رفت... البته این رمان هیچ وقته هیچ وقت از یادم نخواهد رفت وقتی اون پاراگرافه آخری رو خوندم نمی دونی چه حالی شدم دوست داشتم زار بزنم...​
خدایااااااااااا خوشبختی رو از هیچ کس نگیر از هیچ کس...
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ملیساجان تا حالا هیچ رمانی این همه رو من تاثیر نذاشته بود با خیلی از لحظه هاش خندیدم ناراحت شدم خوشحال شدم حتی گریه هم کردم واااااااااای چی بگم که هر چی بگم کم گفتم ملیسا واقعا اشکم دراومد اصلا باور کردنی نیست آخه چرا....انگاری یادم رفته که این فقط یه رمانه...انگاری که همه ی شخصیتهاش زنده بودن و واقعی و من هم باهاشون زندگی کردم...... بی صبرانه منتظره جلد دومش هستم عزیزم اصلا نمی تونم احساسی که الان دارمو واست شرح بدم ولی مطمئنم کی می فهمی که من چی می گم مگه نه؟؟؟چقدر تلخ چقدر تلخ.... واسم قابل باور نیست تا چند روز ناراحت خواهم بود.... واز یادم نخواهد رفت... البته این رمان هیچ وقته هیچ وقت از یادم نخواهد رفت وقتی اون پاراگرافه آخری رو خوندم نمی دونی چه حالی شدم دوست داشتم زار بزنم...​

خدایااااااااااا خوشبختی رو از هیچ کس نگیر از هیچ کس...

یاکاموز جان بعضی از قسمت های این رمان من را یاد زندگی خودم میندازه :cry: و انقدر روحیه ام با خواندن این داستان و تایپ کردنش پایین امده بود که تصمیم گرفتم نگذارم ولی بخاطر شما دوستان گلم ادامه داستان را گذاشتم .:w16:
من درک میکنم شما را .:gol:
 

susi_heart

عضو جدید
ملیسا جان از زحماتت یک دنیا ممنون
رمان بسیار زیبا و تاثیر گذاریه
کلا از درسو زندگی که بکلی افتادم ! اتفاقی یه قسمتشو خوندم و دیگه ازون لحظه مدام اینجا نشستم تا به محض اینکه قسمت بعدیو وارد سایت کردی بخونمش! پاک دیوونه شدم نه؟
فدات بشم بقیشم بذار دیگه طاقت ندارماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا میترسم اینقدر برای
کنکور امسال زحمت کشیدم همش بر باد بره ! آخه دیگه نمیتونم روی درسام تمرکز کنم:(
فکرشو بکن چیزی به امتحانم نمونده:cry:
هیچوقت فکر نمیکردم یه رمان ایرانی به این قشنگی باشه و اینقدر ملموس و تاثیر گذار
wishing you all the best in your life
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ملیسا جان از زحماتت یک دنیا ممنون
رمان بسیار زیبا و تاثیر گذاریه
کلا از درسو زندگی که بکلی افتادم ! اتفاقی یه قسمتشو خوندم و دیگه ازون لحظه مدام اینجا نشستم تا به محض اینکه قسمت بعدیو وارد سایت کردی بخونمش! پاک دیوونه شدم نه؟
فدات بشم بقیشم بذار دیگه طاقت ندارماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا میترسم اینقدر برای
کنکور امسال زحمت کشیدم همش بر باد بره ! آخه دیگه نمیتونم روی درسام تمرکز کنم:(
فکرشو بکن چیزی به امتحانم نمونده:cry:
هیچوقت فکر نمیکردم یه رمان ایرانی به این قشنگی باشه و اینقدر ملموس و تاثیر گذار
wishing you all the best in your life
چشم دوست عزیزم ادامه رمان را هم میگذارم ولی بشرطی که درسها را خوب بخوانید و من دوست دارم نتیجه قبولی شما را بشنوم نه اینکه باعث بشم شما از کنکور جابمانید :redface:
انوقت من خودم را نمیبخشم:cry:
 
آخرین ویرایش:

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
قسمت دوم

قسمت دوم

قسمت دوم : : : : ::gol:

  • [FONT=times new roman, times, serif]تو برای من گیتی هستی .دلم براش تنگ شده .بذار احساسش کنم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]عصبانی بلند شدم .دستم را کشیدم وگفتم :عصر بخیر شوهر خواهر عزیز[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا عصبانی شدی گیسوجان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می رم بیرون قدم بزنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیابون؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تنها نمیخواد بری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من گیتی نیستم که بهم امر کنی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خودم می برمت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمیخوام شما حس بگیرین .اینطور بهتره[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور با عصبانیت بلند شد آمد مقابلم ایستاد.بازوهایم را گرفت و پرسید: تو کی رو دوست داری گیسو؟خب بگو[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دلم میخواست با نگاهم بفهمد [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با توام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هنوز زوده که بفهمی منصور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس به فرهان بگم دوستش نداریو اونو نمیخوای؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، وقتی کسی که دوستش دارم منودوست نداره و روحش جای دیگه س، وقتی خودش میگه فرهان برات مناسب تره، چرا فرهان رو از دست بدم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]انگار تیرم به هدف خورد .با تعجب نگاهم کرد .بعد نگاهش را به زمین دوخت و دستش را روی گیجگاهش گذاشت .آهسته رفت روی مبل نشست دیگر نایستادم .بطرف باغ رفتم و از خانه خارج شدم. ساعت هشت ونیم که به خانه برگشتم ، منصور در باغ قدم می زد.معلوم بود کلافه است [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· سلام [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دستهایش را در جیبش کرد، بطرفم آمد وگفت: از ساعت خبر داری؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· سلام [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دستی به موهایش کشید. انگار خاطره ای برایش زنده شد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· خب ، سلام دلم هزار راه رفت.چقدر دیر کردی![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· دارین وابسته می شین ها!مواظب باشین . وبطرف ساختمان راه افتادم کنارم آمد وگفت:چشم ، دیگه فرمایشی نیست؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· چرا هست؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· بفرمایین، گوشم با شماست [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· این پیراهن اسپرت مشکی که پوشیدین خیلی بهتون میاد، اما برای شادی روح گیتی این لباس مشکی رو از تنتوت در بیارین ، چون اون خدابیامرز اصلا از رنگ مشکی خوشش نمی اومد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبخندی زد وگفت: اولا چشماتون زیبا می بینه .دوما من تا سال گیتی مشکی می پوشم .سوما تو که خودت مشکی تنته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مال من مشکی وسفید مخلوطه .در ضمن حواستون باشه مادر تا چند روز دیگه میاد و نباید شما رو تو لباس مشکی ببینه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از اون روز لباس مشکی مو در میارم .خوبه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خوبه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر خبر داد که تا یک هفته دیگر می آید. آنشب منصور از اضطراب لرز گرفته بود و من نگران بودنم نکند دوباره دچار تشنج شود و راهی بیمارستان .آخر شب برای دیدنش پایین رفتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]جانم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بهتری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میای فردا بریم بهشت زهرا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره .موافقم اگه میشد، گیتی را تو همین باغ دفن میکردم که هر ثانیه برم پیشش وباهاش حرف بزنم. دلم براش خیلی تنگ شده. از درون دارم می پوسم .الان باید بچه مو بغل گرفته بودم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]درکتون میکنم، سخته .الان من هم باید خاله شده بودم .همه آرزوهام یکی یکی به گور رفت [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ای کاش آذر رو استخدام نکرده بودم .ای کاش اون روز نرفته بودیم مطب .حتی یه موقع ها می گم ای کاش به آذر جواب منفی نداده بودم ، اقلا گیتی ام زنده می موند[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مطمئن باش در اون صورت گیتی خودش خودش رو می کشت [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مادر رو چکار کنیم گیسو؟ فکری به مغزت نرسیده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چاره ای نداریم .بعد از دو سه روز باید حقیقت رو بهش بگیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی تونم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دستهایم رابه علامت من هم نمی دانم باز کردم ومشغول خواندن کتاب شدم .دو سه دقیقه گذشت ، آمد کنارم نشست وگفت: گیسو من یه فکری دارم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کتاب را بستم وگفتم :چه فکری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو باید بشی گیتی و نقش اونو بازی کنی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خدایا چرا همه ازم میخوان فیلم بازی کنم وجای گیتی باشم؟عجب گرفتاری شدم! چی میگی منصور؟حالت خوبه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مادر متوجه نمیشه .چون منم تو رو با گیتی عوضی میگیرم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ببین منصور بارها گفتم من گیتی رو دوست دارم . عزیز منه. اما نمیخوام نقش اونو بازی کنم .میخوام خودم باشم .عجب گرفتاری شدم ها[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو رحم کن .مادرم مریضه .دوباره منزوی وگوشه گیر میشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمیشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگر شد چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا به فرض که شد، بالاخره چی منصور؟ چرا به عاقبتش فکر نمی کنی؟آخه مادر نمیگه اینها چه زن وشوهری ان که جدا می خوابن ، یا نمیگه پس کو بچه تون؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می گیم تو فارغ شدی و بچه مرده .برای جدا خوابیدن هم یه فکری می کنیم مثلا کسالت وبیماری رو بهانه کن .تازه اگه بیای تو اتاقم بخوابی مطمئن باش بهت دست نمی زنم وحریمت رو نمی شکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه مادر فهمید چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه فهمید که چه بهتر.تا اون موقع به مستخدم ها وفامیل ودوست وآشنا وهمسایه هم می سپاریم چیزی به مادر نگن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ای کاش منصور می گفت بیا بریم محضر پنهانی عقد کنیم که بخدا قسم می رفتم .نه آرزوی جشن عروسی داشتم ، نه بزن وبرقص .فقط منصور را میخواستم وبس ((اگه از دهنتون در رفت وگیسو صدام زدین چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میگم عوضی گفتم .اینکه مسئله ای نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می دونی منصور، میترسم وقتی مادر بفهمه از من گله کنه وفکرهای بدی درباره م بکنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مسئولیتش با من گیسو. خواهش میکنم![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تا کی باید فیلم بازی کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه نمی گی میخوام به پای تو بسوزم ، پس برای همیشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]واقعا که خیلی خودخواهی منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خودت گفتی![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اصلا من میخوام بعد از سال گیتی ازدواج کنم .نظرم عوض شده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با کی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با فرهان یا هرکس دیگه ای[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس اونکه دوستش داری چی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون رو ولش کن. چرا باید خودم رو اسیر مردی کنم که دوستم نداره و عشقش کس دیگه ایه؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاه عجیبی به من کرد وگفت: عشقش کیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عشق اون عزیزمنه، برای همین براش احترام قائلم .برای هردوشون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور از روی مبل بلند شد. دستی به موهایش کشید، چند قدم راه رفت .کلافه بود.نمی دانم فهمید منظورم چیست یا نه. یعنی اگر نفهمیده بود باید خیلی خنگ تشریف داشت. [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا بهش نمی گی دوستش داری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باید خودش بفهمه .برای اثبات دوست داشتن کسی که نباید نقاره برداشت. بنظر من دلها باید به هم نزدیک باشه .من دوست ندارم خودم رو تحمیل کنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کنارم روی مبل نشست .دستم را توی دستش گرفت وگفت: با اینکه می دونم گاهی آدم از بیان عشق عاجزه، اما میخوام بدونم اون خوشبخت کیه گیسو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این لحظه هم جزو همان گاهی است که گفتی .از بردن اسمش عاجزم منصور[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نفس عمیقی کشید وگفت: خیلی خب، مجبورت نمی کنم .پس فعلا میشی گیتی من؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سری بعلامت مثبت تکان دادم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از فردا می سپارم همه تو رو گیتی صدا کنن تا عادت کنن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس برداشت اول، برداشت دوم ، یادت نره .آخرش هم باید بگی کات!خوب بود![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هر دو زدیم زیر خنده .منصور گفت: می دونی گیسو؟ خداوند برای آفرینش هر موجودی ، هر چیزی، حکمتی داره ، و حکمت آفرینش شما دو خواهر دوقلو این بوده که تسکین دل دردمند من باشین. اگه تو نبودی معلوم نبود چطور می تونستم با فراق گیتی کنار بیام [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چقدر زیبا حرف میزنه!گیتی مطمئنم تو منو نفرین کردی تا به دردت دچارشم. درد عشق منصور!ولی خودمونیم این منصور چه از خودراضی شده![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]***************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از صبح روز بعد همه مرا گیتی صدا می زدند. البته روز اول و دوم برایشان سخت بود و مرتب اشتباه میکردند .ثریا خانم به من گفت: یکبارکی می رفتین محضر عقد می کردین ، اینطوری هم دروغ نمی گفتین .هر دو هم از تنهایی در می اومدین .وقتی آقا انقدر به شما علاقه داره نباید دست دست کنین گیسو خانم.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه ثریا خانم ، منصور منو دوست دوست داره، اما نه به اون منظور که شما فکر می کنین . اون فقط میخواد کمبود گیتی رو با دیدن من جبران کنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیتی خانم خدابیامرز هم همین حرفا رو میزد ، منهم بهش می گفتم اشتباه میکنه .حالا هم بشما می گم علاقه آقا به شما قلبیه. شما تونستین اعتمادش رو جلب کنین .آقا یا به کسی دل نمی بنده یا اگه ببنده رهاش نمیکنه .وقتی شما رو گیتی خانم می دونه، پس بدونین یه روز هم شما رو همسرش می دونه .البته خیلی مونده که آقا گیتی خانم رو فراموش کنه .ولی خدا به انسان صبر می ده، تحمل می ده .آدم با گذشت زمان به همه چیز عادت میکنه، حتی به مرگ یه عشق.اصلا عشق واسه همین روزاست .آقا عشق گیتی خانم رو در عشق شما پنهان میکنه وتحملش میکنه .بالاخره که باید دوباره ازدواج کنه .چه کسی بهتر از شما؟ اینهمه ارث ومیراث باید به فرزند ایشون برسه، چه بهتر که فرزند شما باشه .فرزندی که هیچ فرقی با فرزند گیتی خانم خدابیامرز برای آقا نداره .خلاصه بگم، برای بدست آوردن آقا تلاش کنین. مطمئنم خواهرتون هم همینو میخواد.آهسته ترگفت :کمرویی رو بذارین کنار، شاید ایشون منتظرن که عشق رو از زبون خودتون بشنون .شاید روشون نمیشه بعد از مرگ گیتی خانم به شما ابراز علاقه کنن. زرنگ وعاقل باشین [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]حرفهای ثریا خانم مثل محبت عمیق وصادقانه اش به دلم نشست .چطور من تا حالا به جملات آخرش فکر نکرده بودم؟ ولی اگه من پیش دستی کنم ممکنه منصور خوشش نیاد. اون گیتی رو بخاطر متانت وبردباریش دوست داشت. مگر آذر به اون نگفت دوستت دارم، چقدر التماس کرد!ولی منصور اهمیت نداد.نه، بهتره همینطور کج دار ومریز با اون رفتار کنم تا ببینم خدا چی میخواد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]*******************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]شبی که منصور برای آوردن مادرش به فرودگاه رفت، اضطراب شدیدی داشتم .باید خودم را شبیه یک زائو میکردم که داغ مرگ نوزادش ، دلش را سوزانده بود و او را افسرده کرده بود. وقتی صدای بوق ماشین منصور را شنیدم قلبم فرو ریخت.در حالیکه پیراهن راحت وگشادی پوشیده بودم، به اتاق خودم رفتم و روی تخت دراز کشیدم .موهایم را پریشان کردم وخودم را به بی حالی و افسردگی زدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چند دقیقه بعد مادر در اتاقم را زد و وارد شد .بلند شدم آهسته بطرفش رفتم. چنان همدیگر را در آغوش کشیدیم واشک ریختیم که اگر کسی می دید، باور نمیکرد من گیسوام.منصور وارد شد و چشمکی به من زد.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مادر جون، دلم براتون خیلی تنگ شده بود.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منم همیطور عزیزم، الهی قربونت برم!چرا انقدر لاغر شدی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دوباره بغضم شکست .حق با گیتی بود که می گفت مادر منصور بوی مادرمان را می دهد وچه بهش الهام شده بود که دیگه خانم متین را نمی بینه، چقدر دلی پاکی داشت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا انقدر گریه میکنی گیتی جون؟بیا بشین!روپا نایست عزیزم!آدم باید صبور باشه .منصور برام گفت. منم با هزار امید اومدم .گفتم الان نوه ام رو بغل میگیرم ولی خب باید تابع خواست پروردگار باشیم .حتما مصلحت نبوده شاید خدا میخواد یکی خوشگلتر و بهترش رو بهت بده [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور آمد کنارم لبه تخت نشست وگفت: خوب نیست با اشک وزاری به استقبال مادری بری، گیتی جان[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]این وسط خنده ام گرفته بود ولی خودداری کردم ونخندیدم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور گفت از پله ها افتادی .چرا مراقب نبودی دخترم؟حالا هزار مرتبه شکر که خودت سالمی عزیزم .اینو میتونم تحمل کنم ، ولی فراق تو رو هرگز .منصور هزار بار دیگه میتونه برام نوه درست کنه ، اما گیتی رو چطور درست کنیم؟ ومرا بوسید[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من و منصور به هم نگاه کردیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا خودت که خوبی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الحمدالـله ، بد نیستم .اما حال وحوصله سابق رو ندارم مادر جون .دلمرده شدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه مدت بگذره روبه راه می شی .راستی گیسو جان چرا تو این موقعیت رفته شیراز ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عموم حالش خیلی بده .اون بیشتر به گیسو نیاز داره .خودم ازش خواهش کردم بره[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر لبخندی زد وگفت : عموت یا پدرت؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به منصور نگاهی با تعجب کردم .مادر گفت: منصور برام گفته که عروسم یه پدر خوب ومهربون داره که بهش میگه عمو[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خنده ام گرفت . سرم را پایین انداختم وگفتم : معذرت میخوام .اما روم نمیشد بگم پدرم بیماره . تو آسایشگاهه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من و پدرت به یه بیماری مبتلا بودیم ، پس نباید خجالت می کشیدی .در هر صورت کار خوبی نکردی گیتی جون، از تو بعید بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، حق با شماست .شرمنده م[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دشمنت شرمنده باشه، بخاطر خودت میگم . چون با این دروغ مجبور شدی کمتر پدرتو ببینی .حالا بیماری پدرت چیه عزیزم ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قلبش ناراحته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]انشاءا... بهتر میشه .بهتر که شدی با هم می ریم شیراز عیادتشون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از ترس به منصور نگاه کردم .او هم حال مرا داشت.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اینجا چه خبر بوده؟ منصور هم خیلی لاغر و زرد شده. تو چهره همه یه غم خاصیه .موضوع چیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما که نبودین اینجا صفا نداشت .منم که مدام حالم بد بود. فشارم پایین بود، بی حال وحوصله بودم .بعد هم که این اتفاق افتاد .همه خودمون رو برای جشن تولدش آماده کرده بودیم نه مرگش .ای کاش نرفته بودین مادر جون ، شاید این اتفاق نمی افتاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الهی فدات بشم .قول می دم دیگه از کنارت تکون نخورم تا بچه بعدی رو دنیا بیاری.باید کمی تقویت کنی و زودتر دست به کار بشین [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]این بار واقعا قلبم داشت می آمد توی دهنم . به منصور نگاه کردم و سرم را میان دو دستم گرفتن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی شد دخترم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور با عجله گفت : هیچی مامان جون ، جلوی گیتی از بارداری و بچه حرف نزنین که فریاد میکشه .حالا هم چون شما بودین هیچی نگفت . میگه دیگه نمیخوام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]وا! مگه میشه گیتی جون؟ البته الان طبیعیه که بدت بیاد .چون خاطره خوبی نداری . دو سه هفته که من بهت برسم ، خودت به منصور پیشنهاد میکنی [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آب دهانم را بسختی پایین دادم و دوباره به منصور نگاه کردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب من برم لباسم رو عوض کنم ، تو هم استراحت کن عزیزم. اگه بدونی چه سوغاتیهایی براتون آوردم ![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]زحمت کشیدین . راضی نبودیم .ما وجودتون رو میخوایم ، مادرجون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]وظیفه م بود قربونت برم، بخدا وقتی پیش توام هیچی کم ندارم، گیتی جان .دلم واسه پیش شما بودن پر می کشید بخدا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر رفت و در را بست .منصور همانطور که لبه تخت نشسته بود سرش را میان دو دستش فرو برد وسر تکان داد .بعد گفت: تو بگو گیسو!من چطور به مادرم بگم گیتی مرده؟ می بینی چقدر بهش وابسته س؟ چطور بهش بگم آذر اونو با مرگ موش به قتل رسونده؟ سر به بیابون می ذاره [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می فهمم منصور، حق داری .ولی فیلم بازی کردن برام سخته .آخه تا کی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور گفت : تلافی میکنم گیسو .تلافی میکنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با لبخند گفتم:چطوری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هر طوری که تو بخوای؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس بذار فکر کنم ببینم چی ازت میخوام .انگشتم را روی لبم گذاشتم و مثلا به تفکر پرداختم که البته نیازی نبود، چون می دونستم که من چیزی جز خودش نمیخواهم .منصور به سر وصورتم نظری انداخت وگفت: رنگ پوستت رنگ گیتیه گیسوها[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]راست نشستم .رشته افکارم گسس .اصلا یادم رفت چی میخواستم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حیف که هیچوقت نمیخوام ازدواج کنم، وگرنه نمی ذاشتم دست هیچ مردی بهت برسه . و نگاه عمیقش تا عمق قلبم را سوزاند . بعد از گیتی ، نمی تونم کسی رو به جاش در آغوش بگیرم. نمی تونم بهش بی وفایی کنم .یعنی فکر هم نمی کنم دیگه هیچ دختری از آغوش سرد من لذت ببره .واقعا دیگه آغوش من، اون گرما وکشش و محبت رو نداره گیسو . دیگه بقول گیتی پشم شیشه نیست، فریزره .درسته؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لحظه ای نگاهش کردم بعد گفتم :نه، درست نیست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ابرویی بالا انداخت و گفت: از کجا می دونی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سکوت کردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حرف بزن گیسو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برو منصور میخوام تنها باشم . من هم مثل تو مجبورم با خاطراتم زندگی کنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با نگاهی متعجب به چشمهایم خیره شد و بازوهایم را گرفت وگفت: منظورت چیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برو منصور .نپرس[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواهش میکنم گیسو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فکر کردی چرا بازیگری رو خوب بلدم .بار اولی نیست که فیلم بازی میکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیوونه شدی گیسو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره، تو دیوونه م کردی منصور .برو تنهام بذار و دراز کشیدم و پتو را روی سرم کشیدم و اشک ریختم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اصلا نفهمیدم کی منصور رفت که مادر آمد وگفت: چرا رفتی زیر پتو گیتی جان؟ و پتو را از روی صورتم کشید[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]داری گریه میکنی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]متاسفم مادر، دلم گرفته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می فهمم عزیزم ف ولی صبور باش، بخدا توکل کن. دنیا که آخر نشده .یه بچه دیگه میاری .بلند شو لباست رو عوض کن بریم پایین پیش منصور.میخوام سوغاتی هاتون رو بدم .بلند شو!مثل اینکه حالا نوبت منه که تو رو به اصلت برگردونم .چرا ابروهات رو برنداشتی ؟ اصلاح نکردی؟ شدی مثل دخترا! تو که اینطوری نبودی![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حوصله ندارم زندگی کنم مادر، چه برسه به این کارا.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من خودم درستت میکنم .منصور دلش به تو خوشه .گناه داره بچه م .ببین چه لاغر ورنگ پریده شده! تو باید بهش روحیه بدی .اون غصه تو رو می خوره .من می دونم .وقتی تو فرودگاه منصور را دیدم نشناختم ، آخه چرا اینطوری شده .گوشت به تنش نمانده[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلند شدم و لباسم را عوض کردم وبا مادر به پایین رفتم .پرسید: منصور می گفت پسر بوده ، آره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله مادر جون من فقط یه لحظه دیدمش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حکمتی بوده عزیزم .هرچی خدا بخواد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور روی مبل لم داده بود وسیگار می کشید تا ما را دید .سیگار را خاموش کرد [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه عجب ؟ افتخار دادی اومدی پایین گیتی جان! انگار مادر برات عزیزتره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مادره بوده که تو هستی منصور.انقدر حسودی نکن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر لبخند زد وگفت: قربونت برم عزیزم .اصولا خانمها وقتی فارغ می شن سکوت رو بیشتر دوست دارن .خب آدم ضعیف میشه و حوصله نداره منصورجان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب تعریف کن مامان جان! چه خبر از اونطرفها [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خبر که زیاده .ما که مدام پرستاری مهناز رو میکردیم و به بچه هاش می رسیدیم . یک بچه های تنبلی تربیت کرده یکی از یکی گندتر.واه واه پدرم در اومد .بیچاره خودش می گفت اگه تو رو نداشتم از بین می رفتم .اینها یه لیوان آب هم دستم نمی دادن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس قدر منو بدون مامان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الهی قربونت برم .بخدا رو سرم می ذارمت، پسرم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آذر کجاست؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]لبخند بر لب ما خشک شد .من به منصور نگاه کردم، منصور گفت: به درد نمیخورد بیرونش کردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چطور گیتی رو راضی کردی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خودش موافق بود. دختره سر به هوا شده بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی چکار میکرد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخواست منصور رو از چنگک در بیاره مادر.دلرحمی رو گذاشتم کنار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پدرسوخته شارلاتان! مگه شهر هرته؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور نمونه یه مرد خوب و پاک و وفاداره مادر.بهش افتخار میکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]انشاءا... به پای هم پیر بشین .خوب کردین .جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته .گفتم من از این دختره خوشم نمیاد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاه منصور پر از افسوس بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]انقدر اونجا خوابهای بد و درهم دیدم که مردم از اضطارب[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چی خواب دیدی مادرجون؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خواب دیدم . ولی از همه بدترش این بود که یه شب خواب دیدم ، دور از جون تو مردی دخترم .این آذر لعنتی هم غش غش سر قبرت می خندید . زبونم لال .انقدر جیغ کشیدم که همه رو از خواب بیدار کردم خیلی ترسیدم.خیلی! همان روز هم زنگ زدم .وقتی باهات صحبت کردم ، آروم گرفتم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من ومنصور به هم خیره شدیم .نفسم بالا نمی آمد .محبوبه با سینی چای وارد شد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خانم خیلی خوش اومدین .جاتون خیلی پیدا بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم محبوبه جان .بچه هات چطورن؟ شوهرت چظوره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خوبن، الحمدالـله! سلام دارند خدمتتون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الهی شکر. بعد محبوبه رو به من کرد و گفت : گیسوخانم، طاهره خانم پشت خطه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بر جا خشک شدیم .منصور با اضطراب نگاهی به من، بعد نگاهی به مادرش کرد .گفتم : گیسو کیه محبوبه خانم؟ گیسو که شیرازه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه من گفتم گیسو خانم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر گفت: عاشقی محبوبه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خانم از ذوق شما که اومدین قاتی کردم .ببخشین گیتی خانم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواهش میکنم وقتی می رفتم تلفن را جواب بدهم به منصور نگاه کردم که نفس راحتی کشید و چشم غره ای به محبوبه بیچاره رفت .یکی نیست بگوید محبوبه بیچاره را چه به فیلم بازی کردن؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]محبوبه، برو چمدان سوغاتی هام رو بیار اینجا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله چشم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]و چه سوغاتی هایی! بیچاره گیتی زیر خروارها خاک چطور از اینهمه عطر و اسپری و لباس زیر و لباس خواب و لباس شب و رنگ مو و.... استفاده کند. من هم که بخودم اجازه استفاده از اینها را نمی دادم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بالاخره تا آخر شب بخیر گذشت ولی بگویم از وقت خواب. وقتی به مادر ومنصور شب بخیر گفتم و به اتاقم رفتم ، شنیدم مادر به منصور گفت : مگه پیش هم نمی خوابین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیتی از وقتی فارغ شده و اون اتفاق افتاده ، حال وحوصله منو نداره .از من خواسته کاری بهش نداشته باشم .منم فقط راحتیش رو میخوام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی چی؟ تو هم آدمی هستی که زود کوتاه بیای؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می گین چکار کنم؟ مجبورش کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برو پیش زنت بخواب .اون الان بیشتر از هر وقت دیگه به تو نیاز داره .باید بیشتر بهش محبت کنی .تو چت شده ؟ چرا انقدر سرد شدی؟ نکنه اون آذر لعنتی عقل و هوشت رو برده منصور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این حرفها چیه مامان؟ من هنوز دیوونه گیتی ام بخدا قسم .فقط ملاحظه شو میکنم .والـله ، خودمم حال و حوصله ندارم .تنهایی وسکوت رو دوست دارم . کم کسی رو از دست ندادم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حال و حوصله ندارم یعنی چی منصور؟ مگه بزرگش کردی که انقدر غصه میخوری؟ این بچه نشد، یکی دیگه. آدم که زائو رو تنها نمی ذاره .اون بیچاره تازه دو هفته س زایمان کرده .تمام عشقت همین بود ؟ عجیبه والـله![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مادر من چرا انقدر اصرار می کنی؟ میخوای برم تو اتاقش، با اردنگی بیرونم کنه وجیغ بکشه؟ میگه از بوی مرد بدم میاد، چه می دونم از این حرفها[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تو اتاق غش غش زدم زیر خنده .پدر سوخته چه چیزهایی بلد بود! بالاخره هم موفق شد و مادر کوتاه آمد و گفت : خود دانی، پس فردا نگی مامان گیتی میگه میخوام برم.تو رو نمی خوام ها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا یه مدت بهش وقت بدیم بهتره مامان .اون میترسه دوباره بچه دار بشه، وحشت داره[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]روزها گذشت .باید برای دیدن پدرم به شیراز می رفتم .ولی با قراری که با منصور گذاشته بودم جور در نمی آمد. بالاخره مجبور شدیم من و منصور با هم برویم. یکروزه رفتیم وبرگشتیم .پدر خیلی بهتر بود. بیچاره باور کرد که من گیتی ام .وقتی خبر مرگ بچه قلابی را به پدر دادیم .غم دنیا به دلش نشست .بیچاره پدر![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]***********************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اسفند ماه رسید. د رواقع شش ماه از مرگ گیتی گذشت . در آن مدت از خانه نشینی خسته شده بودم .مرتب به منصور غر می زدم که میخواهم بیایم شرکت. یعنی واقعیت این بود که صبحها دلم برای منصور تنگ می شد. ولی او موافقت نمیکرد . می گفت مادر شک می کند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یک روز مادر از من پرسید: ببینم گیسو خانم تهران رو ترک کرده؟ خبری ازش نیست .بگو بیاد ببینمش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راستش، گیسو پیش پردم باشه بهتره مادرجون .فعلا منصور کسی رو جای گیسو استخدام کرده تا خودش برگرده .حالا اگه پدر بهتر بشه دوتایی میان .اونکه گفت با شما تماس گرفته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره تلفنی که باهاش صحبت کردم ، می گم چرا تهران نمیاد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]انشاءا....! گیتی جان دقت کردی منصور با سابق زمین تا آسمون فرق کرده؟ اون موقع ها از سر وکول تو بالا می رفت .روزی دو سه بار بهت تلفن میکرد .یکسره قربون صدقه ت می رفت .موضوع چیه؟ منصور بدون تو خوابش نمی برد .اما حالا سه ماهه جدا می خوابین و عین خیالشم نیست .فقط روز به روز لاغرتر و بی روحیه تر میشه .من نگرانم نکنه آذر رو گرفته ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه مادر جون ، منصور اهل این حرفها نیست .من خودم از پشت در کتابخونه شنیدم چطور جلوش ایستاد و بیرونش کرد .اون فقط ناراحت بچه س .منم که بی حوصله شدم ، بیشتر روش اثر کرده .می دونین که روحیه حساسی داره .اون از پدرش ، اون از ملیحه جون ، اینم از بچه ش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب تو در رفتارت تجدیدنظر کن دخترم. هیچ خوب نیست زن و شوهر جدا بخوابن .کم کم فاصله تون زیاد میشه .خدای ناکرده به هم بی علاقه می شین . می گن از دل برود هر آنکه از دیده برفت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می دونم مادرجون .حق با شماست .خودمم روزی هزاربار این حرفها رو به خودم می زنم .منصورم مرتب بهم غر میزنه ، ولی دست خودم نیست .اعصابم ضعیف شده .والـله من هنوز عاشق منصورم ، بخدا قسم، ولی میترسم کنارش بخوابم .می ترسم باز باردار بشم و دوباره در اثر حادثه ای بچه م بمیره .اونوقت دیگه جوابی برای هیچکس ندارم . منصور هم که راهی تیکارستان میشه .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب بیا با هم بریم پیش یه دکتر اعصاب[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه نیازی نیست .زمان بهترین داروه مادر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ببین عزیزم ، منصور سی و شش سالشه .اون الان باید یه بچه هفت هشت ساله داشته باشه .نذار دیر بشه مادر جون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چشم، سعی میکنم .بهم فرصت بدین .به خودشم گفتم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا نکرده فکر نکنی قصد دخالت دارم .فقط خواستم بعنوان یه بزرگتر راهنماییت کنم. راستش شکم بر اینه که این آذر جفتتون رو چیز خور کرده باشه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دلم فرو ریخت .مادر چه می دانست که شکش درست است و آذر، گیتی و نوه اش را چیز خور کرده و کشته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو چشمای شما دوتا غم بزرگیه که نمی تونم علتش رو فقط نبودن بچه بدونم .شما چیزی رو از من پنهون می کنین .نکنه سر گیسو بلایی اومده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه مادرجون .خدا نکنه! ما هیچی رو از شما پنهون نمی کنیم .مگه باهاش صحبت نکردید؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی دونم، ولی نگاه همه افراد این خونه پر از غم وغصه س[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از اون موقع که آذر لعنتی رو راه دادیم زندگی مون بهم ریخت .هنوز اثرش باقیه ، ولی درست میهش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آخر شب وقتی موضوع را با منصور مطرح کردم، دستی به موهایش کشید وگفت : گیسو اینطوری نمیشه مامان داره شک میکنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب میگی چکارکنم، میخوای بریم محضر عقد کنیم؟ ما که واسه شما همه کار کریدم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور لبخندی زد وگفت: خب چه ایرادی داره؟ شاید هم خود به خود به اونجاها کشید[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در عمق چشمان منصور غرق شدم ببینم شوخی میکند یا جدی می گوید گفت: اگه وجدانم قبول میکرد لحظه ای درنگ نمی کردم .ولی چه کنم که نه دلم میاد تو رو بدبخت کنم و نه میتونم گیتی رو فراموش کنم .تازه، فرهان رو چکار کنم؟ این بار حتما یا خودش رو میکشه یا منو. بیچاره انگشت رو هر کی می ذاره من از چنگش در میارم .درست نیست گیسو![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]متحیر به منصور خیره شدم . چه شنیدم خدایا .یعنی منصور به من علاقمند شده، اما چشم میکنه؟ نه منصور، خواهش میکنم چشم پوشی نکن. خواهش میکنم وجدانت رو کنار بذار .در تصمیمت تجدیدنظر کن. من تو رو دوست دارم، نه فرهان رو. ولی مگر میشد این حرفها رو گفت [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا ماتت برده گیسو، باور نمی کنی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باورم نمیشه که بخواین تا آخر عمر بخاطر سلامتی مادرتون منو بدبخت کنین .دوست ندارم تا آخر عمر فقط نقش گیتی رو بازی کنم. فکر نمی کنین این خودخواهیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو بگو من چکار کنم .از اون ور مادر اعصابش ناراحته وهیجان براش خوب نیست .از اون ور گیتی رو نمی تونم فراموش کنم . از اون ور وجدانم در عذابه اگه ازدواج کنم .از اون ور فرهان، از اون ور تو که داری روز به روز منو دیوونه تر و وابسته تر می کنی! از اون ور هنوز نمی دونم تو اون مغزت چی می گذره و کی رو دوست داری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه فرقی میکنه؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور جلو آمد زیر چانه ام را با دستش گرفت و صورتم را بالا آورد وگفت: بگو اون کیه .بگو و منو از این فکر نجات بده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه برای شما مهمه؟ چه فرهان ، چه یه نفردیگه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حداقل اینه که دوست دارم با کسی ازدواج کنی که دوستش داری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]وقتی اون منو دوست نداره یا به دلایلی نمیتونه ازدواج کنه ، گفتنش چه فایده داره . میخوای بدتر غرورم رو جریحه دار کنی منصور؟ یعنی تو تا حالا نفهمیدی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور سرش را پایین انداخت وگفت: چرا فهمیدم. انقدرها هم احمق نیستم گیسو ، ولی میخوام خودت بهم بگی [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من هیچ وقت اسمش رو به زبان نمیارم .تازه دارم سعی میکنم فراموشش کنم .شاید حق با خودشه .من با او خوشبخت نمی شم چون هیچوقت نمی تونم روحش رو بدست بیارم .می دونی منصور ، من فقط منتظرم سال گیتی تموم بشه ، بعد با اولین خواستگار که ازم خواستگاری کنه ازدواج می کنم. میخواد فرهان باشه یا هرکس دیگه. از تو خواهش میکنم تا اون موقع حقیقت رو به مادرت بگی .من از این وضع خسته شدم .دلم میخواد خودم باشم . دلم میخواد بیام شرکت .من از دروغ متنفرم .منصور نجاتم بده .میخوام برم. میخوام برم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به من بگو گیسو .بگو کی نقش گیتی رو برام بازی کردی که من خبر ندارم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اینو وقتی میگم که فهمیدی کی رو دوست دارم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مدتی نگاهم کرد ، گفت: می دونی گیسو، منم تو رو خیلی دوست دارم .یعنی بعد از گیتی فکر نمی کردم بتونم کسی رو تا این حد دوست داشته باشم .ولی به دلایلی که خودت می دونی مجبورم ازت چشم پوشی کنم .همیشه برات ارزوی خوشبختی میکنم ومطمئنم که همیشه افسوس تو رو خواهم خورد .می دونم که یه فرشته دیگه رو از دست می دم. ولی چه کنم .از گیتی خجالت می کشم .با اینکه خودش بهم اجازه داد ولی باور نمی کنم از ته دل بوده.اون بخاطر من مرد، اونوقت من فکر عشق وخوشی هام باشم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]حالا که می دانستم فهمیده دوستش دارم ، بیشتر احساس بدبختی می کردم. هم غرورم شکسته بود ، هم منصور را از دست داده بودم .دنیا روی سرم خراب شده بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از دستم دلگیر نشو گیسو.از این بابت خوشحالم که اسیر کسی هستم که خواهر و عزیز خودت بوده و حرفم رو درک می کنی. من دارم عشق تو رو تو قلبم می کشم .کار آسونی نیست .مگه نه گیسو؟بهم حق بده[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اشکهایم سرازیر شدند.چشمهای منصور هم پراشک شد. بلند شدم. دو قدم که دور شدم گفتم: پس بذار زودتر برم منصور! تکلیفم رو با مادرت روشن کن .چون من هم باید عشق تو رو تو قلبم بکشم .این فقط وقتی میسره که تو رو نبینم و به اتاقم آمدم و در سیلاب اشکهایم غرق شدم، در سیلاب نا امیدیها، بدبختیها، جداییها، شکستها و تنهاییها. [/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
قسمت سوم

قسمت سوم

قسمت سوم : : : : ::gol:

[FONT=times new roman, times, serif]دو شب بعد وقتی همه برای خواب بالا آمدیم، مادر دستم را گرفت و گفت: یه چیزی ازت میخوام، نه نگو گیتی![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بفرمایین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]امشب می ری تو اتاق شوهرت میخوابی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی مادر جون من......[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هیچ بهونه ای رو نمی پذیرم .اگه منصور رو هنوز دوست داری باید قبول کنی وثابت کنی. مگر خواهر برادرین ؟شورش رو در آوردین .الان سه ماهه!اِ یعنی چی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور آخرین پله را پشت سر گذاشت ورو به ما که کنار در اتاق او ایستاده بودیم گفت : موضوع چیه ؟ بالاخره شما دوتا دعواتون شد [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هیچی، میگم باید بیاد سرجاش بخوابه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اذیتش نکن مامان جون .زورکی که فایده نداره .من تحملم زیاده .حالا کی صبرم لبریز شه و برم زن بگیرم ، معلوم نیست![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چشم غره ای به منصور رفتم که بدتر مادر را تحریک نکند، ولی انگار خودش هم بدش نمی آمد .منصور در اتاقش را باز کرد ووارد اتاق شد. مادر مرا به داخل هل داد وگفت : بر تو ببینم دختر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مادر خواهش میکنم! من نمی تونم![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در را بست و از پشت در گفت : من نصف شب میام سر میزنم ، اگه اینجا نباشی دیگه باهات حرف نمی زنم .حالا خوددانی![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صدای بسته شدن در اتاق مادر را شنیدم .برگشتم و نگاهی به منصور کردم که روی تخت نشسته بود و ساعتش را کوک میکرد .بعد گفت : خیلی خوش اومدی.گل بود. به سبزه نیز آراسته شد.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آهسته گفتم: همش تقصیر شماست [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا مگه چی شده گیسو .نترس ، من آدم خودداری هستم .بیا بخواب[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی بخوابم رو تخت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس میخوای کجا بخوابی؟اینجا فقط چهار تا مبل یه نفره هست .کاناپه هم که نداریم ، رختخواب هم نداریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من رو مبل میخوابم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه ندیدی مامان گفت میاد سر میزنه .میخوای شک کنه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب شک کنه .وبطرف در اتاق رفتم و آن را باز کردم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور با عجله آمد در را بست و گفت: چرا لجبازی میکنی؟ میگم من بعد از گیتی نمی تونم با زن دیگه ای ارتباط برقرار کنم .بیا بگیر بخواب[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با اخم وتخم روی مبل نشستم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو چند لحظه چشماتو ببیند، من لباسمو عوض کنم .برم بیرون ، مادر می بینه و شک میکنه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]رویم را برگرداندم تا لباسش را عوض کنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب حالا راحت باش گیسو جان[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تیشرت سفید با شلوار گرمکن سفید پوشیده بود.گفت: ببخشید لباس راحتی پوشیدم .با لباس خونه نمی تونم برم تو رختخواب[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی خب، بلند شو از کمد گیتی لباس خواب بردار بپوش .من سرم رو برمی گردونم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلند شدم لباس صورتی پوشیده ای از داخل کمد برداشتم و بطرف در رفتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کجا می ری؟ مادر می فهمه .همینجا عوض کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیگه چی؟ شما مردها پشت سرتون هم چشم دارین .اونم صد وپنجاه تا![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور لبخند زد وگفت: صد وچهل ونه تاش رو می بندم .خوبه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این یه دونه رو هم خودم با این انگشتم کور میکنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هر دو زدیم زیر خنده .از اتاق بیرون آمدم و سریع خودم را به دستشویی رساندم .لباسم را عوض کردم ومسواک زدم و به اتاق منصور برگشتم .دل تو دلم نبود. حال عجیبی داشتم .انگار هر چه می خواستم فاصله بگیرم و فراموشش کنم بدتر می شد .در را بستم .منصور با حیرت به پیراهنم وموهای پریشانم خیره شده بود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چیه صد وپنجاه تا چشم دیگه هم قرض کرده ی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بحالت پریدن از خواب یا بیرون آمدن از یک رویا، که مطمئنم رویای گیتی بود، سرش را تکان داد وگفت : یه لحظه احساس کردم گیتی وارد اتاق شد. چقدر شبیه اید! مخصوصا تو این لباس [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه گیتی نیست ، خواهر دوقلوی بدبختشه که زبان وتایپ را رها کرده، به بازیگری رو آورده . ای کاش پامون می شکست و به تهران نمی اومدیم. در آنصورت نه گیتی می مرد نه من بازیگر میشدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور لبخند زد وگفت : مطمئن باش جبران میکنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بعد از روی مبل بلند شد روی تخت نشست وگفت: با اجازه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راحت باش. و دراز کشید وگفت : ببخشید، مادموازل [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]روی صندلی میز توالت نشستم .عکس گیتی را از روی میز توالت برداشتم و بوسیدم وگفتم : هیچ فکر میکردی کارمون به اینجاها بکشه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هیچکس فکر نمیکرد دختر خوب .حالا بیا بگیر بخواب[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما بخوابین ، من اینجا راحتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخوای تا صبح اونجا بشینی؟ به من اعتماد نداری؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در دل گفتم به خودم اطمینان ندارم. بلند شدم چراغ را خاموش کردم .منصور آبازور را روشن کرد. روی کاناپه نشستم تا مادرجون به خواب بره سپس به اتاقم برم .منصور همانطور طاقباز خوابیده بود ودستهایش را بالش سرش کرده بود، گفت: یاشد بخیر .شبها گیتی قفلم میکرد که در نرم . به اینکه خدا به آدم صبر می ده ایمان پیدا کردم گیسو.اون موقعها که تازه گیتی برای کار به این خونه اومده بود نصیحتم کرد که اگه از خدا طلب صبر کنم آرامش می گیرم .این بار طلب صبر کردم وواقعا آرامش گرفتم . خودمم هنوز باورم نمیشه که شش ماهه گیتی رو لمس نکردم ، حس نکردم ، ندیدم ، باهاش حرف نزدم ، کنارش نخوابیدم .واقعا چطور تونستم این مدت رو بدون اون سرکنم!البته شاید وسیله صبری که به من هدیه کرده تویی گیسو .اوایل شباهتت بهم صبر می داد، ولی حالا عشقت بهم نوید زندگی می ده .اما چه کنم از این عشق........... و عکس گیتی را از روی میز عسلی برداشت وادامه داد: خجالت می کشم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]عکس را بوسید و دوباره روی میز گذاشت لحظه ای سکوت برقرار شد. [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا هیچی نمی گی گیسو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به حرفات گوش میکنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بطرفم برگشت یک دستش را تکیه گاه سرش کرد وگفت: اگه راست میگی بگو کی جای گیتی بودی؟ یک نشونی درست وحسابی بده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این که عادت داری سرت رو روی قلب آدم بذاری بخوابی و قفل بشی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اینو که خودم بهت گفتم ، یا شاید گیتی برات گفته [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه دقت کنی تو دفترخاطرات گیتی چند ورق از کلاسور جدا شده. اون صفحات بریده شده ماجرای من وتوئه منصور.حالا هم چه اصراری داری بدونی؟ فاصله های زیادی بین ماست [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فعلا که چهار پنج متر بیشتر نیست و اگه نگی اون چند متر رو از بین می برم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از ترسم مثل بلبل زبان باز کردم وگفت: یادته یه شب با هم مشاعره کردیم. جک گفتی . من گفتم مگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را، و تو گفتی ، بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را. یادته دو روز گیتی حالش خوش نبود .حوصله نداشت، عوض شده بود ، بهت راه نمی داد .وقتی از ترمینال برگشته بود، تو بهش تهمت زدی که...... اون گیتی نبود ، من بودم . منصور که از تعجب چشمهایش بازمانده بود، گفت:نه!باور نمی کنم![/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] [/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • [FONT=times new roman, times, serif]اون دو روز من گیتی بودم . و همون دو روز عاشقت شدم .تو خیلی خوبی منصور، خیلی مهربونی ، و من برای اولین بار به گیتی حسادت کردم .البته همه رو برای گیتی نوشتم .ولی برای اینکه تو نفهمی بعد از مرگ گیتی اونا رو جدا کردم . حالا فردا بهت می دم تا بخونی شون. با گیتی نزدیک دو سال زندگی کردی وبا من دو روز .سهم من از تو همون دو روز بود .سهم من اینه که همیشه نقش اونو برای تو بازی کنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور از شدت هیجان بلند شد نشست و گفت : گیتی چرا رفته بود شیراز؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پدرم حالش بد بود .بهونه گیتی رو می گرفت. این بود که نقشه رو کشید .اول بسختی قبول کردم ولی بعد بسختی ازت جدا شدم . خوش بحال کسی که تو همسرش میشی ، منصور.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور سه چهار متر را کرد یک متر ولبه تخت نشست وگفت: بقول الناز جای گیتی چطور بود؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کوره بود، تنور بود، ولی حیف که باید خودداری میکردم .در واقع دو روز آمدم حسرت خوردم وشکنجه شدم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب منم شکنجه شدم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی تو فکر میکردی من گیتی ام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی حالا که می دونم گیسویی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چهره خودمرا توی مردمک چشمش می دیدم . تپش قلب شدید داشتم .نفسم در سینه حبس شده بود.ادامه داد: اما حیف که نباید بهت دشت درازی کنم وباید به گیتی وفادار بمونم .برخاست وگفت : پس شب بخیر گیسو جان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شب بخیر منصور.خوش بحال گیتی ! ای کاش من گیتی بودم ومرده بودم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا اون روز رو نیاره که مطمئنم اون روز دیگه نمی تونم صبر کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه به گیتی نگفته بودی که بدون اون زنده نمی مونی؟ الان او، اون دنیاس، شما این دنیا ، اونم در کنار یه دختر که رقیبشه .پس مطمئن باش که داغ منو هم به راحتی تحمل می کنی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من مرگ گیتی رو با وجود تو پذیرفتم .خودت دیدی که تا عشق تو توی قلبم نبود، مثل مرده ها بودم. تو نجاتم دادی! ولی بعد از تو دیگه به کی دلخوش کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به الناز[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الناز؟ حتی حاضر نیستم جنازه م رو کنارش بذارن .مطمئن باش اگه روزی گیتی بهم اجازه بده و تصمیم بگیرم ازدواج کنم ، اول تویی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تا اون موقع من پنج شش تا وارث دارم منصور، متاسفم برات[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]واقعا میخوای بعد از سال گیتی ازدواج کنی؟ این بود مثل پروانه سوختنت ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باید تو رو فراموش کنم .چون خودمم از گیتی خجالت می کشم .منصور ، بهم حق بده[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور دیگر چیزی نگفت .من هم بلند شدم و آهسته پاورچین به اتاقم رفتم تا صبح دیده بر هم نگذاشتم .صبح زودتر از همه پایین رفتم ، مادر برای خوردن صبحانه سر میز آمد . گفتم : سلام مادرجون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام عزیزم .دیدی سخت نبود. آدم باید سیاست داشته باشه .باید شوهرش رو راضی نگهداره و بهونه دستش نده .همیشه در صدد باش فاصله رو برداری، نه اینکه فاصله ایجاد کنی دختر گلم .اینها همه هنر زنه .خودت که ماشاءا.... استاد محبت ونوازشی، قشنگم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با لبخند گفتم : حق با شماست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور خوابه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره مادر جون خر وپفش هواست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باعث ثواب شدم وکار مثبتی انجام دادم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من منصور رو دوست دارم مادر جون .علت دوریم هم این بود که بخودم اطمینان نداشتم .از منصور نمیشه گذشت [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قهقهه مادر بلند شد. بعد به شوخی گفت : پس بزودی یه نوه خوشگل دیگه خدا بهم می ده ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه مادر، حرف بچه رو نزنین که حالم بد میشه و دوباره تغییر رویه می دم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه عزیزم ، فعلا همین هم غنیمته [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]حق را به منصور دادم .مادر تحمل شنیدن حقیقت را نداشت .خدایا خودت رحم کن .بعد از صرف صبحانه به اتاق منصور رفتم .همانطور که دمر بود سرش را بلند کرد نگاهی بساعت کرد و دوباره خوابید .یک دقیقه بعد طاقباز شد و گفت : گیتی بدقولی نمیکرد خانم خانمها، مادر که نفهمید اینجا نخوابیدی هان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه، سلام، صبح بخیر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]صبح تو هم بخیر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو که دوست نداری کسی رو جای گیتی ببینی. منم دوست ندارم جای گیتی باشک .من گیسوام، آقای مهندس![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بلند شد نشست وگفت: ببخشید خانم. زنگ ساعت بصدا در آمد . آن را خاموش کرد. دستی به موهایش کشید وگفت : آخه حاضر جوابی هات هم مثل اون خدابیامرزه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور من میخوام بیام شرکت .دارم کلافه می شم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ما قراره وابستگی ها رو کم کنیم نه زیاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی دیگه نمی خوای تو شرکتت کار کنم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواستم بدونی منم بلدم حاضر جواب باشم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور اذیت نکن دیگه.بگو تو حساب کتابا مشکل داری ، باید منو ببری . [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه ، در موردش فکر میکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من امروز میخوام بیام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]امروز که نمیشه گیسو .بی مقدمه که نمیشه . باید مادر رو آماده کنیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس زودتر ، وگرنه داغ می کنم ها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چشم خانم، چشم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من رفتم پایین .بیا منتظریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه گیسو جان. الان میام . امروز اصلا حوصله شرکت رو ندارم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به کنایه گفتم: میخوای بریم ماه عسل منصور جان؟ شاید حوصله ت سر جا بیاد![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بفرما ماهی به تلخی زهرمار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خودکرده را تدبیر نیست. چون حقته![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره حق با توئه .بعد عکس گیتی را برداشت وگفت: منتظرم بهم اجازه .بارها به خوابم آمده ولی چیزی در اینمورد نگفته .دلم میخواد اولین خواستگارت خودم باشم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هیچوقت هم نخواهد گفت .از من که نیمه وجودشم بپرس .منم بودم اجازه نمی دادم .مگه زده به سرش [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چهره منصور تو هم رفت .انگار بدجوری نا امیدش کردم. گفتم : شوخی میکنم منصور. گیتی همیشه می گفت من منصور رو دوست دارم ومعنی دوست داشتن اینه که حاضرم منصور رو خوشبخت ببینم حالا با کی، مهم نیست .از من که گذشت ولی بگرد تا دختر مورد علاقه گیتی و خودت رو پیدا کنی. توباید ازدواج کنی منصور. اصلا خودم برات پیدا می کنم. تو عروسیت هم با آبکش شربت میارم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از اتاق بیرون آمدم وبحال خود وامانده ام افسوس می خوردم. توی پله ها با خودم دعا میکردم که چه نصیحت احمقانه ای کردم. نکند راستی زن بگیرد .من عاشق منصور بودم و دوستش داشتم ونمی توانستم ببینم با کس دیگری ازدواج کند .ای خاک بر سرم کنند با این اظهار نظرم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من ومادر مشغول صحبت بودیم که منصور آمد وسلام کرد ((چه خبرها؟ خوبین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خبر ها پیش شماست ، خوبیم، نه به خوبی شما پسر گلم![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور لبخند زد و گفت : خدا پدر ومادرتون رو بیامرزه مامان [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صدای خنده بلند شد .ولی نیشمان بسته شد وقتی که مادر گفت: منصور جان میخوام یه مهمانی بزرگ بگیرم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هم نیمشان بسته شد ، هم مثل عصا قورت داده ها راست نشستیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به چه منظور مامان ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مناسبت خاصی نداره .میخوام این خونه از این حال وهوا در بیاد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاهی به من کرد وگفت : نه مامان جان، حال وحوصله نداریم .از فکرش بیرون بیا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی چی؟ خوب حوصله ت سرجاش میاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بذارید پنج شش ماه دیگه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]واسه چی پنج شش ماه دیگه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شاید تا اون موقع گیسو باردار شد. اقلا جشن مناسبتب داشته باشه .ما الان یه بچه از دست دادیم نمیشه که بزنیم برقصیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اولا گیسو نه گیتی . دوما اون قضیه مال مدتها پیش بوده .نکنه میخوای سال براش بگیری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه من گفتم گیسو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حواس برای آدم نمی ذارین .آره میخوام تا سالش صبر کنم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]زده به سرت منصورها! من که می گیرم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من و گیتی که توی اون جشن شرکت نمی کنیم .حالا هر طور میلتونه مردم بهمون می خندن .مادر من، تو نظرت چیه گیتی جون؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]والـله راستش منم زیاد موافق نیستم .مادر جون! اگه به وقت دیگه ای موکول کنید ممنون می شم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب گیتی جون اگه تو هم نظرت اینه، باشه، صرفنظر می کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیگه، حرف گیتی از حرف ما با ارزشتره مامان، آره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه پسرم، ولی خوب من گیتی رو انقدر........... و با انگشت شصتش یک بند از انشگت سبا به اش را نشان داد وادامه داد : بیشتر دوست دارم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من ومنصور به هم نگاه کردیم .می دانستم منصور الان به چی فکر می کند وچقدر برای مادرش نگران است .مادر را بوسیدم وگفتم : منم شما رو خیلی دوست دارم مادر خوبم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]منصور لبخند زد و گفت : گیتی خانم من هم به شما وابسته ام ، هم بهتون نیاز دارم . نزدیک اخر ساله، باید تشریف بیاری شرکت، تو حساب کتابا بهم کمک کنی.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راست میگی منصور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله عزیزم .من کی دروغ گفتن که بار دومم باشه. این گیسو خانم هم که خیال نداره بیاد تهران.اخراجش می کنم تا حالش جا بیاد [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی من حقوق می گیرم ها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بنده چک سفید می دم خدمتتون ، شما هر چقدر دلتون خواست بنویسین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم ، خیلی دلم میخواد بدونم تو شرکت چطور می گذره ، گیسو که خیلی تعریف میکرد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تازه تعریف میکرد و رفته غیبش زده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بابام واجبتره یا شرکت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]معلومه، پدرزن عزیزم .خب ، کاری نداری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه منصور جان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راستی گیتی! زنگ بزن وقت بگیر ، ببرمت دکتر [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه .منظور منصور از دکتر بهشت زهرا بود.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یک هفته ای به همین ترتیب گذشت .صبحها با منصور به شرکت می رفتم .شبها هم از ترس مادر اول به اتاق منصور می رفتم بعد که می خوابیدند به اتاق خودم می رفتم ، اما مجبور بودم صبح زودتر از همه بیدار بشم و این شده بود برام یک بدبختی بزرگ . همه بدبختیها را که باید می کشیدم هیچ ، بی خوابی هم باید می کشیدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یک شب نزدیکیهای سحر با شنیدن صدای کشیده شدن صندلی به روی سنگ فرش حیاط از خواب پریدم و بطرف پنجره رفتم .دیدم منصور سیگاری دستش گرفته و پا روی پا انداخته .بی اختیار لبخند به لبم نشست .گفتم آخه تا کی میخوای وفا دار بمونی گل پسر؟ بلند شد کمی قدم زد . دوباره نشست .من بجای او خسته شدم .آمدم روی تخت دراز کشیدم . با خودم گفتم : آخه چطور فراموشت کنم ؟چطور در آغوش مرد دیگه ای فرو برم در صورتی که تو را میخوام؟ نه وجدانم قبول میکنه . نه دلم راضی میشه .گیتی تو رو به روح پاکت قسم ، تکلیف منو معلوم کن .اگه دوست نداری با منصور ازدواج کنم .بیا توی خواب بهم بگو، یا یه چیزی پیش بیاد که من ومنصور از هم دور بشیم .اگرم دوست داری که خودت کمکموم کن. خدایا یه کاری کن مادر بفهمه گیتی مرده وبهش صبر بده تا منم از این خونه برم .اشک از دیدگانم روان شد . از آن پهلو خوابیدن خسته شدم و آرام به این پهلو شدم .چند ضربه ملایم به در خورد از جا پریدم ، گفتم : کیه؟[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]آهسته گفت: منم، باز کن [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اینجا اومدی چکار؟ [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باز کن گیسو تا بهت بگم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]می ترسیدم در را به روش باز کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نترس من هنوز همان منصور وفا دارم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در را باز کردم داخل شد در را بست و گفت: تو هم بیداری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواب و بیدار بودم .چی شده منصور ؟آشفته ای؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اضطرای دارم .بیقرارم .نمی دونم چم شده گیسو [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در حالیکه دیوار کوب را روشن میکردم گفتم : بیا بشین. منصور نشست .مثابلش روی مبلی دیگر نشستم و پرسیدم : چه فکری آزارت می ده به من بگو [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]فقط نگاهم کرد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پرسیدم: نمیخوای بگی؟[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]دستهایش را به هم مالید و با اضطرابی خاص گفت : نمی خوام تو رو از دست بدهم، این فکر آرامش رو از من سلب کرده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه قراره از دست برم؟ [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو واقعا میخوای بعد از سال گیتی ازدواج کنی گیسو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور! کی آینده رو دیده هان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]درسته ، اما برنامه ریزی تصویری از آینده است . تو اینطور برنامه ریختی، مگه نه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا تا خدا چی بخواد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه مادر بفهمه که گیتی مرده ترکمون می کنی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب آره دیگه ، بمونم اینجا که چی بشه ؟ هر دو زجر بکشیم ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو بخدا به اندازه گیتی دوستت دارم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، من هم دوستت دارم منصور .تو چت شده ؟ مثل ابر بهار گریست . دلم ریش شد خودم هم بغض کرده بود برخاستم مقابلش زانو زدم و پرسیدم : میخواهی بهت آرام بخش بدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بعلامت منفی سرش را تکان داد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس آمدی نصفه شبی اعصاب منو بهم بریزی؟آره؟ حالا که من اینجام عزیز من[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه بری من تنهایی چکار کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]زندگی می کنی .تو باید ازدواج کنی ، باید زندگی را به نوع دیگه از سر بگیری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با این دل گرفته ؟ با این دل شکسته؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه دیگه باید دلت را روشن کنی و عینک دیگه ای به چشمهات بزنی و دنیا را جور دیگه ای ببینی [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نگرانم . دلتنگم دارم می میرم گیسو. من مرگ گیتی را با عشق تو پذیرفتم .تو نباشی من می میرم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا نکنه . این حرفها چیه میزنی ؟ ببین منصور اگه نماز بخونی آروم می شی. بخدا پناه ببر .قرآن بخون .همه چیز را از او بخواه .باهاش ارتباط برقرار کن. اگه به صلاحت باشه منو بهت می ده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه صلاحم نباشه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب نمی ده دیگه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه ، من به مصلحت کار ندارم .اگه بدبخت هم بشم باز هم تو را میخوام .فقط گیتی رضایت بده بقیه اش مهم نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برم برات قرص بیارم تو حالت خوب نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه ، نمیخواد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کمی نگاهم کرد و گفت: خیلی سخته آدم با احساس و دل و نفسش بجنگه . گیسو خیلی سخته[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره خیلی سخته .اما یادت باشه که یاد خدا آرام بخش دلهاست .آنقدر که در بدترین شرایط به آدم تسکین می ده. فقط کافیه وجودش را بپذیری و صداش بزنی و باهاش مانوس بشی. همین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من صداش می زنم .من دوستش دارم. من باهاش مانوسم .من خدا رو می شناسم گیسو ، اما هر روز عشق تو توی قلبم عمیقتر میشه .وابسته شده م گیسو. چطور بشینم شوهر کردن تو رو تماشا کنم، بعد هم بگم خدا نخواست .من بیشتر از هرکسی بهت نیاز دارم، اما دستم بسته است .عجله دارم اما موانع جلومه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می فهمم چی میگی درکت میکنم منصورجان .اما صبور باش و بخدا توکل کن ، حالا هم که هنوز شوهر نکرده ام و پیش توام .پاشو ، پاشو برو بگیر بخواب واصلا هم نگران نباش .هرچی خدا بخواد همون میشه از دست ما کاری ساخته نیست [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از جا بلند شد وگفت: تا کنارمی آرامش دارم وقتی ازم دور میشی دگرگون می شم نه اینکه فقط جای گیتی را برام پر می کنی ، نه خدا شاهده.تو را جای خودت دوست دارم اگه یک چهره دیگه هم داشتی باز هم دوستت داشتم[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]بهش لبخند زدم وگفتم : می دونم من هم معنی آرامش را در کنار تو فهمیدم منصور[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]عاشقانه نگاهم کرد ، لبخند کمرنگی به لبش نقش بست و گفت : شب بهیر ، ببخشید بیدارت کردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من بیدار بودم و داشتم از این بالا نگاهت میکردم و غصه میخوردم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبخندش پر رنگتر شد وگفت:پس حق دارم اینطور جوش بزنم که از دستت ندهم .شب بخیر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شب بخیر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور رفت و تازه بغضم شکست یکی باید به خودم دلداری می داد و من هیچکس را نداشتم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]تعطیلات عیدنوروز به پیشنهاد منصور به شمال رفتیم .بیشتر هدف این بود که با دوست و آشنا و اقوام ارتباط نداشته باشیم . می ترسیدیم نکند اقوام نتوانند جلوی زبا خود را بگیرند وحقیقت را لو بدهند .تمام سیزده روز نوروز را در شمال سپری کردیم و بالاخره به تهران برگشتیم .روز پانزدهم فروردین مدام به یاد گیتی بودم که در این روز خبر بارداریش را به من داد و چقدر خوشحال بود. مادر مرتب از من می پرسید : چرا چشمهات اشکی است؟ چرا ناراحتی ؟ چرا کسلی؟ من هم می گفتم : امروز سالگرد روزیه که فهمیدم باردارم . بحال خودم اشک می ریزم ، مادر جون [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]****************************[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]اوائل اردیبهشت ماه بود .یک روز بعد از ظهر منصور سراسیمه وارد اتاقم شد وگفت: گیسو برادر آذر اومدم باهام کار داره [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چکار داره؟ [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حتما اومده التماس . گیسو! تو حواست به مامان باشه تا من برگردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه تو برو، خیالت راحت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی منصور رفت ، به اتاق مادر رفتم و او را به حرف گرفتم .وقتی ثریا ما را برای چای دعوت کرد، از پرچانگی دست برداشتم وگفتم : مادر بیایین بریم پایین چای بخوریم [/FONT]


[FONT=times new roman, times, serif]بعد از صرف چای خوشبختانه مادر با مرتضی بیرون رفت .پرسیدم: چکار داشت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اومده بود التماس که از خواهرم بگذرین .جوونه، پشیمونه. منم گفتم محاله ازش بگذرم .فقط منتظر روزی هستم که اونو بالای دار ببینم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خوب کردی، نباید به اون رحم کنیم .الان اگه گذشت کنیم بازم زهرش رو به ما می ریزه .شاید هم دوباره باید سراغت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بخدا می کشمش .حتی شده به خواسته ش تن در بدم. ولی بعدش می کشمش [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]به خواسته ش تن در بدم یعنی چه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی بگیرمش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از عصبانیت گر گرفتم .حالت انفجار به من دست داد.فکر نمیکردم نقطه جوش حسادت و غیرت این اندازه باشد .نگاه غضبناکی به او کردم وگفتم : شما مردها رو جون به جونتون کنن بی وفایین! وبطرف پله ها آمدم[/FONT]


[FONT=times new roman, times, serif]آمد بازویم را گرفت وگفت : مگه من میخوام از روی عشق وشهوت بگیرمش گیسو؟ منظورم اینه که از پشت بهش خنجر می زنم وفریبش می دم ، درست مثل خودش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]لازم نکرده .بپا اون گولت نزنه آقای کارآگاه دو صفر هفت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا عصبانی شدی؟ مگه من چی گفتم ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولم کن منصور. واز پله ها بالا آمدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دنبالم آمد وگفت : تو متوجه منظور من نشدی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا که هوس کردی پنج دقیقه باهاش باشی ، بعدها حاضری ببخشیش و یک عمر باهاش باشی و اینطوریه که نامردیت رو ثابت کنی. این یعنی گذشت .این یعنی از خون گیتی گذشت [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو فکر کردی من رضایت می دم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بعید نمی دونم ! آذر بد تیکه ای است [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]جلوی اتاق مادر رسیده بودیم . لحظه ای با عصبانیت نگاهم کرد ، بعد گفت : تو رو که می پرستم نمی گیرم، چه برسه به اون قاتل آدم کش بیوه رو [/FONT]


[FONT=times new roman, times, serif]کاش می مردم و این جمله را نمی شنیدم! کاش شنوایی ام را از دست داده بودم! خدایا چقدر ذلیل شدم که.....[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فکر کردی منتظرم منو بگیری؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]از اشکی که در چشمهایم حلقه زد، پی به بغض درونم برد وگفت : منظور این نبود گیسو .باور کن! می گم یعنی ....... [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]همین امشب همه چیز رو به مادر می گم و اینجا رو ترک می کنم. محبت و دلسوزی زیادی آخرش خفت و ذلته ! عجب اشتباهی کردم! دلسوزی به شما نیومده ! باید همون گیسوی سابق باشم که وقتی باهات حرف می زدم تو چشمات نگاه نمیکردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو، بخدا منضورم این نبود![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولم کن منصور ، میخوام برم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو! خواهش میکنم![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]محکم در اتاقم را به هم کوبیدم و بسترم را پر از اشک کردم.اگر بخاطر مادر نبود. همان لحظه آنجا را ترک میکردم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]منصور در اتاقم را باز کرد، داخل شد و در را بست .آمد روی تخت کنارم نشست .در حالیکه دمر دراز کشیده بودم واشک می ریختم ، دستش را روی شانه هام گذشات و گفت : گیسو بخدا آرزوی منه که باهات ازدواج کنم .شاید ندونی چقد رافسوس میخورم !شاید ندونی که تا حالا بارها و بارها خواستم خودم رو قانع کنم! ولی نمی تونم گیتی رو فراموش کنم .احساس میکنم اگه ازدواج کنم روحش عذاب می کشه .خودت می دونی من واون چقدر به هم علاقه داشتیم .بارها خودم رو لعنت کردم که چرا ازت خواستم بمونی که اینطور عشقت مثل آتیش به جونم بیفته .هر چند که می دونم اگه اینجا هم نمی موندی باز هم بهت علاقمند می شدم. ای کاش می دونستی که توی این دل صاحب مرده م ، وجدان وعشق چه جنگی با هم دارن! ای کاش می دونستی وقتی می بینمت، چقدر لذت می برم و چقدر آرامش می گیرم! تو رو بخاطر خودت دوست دارم گیسو، بخدا قسم ! ولی چه کنم که این دل لعنتی راضی نمیشه! من می دونم که بهترین مردها آرزوی تو رو دارن. ولی تو منتظر منی. می دونم که تو دوستم داری .اما چه کنم؟ می ترسم نتونم خوشبختت کنم .تو حیفی، می ترسم با روح سرگردونم تو رو فراری بدم .اونوقت اگه ترکم کنی ، دیوونه می شم . ولی اینجوری تو توی شرکت هستی، بهمون سر میزنی ، هر روز می بینمت ، هیچوقت هم ازم سیر نمی شی.می فهمی گیسو؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]همانطور دمر دراز کشیده بودم و دستهایم را زیر گونه ام گذاشته بودم و اشک می ریختم ، گفت : هیچی نمی گی؟ یعنی انقدر بدم؟[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]بطرفش برگشتم و گفتم : من افتخار میکنم که خواهرم چنین همسری داشته ، آخه چی بگم منصور؟ چی بگم؟ از دردهام بگم؟ از غصه هام بگم؟ از برادرم که خودش رو کشت؟ یا مادرم که دق کرد؟ از پدرم که مریضه؟ یا از خواهرم که همراه بچه ش به قتل رسیده؟ یا از وجدانم بگم که پدر بیمارمو رها کردم، اومدم تیمارداری تو ومادرت رو می کنم، چون دوستت دارم .یا از عذاب وجدانم بگم که بجای عزاداری برای خواهرم ، شدم رقیبش و به دردش دچار شدم. شاید نشه به کار آذر ایراد گرفت .من که خواهر گیتی بودم عاشقت شدم .وای بحال یه غریبه! من که فهران وهزار تا خاطرخواه دیگه دارم و وضعم رو به راهه عاشقت شدم. وای بحال اون بیوه ستمدیده ! تنها تفاوت من وـ آذر در اینه که من به خواهرم خیانت نکردم ولی آذر خیانت کرد .آره، حق با توئه! منم وجدانم قبول نمی کنه جای خواهرم رو بگیرم .هر چند مطمئنم راضیه .بارها خودش به من گفته بود. فقط ازت خواهش میکنم منو آزاد کن.میخوام برم خونه م. به عذاب کشیدنم راضی نباش منصور!حقیقت رو به مادرت بگو. با اینکه می دونم مادرت از من متنفر میشه ، ولی اون تنفر رو به این درد کشیدن ترجیح می دم .میخوام برم منصور .بذار برم دنبال زندگی خودم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه گیسو منو تنها نذار.بذار به همین که در کنارتم دلخوش باشم، حداقل تا وقتی ازدواج کنی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]روزی که مادرت حقیقت رو بفهمه اینجا رو ترک میکنم. از امشب خودم کم کم مادرت رو آماده میکنم .این حرف آخر منه منصور![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور گریه اش شدت گرفت و بغض همه دردهایش را در قلب من خالی کرد .درد خودم روی قلبم کم سنگینی میکرد ، اندوه او را هم باید تحمل میکردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اینطور گریه نکن منصور، طاقتش رو ندارم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لحظه ای در چشمهای اشکبار هم خیره شدیم! بلند شد و از اتاق بیرون رفت [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]************************[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]به سال گیتی نزدیک می شدیم .تصمیم گرفتیم مادر را با مینو خانم به شمال بفرستیم .تا بتوانیم مراسم سال را برگزار کنیم.چهار روز به سالگرد گیتی باقی بود. آن روز که از شرکت برگشتیم ، وقتی به مادر سلام کردیم ، با گریه جواب ما را داد و سریع بالا رفت .چهره اش انگار چندسال پیرتر شده بود .آنقدر گریه کرده بود که چشمهایش پف کرده و قرمز بود .من ومنصور با تعجب به هم نگاه کردیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ثریا!ثریا![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله آقا! سلام .خسته نباشین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام! مامان چش شده؟ چرا گریه می کنه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]والـله چی بگم اقا .من رفته بودم تو باغ که برای آقا نبی چای ببرم . خانم تلفن رو برداشتن.وقتی برگشتم دیدم ایشون رو مبل خشکشون زده . رفتم جلو صداشون کنم ، زدن زیر گریه .چنان گریه میکردن که چهار ستون بدنم لرزید بخدا.گفتم چی شده خانم جون؟ گفتن چرا به من نگفتین گیتی مرده؟ تنم لرزید .گفتم کی گفته گیتی خانم مرده؟ اشتباه شنیدین .سرم دا زدن که بسه دیگه .هرچی فریبم دادین بسه .بعد هم گفتن برو میخوام تنها باشم .الان دوساعته که روی اون مبل نشستن و اشک می ریزن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کی بهش زنگ زد؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی دونم اقا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به اتاق مادر رفتم . در زدم و در را باز کردم .منتظر بودم سرم فریاد بکشد . ولی نکشید .روی مبل نشسته بود وعکس گیتی را در دست گرفته بود و اشک می ریخت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مادر جون![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاهی به من کرد .با دستمال اشکهایش را پاک کرد وگفت: تو این خونه چه خبر بوده گیسو؟[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]وجودم لرزید .بدنم مور مور شد. از خجالت دلم میخواست زمین دهن باز میکرد و مرا می بلعید [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]جلوی مادر زانو زدم .دستهایش را در دستم گرفتم وگفتم : خیلی خبرها مادر! خیلی خبره![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما در حق من خوبی نکردین .ظلم کردین که فریبم دادین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نگران سلامتی تون بودیم مادر جون .باور کنین می ترسیدیم دوباره حالتون بد شه .اونوقت دیگه گیتی که نبود از شما پرستاری کنه .من عرضه او را ندارم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صدای هق هق گریه هر دوی ما فضا را پر کرد .سرم را روی پای مادر گذاشتم وگریستم .منصور وارد اتاق شد. ما را که در آن حال دید، خودش هم زد زیر گریه و روی مبل نشست .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من راضی نبودم شما به اضافه درد داغ گیتی، درد نقش بازی کردنم بکشین .آخه چطور این اتفاق افتاد منصور؟ اینطوری از بچه م نگهداری کردی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کی به شما زنگ زد مامان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواهر آذر.ازم پرسید چه نسبتی با تو دارم .منم گفتم . شروع به التماس کرد و من همه چیز رو فهمیدم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]متاسفم مامان .به ما حق بدین .من تو این دنیا فقط شما رو دارم .باید احتیاط میکردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مادرجون ، می دونم کار خوبی نکردم و صد سال نمی تونم جای گیتی باشم، ولی هر کاری کردم بخاطر شما بود .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دستهایم را گرفت و فشرد وگفت: تو با گیتی فرقی نداری گیسو جان .دیدی که من اصلا نفهمیدم. البته شک میکردم، ولی باورم نمیشد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آذر چرا گیتی و نوه ام را کشت؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]برایش همه چیز را تعریف کردم .دست روی قلبش گذاشت و گفت : جگرم داره آتیش میگیره .خدایا! اون دوختر معصوم و بچه ش چه گناهی کرده بودن؟ او که به آذررحم کرد .دختر خوبم! گیتی مهربونم! و ناله هایش جگر من ومنصور را خون کرد و بالاخره بدنش یخ کرد و از حال رفت .ثریا شربت قند آورد. شانه های مادر را مالیدیم تا کمی حالش جا آمد. منصور چرا به من نگفتی؟ چرا نذاشتی تو مراسمش شرکت کنم؟ چرا نذاشتی سر قبرش برم .اون عزیز من بود ، ناجی من بود. به گردن من و تو خیلی حق داشت .الهی بمیرم براش! الهی بمیرم براش![/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]منصور مادرش را در آغوش گرفت ومثل بچه ای در آغوش مادر اشک ریخت . تحمل آن فضا برایم مشکل بود. از اتاق مادر بیرون آمدم و به اتاق خودم رفتم با اینکه غم دنیا به دلم بود، اما خوشحال بودم از اینکه دیگر آزادم .باید بدنبال سرنوشتم می رفتم .منصور به من تعلق نداشت .[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
قسمت چهارم

قسمت چهارم

قسمت چهارم : : : : : :gol:

[FONT=times new roman, times, serif]مراسم سالگرد گیتی با حضور مادر انجام شد .مادر تا یک هفته بعد ساکت بود و از اتاق خودش بیرون نمی آمد .بعد از آن، وقتی احساس کردم مادر از حال طبیعی خارج نشده .خیالم راحت شد ویک روز بعد از ظهر چمدانم را بستم و به طبقه پایین آمدم .منصور و مادرش در سالن مشغول صحبت از خاطرات گیتی بودند.تا مرا با چمدان دیدند بی اختیار ا زجا بلند شدند.منصور گفت: کجا میخوای بری گیسوجان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با اجازه زخمت رو کم می کنم .ببخشین، این مدت خیلی زحمتتون دادم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیگه چی مادر؟ مگه من می ذارم بری. من دلم به تو خوشه دختر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم مادرجون.بخدا به اندازه گیتی دوستتون دارم.باورکنین قصد فریب شما رو نداشتم ، فقط نگران سلامتی تون بودم .در هر صورت حلالم کنین. از اینکه مادر خوبی برای من وخواهرم بودین، از اینکه باعث شدین خواهرم خوشبختی رو حس کنه، ازتون ممنونم.گیتی از شما راضی بود .خیلی هم براتون دلتنگش میکرد .شما هم از اون راضی باشین .جلو رفتم مادر را ببوسم .اجازه ندادو گفت : نه نمی ذارم بری.برو چمدونت رو بذار بالا . [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باید برم مادر .ترکتوت که نمی کنم .میام بهتون سر میزنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور آرام روی مبل نشست و دستهای لرزانش را روی گیجگاهش گذاشت .انگار باز زانوهایش سست شده بود و توان ایستادن نداشت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بمون گیسو .میخوای منصور رو دق بدی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه مادر، من ومنصور قبلا حرفامون رو با هم زدیم . از ش قول گرفته بودم که نباید به من وابسته بشه .هرچند که حالا این منم که نمی تونم دل بکنم .ولی خب، چه میشه کرد؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بیچاره حرفی برای گفتن نداشت .بگوید بمان که باید برای چی می ماندم .بگوید برو که دلش نمی خواست بروم .گفتم: منصور برات آرزوی خوشبختی میکنم. فقط یه نصیحت خواهرانه می کنم .نصیحتی که مطمئنم گیتی دلش میخواد بگه .فکر نکن با ازدواجت اون ناراحت میشه. من خواهرمو میشناسم .عمرت رو تو تنهایی سر نکن .دخترهای خوب مثل گیتی زیادت از وفاداریت نسبت به گیتی ، از چشم پاکیت نسبت به خودم ، بی نهایت سپاسگزارم .واقعا خوش بحال همسر آینده ات .خدانگهدار مادر جون. با اجازه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو بمون .تو داری خواهش منو رد میکنی ![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا منو بکشه اگر چنین قصد داشته باشم .ولی منم باید برم دنبال سرنوشتم مادر .اینجا دارم ذره ذره آب میشم. درکم کنید[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سونوشتت اینجاست ، کنار منصور! تو و منصور می تونین با هم خوشبخت بشین .منصور تو رو دوست داره [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، من هم ایشون رو دوست دارم.ولی هردومون معذوریت داریم مادر. من راضی نیستم تا آخر عمر رل گیتی رو بازی کنم .دوست هم ندارم جای اون رو بگیرم .ازش خجالت میکشم .ایشون هم بخاطر گیتی معذوریت داره . پس راهمون از هم جداست [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور تو یه چیزی بگو. چرا ساکتی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چمدانم را برداشتم و بار دیگر خداحافظی کردم .منصور حتی جواب خداحافظی مرا هم نداد، یعنی قادر نبود. از ثریا وبقیه هم خداحافظی کردم و بمنزل خودم رفتم .تازه فهمیدم گیتی آن روز که منزل منصور را ترک کرد، چه حالی داشت .دیگر از حال وروزگارم نمی گویم که ناگفتنش بهتر است [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ساعت نه صبح فردا زنگ تلفن بصدا در آمد. با وحشت گوشی را برداشتم .[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بفرمایین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام گیسو جان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام مادر، حالتون چطوره؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از دست شما جوونها مگه حالی واسه آدم می مونه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]متاسفم مادر جون ، منصور چطوره ؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالش خوب نیست.سر درد شدید داره .کمی هم تنج داره .تا صبح دکتر سپهر نیا بالای سرش بود. می گفت مشکلش عصبیه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، هروقت ناراحت میشه، دچار تشنج میشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منصور تو رو میخواد گیسو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ایشون فقط به حضور من در اون خانه عادت کردن، دو سه روز که بگذره به نبودنم عادت می کنن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی حتی بعنوان اینکه شوهر خواهرت بوده .نمیخوای بیای عیادتش؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]البته که میام .همین الان میام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس بلند شو بیا.منتظرم![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چشم مادرجون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بلند شدم حاضر شدم و به منزل آنها رفتم .از چهارچوب در اتاق منصور او را دیدم که رنگ به چهره نداشت .سلام کردم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام دخترم بیا تو[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاهی به من کرد .منتظر بودم جواب سلام مرا بدهد که یکدفعه فریاد کشید: برای چی اومدی؟ اومدی ببینی خودکشی کردم یا نه؟ نه عزیز من، خودکشی نکردم .چرا باید برای دختری که معنی عشق و دوست داشتن رو نمی فهمه و محبت منو به محبت به خواهرش می دونه خودکش یکنم؟ مگه جونم رو از سر راه آوردم؟ حتی بهم فرصت نمی دی فکر کنم! بله، راه برای تو بازه، فرهان، شاهین ، کیارستمی ، وخیلی های دیگه .ولی من چی؟ دیگه کی رو پیدا کنم که جای گیتی رو برام پر کنه ؟ برو دنبال سرنوشتت!برو، سال گیتی تموم شده، برو شوهر کن !برو، مبادا دیر بشه![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هاج وواج مانده بودم .مادر گفت: منصور تو چت شده؟ من ازش خواستم بیاد، زده به سرت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا هم ازش بخواین بره .اگه دایم اینجا می مونه که قدمش رو چشم .ولی اگه نمی مونه همین حالا بره .علت بیماری من خودشه .اونوقت اومده حال منو بپرسه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادرش فریاد کشید: وقتی نمیخوای بعد از گیتی ازدواج کنی ، برای چی بمونه؟ مگه دیوونه س؟ بمونه موهاش رو برای تو سفید کنه که چی بشه؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور بلند شد رفت کنار پنجره .دستهایش می لرزید .صورتش برافروخته شده بود. دو دستش را به موهایش کشید وسرش را به عقب انداخت .حالت مرگ به من دست داده بود .بغضم هرلحظه در حال شکستن بود. با اینحال با آرامشی خاص گفتم : مادر جون خودتون رو ناراحت نکنین .منصور عصبانیه .با اجازه، من مرخص می شم. خدانگهدار[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]و با دنیایی بغض از پله ها پایین آمدم .مادر دنبالم آمد ((صبر کن گیسو .نرو، منصور رو ول کن، بیا اتاق من[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه مادر حالم خوب نیست .انشاءا.... یه فرصت دیگه .خداحافظ[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خداحافظ دخترم .تو رو خدا ببخشین![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به خانه که رسیدم بغضم شکست .از عصبانیت تلفن را از پریز کشیدم .دلم نمی خواست با هیچکس ارتباط داشته باشم .از زمین وزمان خسته وبیزار بودم .یک هفته خودم را زندانی کردم .آن یک هفته مثل هفتصد سال بر من گذشت، نه در را روی کسی باز کردم ، نه بیرون رفتم ، نه چیز درست وحسابی خوردم ، نه خواب راحتی داشتم .رنگ و رویم پریده و سفید شده بود. حتی دو قدم راه رفتن هم برایم سخت شده بود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بعد از ظهر روز هشتم با صدای پی در پی زنگ آپارتمان از جا بلند شدم .صدای طاهره خانم را می شنیدم که می گفت: گیسو خانم! منم طاهره .بازکن تو رو خدا! جون به لب شدیم .اقلا یه کلمه بگو خوبی یا نه دخترم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]جوابی ندادم [/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو رو به روح گیتی جون بازکن. بخدا دیشب به خوابم آمد .نگرانت بود. بهم گفت بهت سر بزنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بی رمق بلند شدم . در را باز کردم. سلام طاهره خانم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام .این چه رنگ وروییه ؟ با خودت چه کردی دختر؟ آب شدی! خدا منو مرگ بده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا نکنه بفرمایین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آقا کریم هم از پله ها بالا آمد و سلام احوالپرسی کردیم .داخل آمدند [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا تلفن رو جواب نمی دی؟ دیدی سیم را از پریز کشیده ام .ادامه داد: این کارها چیه؟ بنده خدا خانم متین و مهندس قبض روح شدن .مهندس چهار پنج بار اومده زنگ زده، در رو باز نکردی .آخر دست به دامن من شدن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خسته شدم طاهره خانم .دیگه تحمل غصه ندارم .از این زندگی نکبتی به تنگ اومدم .آخه چندتا داغ تحمل کنم .منتظرم خبر مرگ بابام رو بشنوم، بعد خودم رو بکشم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این حرفها چیه؟ چرا کفر میگی دختر؟ صبور باش، چرا شرکت نرفتی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حوصله کار کردن هم ندارم .دیگه نیازی هم ندارم .طاهره خانم نصف اجاره مغازه برام زیاد هم هست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میتونم یه تلفن بزنم گیسو جان؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، خواهش میکنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تا طاهره خانم تلفن را به پریز زد و شماره گرفت، آقا کریم گفت: خیلی ترسیدیم .گفتیم نکنه خدای ناکرده تو منزل اتفاقی براتون افتاده یا زبونم لال دست به کار خطرناکی زدین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام خانم متین ....... قربان شما ، سلام می رسونه ........ بله ما الان پیش گیسو خانم هستیم .نگران نباشین .کسالت داشتن ............ کمی بی حوصله بودن . شده دو پاره استخوون....... بله، گوشی خدمتتون .......... بیا دخترم ، با تو کار دارن [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گوشی را گرفتم (( سلام مادر جون))[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· سلام عزیزم، معلوم هست کجایی؟ نصف عمر شدیم بخدا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· شرمنده م .حالم خوش نبود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· از دست منصور ناراحت شدی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· از دست زمانه، دنیا، روزگار، از ایشون که جز محبت ندیدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· وقتی تو رفتی ، منصور مثل ابر بهار گریه کرد. اعصابش ضعیف شده .از بس بهت علاقه داره اون حرفها رو زد. در واقع یه نوع التماس بود. دلش میخواست پیشش بمونی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· بله می دونم .منم از بس دوستشون دارم به این روز افتادم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· قربون تو دختر گلم برم. پاشو بیا اینجا![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· نه مادر! حالم خوش نیست .منصور چطوره ؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· اونم زیاد روبه راه نیست. نگرانی و شرمندگی هم مریض ترش کرده . چند روزی نرفت شرکت [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· متاسفم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· منصور چندبار اومد در خونه ت، ولی دست خالی برگشت .خیلی نگرانته[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· ازشون تشکر کنین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· الان رفته پیش وکیلش .مثل اینکه اعدام آذر نزدیکه .من که واسه اون روز لحظه شماری می کنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· منم همینطور[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· تو عروس خودمی .حالا می بینی! به منصور فرصت بده [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· افتخارمه مادر جون، ولی غیر ممکنه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· غیر ممکن اینه که تو همسر کسی دیگه ای بشی. کی میای اینجا؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· در اولین فرصت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· اگر نیای، ما میاییم ها![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· تشریف بیارین .منزل خودتونه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· کاری نداری دخترم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· نه، محبت کردین .سلام برسونین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· خداحافظ[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]· خدانگهدار و گوشی را گذاشتم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]طاهره خانم اصرار کرد که به منزل آنها بروم ، ولی قبول نکردم .بعد از رفتن آنها به حمام رفتم .بعد پشت پیانو نشستم و کمی آهنگ زدم و اشک ریختم که صدای زنگ در بلند شد. طاهره خانم بود. برایم از بیرون دو پرس چلو کباب گرفته بود و آورده بود که هم شامم باشد، هم ناهارم. تشکر کردم و رفت .در را که بستم ، تلفن زنگ زد .حدس زدم منصور است ، گوشی را برنداشتم .کتاب انگلیسی را برای مطالعه برداشتم ومشغول شدم. بعد کمی خانه را گردگیری کردم و جارو زدم که صدای زنگ در بلند شد .از پنجره نگاه کردم بنز منصور از سفیدی برق میزد .هرچه خواستم در را باز نکنم نتوانستم .لعنت به این دل عاشق! گوشی اف اف را برداشتم: بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو! بازکن. منم، منصور[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در آپارتمان را باز گذاشتم و به اتاق خواب رفتم تا لباس بهتری بپوشم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو! تو کجایی؟ از اتاقم بیرون آمدم و گفتم : بفرمایین! سلام منصور! خوش اومدی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام خانم قهرو! چطوری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می بینی که! چرا زحمت کشیدی ؟ شیرینی چیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شیرینی آشتی کنون.مادر گفت فشارت اومده پایین، برات شیرینی گرفتم که منو دیدی غش نکنی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از دست تو! بیا بشین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا انقدر لاغر شدی، این چه وضعیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نیست خودت خیلی رستم شدی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، من از دوری تو اینطور شدم ، ولی تو که ما رو دوست نداری![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چرا مادر رو نیاوردی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]جلوی مادر روم نمی شد عذرخواهی کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این چه حرفیه منصور، عذرخواهی لازم نیست[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من اون روز خیلی قاتی پاتی بودم .خیلی شرمنده م ولی همه رو بذار بحساب علاقه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه می ذارم به حسابت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کجا می ری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چای بیارم با شیرینی بخوریم ، فشارمون بیاد بالا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور هم دنبالم به آشپزخانه آمد، روی صندلی نشست وگفت: شونزده روز دیگه، روز اعدام آذره، مژدگانی بده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اینم مژدگانی و چای را مقابلش گذاشتم ورفتم از سالن شیرینی را آوردم و توی ظرف چیدم و مقابلش گذاشتم ونشستم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با من قهر کرده بودی یا با خودت؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]با هردومون، با زندگی [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی گی نگران می شیم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من دیگه کسی رو ندارم برام نگران بشه.اونایی هم که میان بهم سر می زنن و به اصطلاح نگرانم می شن از سر خداشناسی و دلسوزیه .می گن بذار به این دختر تنها و بی پناه سری بزنیم و حالی بپرسیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی من بخاطر خودم اومدم .نه بخاطر تو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم.چیه؟ دلتون واسه گیتی تنگ شده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اومدم ببرمت گیسو[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما بیرونم کردین .یادتون که نرفته؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چطور اینهمه التماست کردم بمونی ، نموندی؟ اونوقت یه بار بیرونت کردم، گوش کردی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]التماسی ندیدم .جز سکوت.تازه، همیشه اثر حرف تلخ و گزنده تو دل آدم بیشتره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو چه می دونی حقیقت چیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره، اصلا من هیچی نمی دونم .اصلا داخل آدم نیستم . خوش بحال آذر؟ اقلا می دونه چرا شکنجه ومجازات می شه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره، تو داخل آدم نیستی چون فرشته ای! حالا فلسفه نباف .بلند شو چمدونت رو ببند[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سال گیتی تموم شده .منم از تنهایی خسته شدم .تصمیم گرفتم برم پدرم رو بیارم پیش خودم ، بعد هم ازدواج کنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخوای به پدر بگی گیتی مرده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه،فعلا به صلاح نیست .براش فیلم بازی می کنیم .گاهی من از خونه می رم بیرون ، اونوقت با شما میام دیدن پدر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا تا پدرت رو بیاری، بیا اونجا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من خونه خودم رو دوست دارم ، چون اینجا می تونم تو رو فراموش کنم منصور، پس کمکم کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی منم نیام؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سکوت کردم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شرکت که میای؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیوونه شدی گیسو؟ این لجبازیها چیه که می کنی؟ [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]لجبازی نیست،خداحافظیه ، دل کندنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هر موقع به مردی بله گفتی و دفتر رو امضا کردی می فهممواقعا خداحافظی کردی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما هم هر موقع گیتی رو کامل فراموش کردی. می فهمم منو دوست داری[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]این چه انتظاریه؟ خوبه تو خواهرشی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برای همین می گم. چون می دونم هیچوقت فراموشش نمی کنی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی من تو رو دوست دارم .همونقدر که اونو دوست داشتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چاییت سرد شد منصور[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صدای زنگ تلفن بلند شد. گوشی را برداشتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام گیسو خانم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام مهندس فرهان .حال شما؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]شرینی پرید توی گلوی منصور .خنده ام گرفت .توی دلم گفتم حسودخان اگه خداحافظی کنم که حتما خفه میشی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مهمون دارین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، مهندس هستن ، سلام می رسونن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ایشون که دارن سرفه می کنن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اومدن بگن سلام برسون ، شیرینی پرید تو گلوشون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]که اینطور؟ سلام برسوننین .بی موقع مزاحم شدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نخیر، اختیار دارین [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چند روزی ازتون بی خبر بودیم .چندبار تماس گرفتم گوشی رو برنمی داشتین .نگران شدم .یکبار هم اومدم منزلتون، کسی نبود.مهندس هم می گفتن بی خبرن.اینه که دل تو دلم نبود[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم مهندس، کمی حال ندار بودم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا بد نده![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چیز مهمی نبود.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا بهترین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، به لطف خدا و شما بهتره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گویا ماموریتتون در منزل مهندس تموم شده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تقریبا بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شرکت تشریف نمیارین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فعلا نه، حالا ببینم چی پیش میاد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]درهر صورت اگر کاری داشتین به من بگین .در خدمتتون هستم به مهندس هم سلام برسونین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم، شما همیشه لطف دارین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گوشی را که گذاشتم، گفت: اینم شده قوز بالا قوز .اگه همه مشکلاتمون حل شه، این یکی رو چیکار کنیم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من با فرهان هم ازدواج نمی کنم چون اونم زمانی گیتی رو دوست داشت. نمی تونه منو خوشبخت کنه .من دلم میخواد منو بخاطر خودم دوست داشته باشن، نه اینکه اونو در چهره من ببینن. راستش اصلا از تهران بدم اومده.اون روز که با گیتی به تهران اومدیم هیچوقت فکر نمیکردم اونو اینجا دفن کنم.بیخود نبود نگران بودم .ای کاش گیتی رو هم تو شیراز دفن می کردیم. حالا گیتی اینجاست و من میخوام برم شیراز.اشکهایم جاری شدند .بلند شدم بطرف پنجره آشپزخانه رفتن .منصور هم بلند شد آمد وگفت: من نمی ذارم بری گیسو، حتی اگه تو همین خونه هم باشی، باز هم دلگرمم[/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]تو خونه شوهرم چی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با اینکه حسرت میخورم، ولی باز هم دلگرمم .همون معنی واقعی دوست داشتن! حاضرم خوشبخت ببینمت حالا باکی، مهم نیست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به من سر میزنی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]البته، مگه میشه تو رو نبینم عزیزم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صورتم را بسمت منصور برگرداندم، اشکهایم را پاک کرد و گفت : از خدا میخواهم که قسمت خودم باشی گیسو ، چون اینهمه شکنجه حقم نیست. درد خودم کم نیست که درد دوری تو رو هم تحمل کنم؟ دوستت دارم گیسو اینو بفهم ، درکم کن و خودت رو جای من بذار[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]درکت میکنم منصور .صدای زنگ در بلند شد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی کیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]الان معلوم میشه . و رفتم گوشی اف اف را برداشتم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله....... زنگ طبقه سوم رو بزنین خانم ........ خواهش میکنم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گوشی را سرجایش گذاشتم .منصور آمد روی مبل نشست وگفت: مزاحم وقت نشناس! داشتیم دو کلمه اختلاط می کردیم ها![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خندیدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو ، بریم خونه ما.مادر خوشحال میشه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه منصور، باشه یه دفعه دیگه .فعلا که تو اینجایی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس بگو ببینم شام چی داری، خانم کدبانو؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شام چلو کباب داریم .پیش پای تو طاهره خانم برام غذا آورد ، با هم می خوریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]عالیه! البته امیدوارم سیر بشیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سیر میشیم ، چون دو پرس گرفته .شاید هم می دونسته تو میای اینجا [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، خیالم راحت شد. حالا بریم یه کم برام پیانو بزن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باشه، ولی قبل از اون بلند شو به مادر زنگ بزن ، بگو اینجایی ، دلش شور نزنه [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چشم، الساعه و تماس گرفت[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]قبل از اینکه بنوازی ، بگو میای شرکت یا نه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ببین گیسو من که رهات نمی کنم .میام مرتب بهت سر میزنم .پس بیخود بخودت زجر و سختی نده .صبح ها هم قیافه منو تحمل کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیدن قیافه تو ، شنیدن صدای تو، آرام ترین و بهترین لحظات رو برای من میاره منصور، ولی بهتره سعی کنیم همدیگه رو فراموش کنیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میخوای اشکهام رو در بیاری؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]معلومه، نه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس از این حرفها نزن .صبح منتظرم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا ببینم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باید بیای[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]انشاءا... راستی از الناز چه خبر؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اتفاقا پریروز بعدازظهر اونجا بود. وقتی فهمید تو رفتی با دمش گردو می شکست .می ماندی سنگر را حفظ میکردی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باهاش ازدواج کن منصور، گناه داره[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تو بیشتر گناه داری یا اون؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من دلسوز نمیخوام[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ولی من میخوام .الناز دلسوز من نیست .اون فقط پول رو میشناسه و بس .ولی تو.........[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه فایده ؟ هیچ چیز بدتر از این نیست که دو نفر عاشق هم باشن ، هیچ مشکلی هم برای ازدواج نداشته باشن .اما نتونن با هم ازدواج کنن ، دردآوره!مرگ تدریجیه![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس ببین من چی می کشم دختر خوب! هر چی باشه من مردم، با احساسات قوی تر، اما توکل بر خدا .نمی دونم چرا گیتی به خوابم نمیاد گیسو؟ نکنه از وقتی عاشق تو شدم باهام قهر کرده؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شاید! پس بهتره بکشی کنار منصور جان[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]در اون صورت حاضرم قهر کنه، خودش آشتی میکنه میاد به خوابم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هر دو زدیم زیر خنده[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راستی پنج شنبه به جشن عروسی سوسن دعوت شدیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]جدی؟ چه زود! اونا که تازه نامزد شدن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دو ماه نامزدی کافیه دیگه گیسو جان! میای که؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه منم دعوتم؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]کارت جدا برای شما هم فرستادن ، خانم خانما![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]لطف کردن .باهاشون تماس میگیرم تبریک می گم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مگه نمیای؟ نامزدیش که نرفتیم ، اقلا عروسیش بریم .بده [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نه منصور، من نسبتی با اونا ندارم .از خونه شما هم که بیرون اومدم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یعنی چی؟ اگه نیای منم نمیرم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]باز شروع کردی؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]در هر صورت![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من حوصله جشن ندارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]والـله منم ندارم، ولی زشته که نریم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]دیگه من بیام چکار؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اونها تو رو بخاطر خودت دوست دارن، عزیز من[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تردید دارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مطمئن باش همه می دونن تو گیسویی و گیتی نیستی و همه هم دوستت دارن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]امیدوارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس میای؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا ببینم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]من می برمت، حالا بزن ببینم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]برای منصور آهنگ سلطان قلبها را نواختم که گیتی همیشه می نواخت .تازه فهمیدم چقدر هنرمندم، چون اشک منصور را در آوردم.چند تا آهنگ دیگر زدم و شام خوردیم .ساعت یازده شب منصور رفت [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]****************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]فردای آن روز به شرکت رفتم .همه از دیدن من خوشحال شدند.منصور با کت وشلوار طوسی و کراوات دودی وارد شد .جلوی پایش بلند شدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام مهندس![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]سلام! به به! شرکت منور شد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چوبکاری می فرمایین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اختیار دارین. بعد اهسته گفت: مطمئنم امروز باز این فرهان خرابکاری میکنه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چطور مگه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]از ذوقش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آن روز ، روز پر مشغله ای بود. ساعت دو بعدازظهر ، منصور مرا به منزلم رساند ورفت و غروب باز آمد و تا آخر شب پیشم بود. فردای آن روز منصور به اصرار مرا به منزلشان برد ومادر بسیار خوشحال شد. آنشب آنجا ماندم و صبح با منصور به شرکت رفتم .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]روز سه شنبه به خواهش منصور با هم برای خرید کت و شلوار بیرون رفتیم .باید در انتخاب رنگ به کمک میکردم .کت و شلوار دودی رنگ زیبایی انتخاب کردم .بعد از آن به اصرار، برای پیراهن مشکی قشنگی به انتخاب خودم خریدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چهارشنبه با منصور از راه شرکت به رستوران رفتیم .بعد به منزل من آمدیم و غروب به منزل آنها رفتیم .خلاصه اسمش این بود که از هم دوریم . به قول مادر می رفتم منزل آنها بهتر بود، باز دست کم او تنها نمی ماند. منصور که ول کن نبود.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پنج شنبه زهره برای درست کردن سروصورت ما آمد.موهایم را فر زد و همه را بالا برد و بحالت آبشار از پس سرم آویزان کرد که خیلی به من می آمد .صورتم را کمی آرایش کرد. لباسم را پوشیدم ، کفشهای مشکی پوشیدم ، زیور آلات مرواریدی به دست و گردن و گوشم آویختم و حسابی تو دل برو شدم. آنچنان که وقتی از پله ها پایین آمدم منصور صحبتش را با ثریا قطع کرد و گفت: می تونی بری ثریا.[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اینطوری که همه رو دیوونه می کنی. خواستگارها در خونه ما صف می کشن ، خانم خانما![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به منصور گفتم : ای بابا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خیلی ناز شدی دخترم![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم مادر جون ! شما هم همینطور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ظاهرمون زیباست و درنمون داغون و پوسیده! مرگ گیتی بدجوری داغ رو دلم گذاشت. خدا رحمتش کنه .یادش بخیر! یه بار سر انتخاب کیف با اون کت دامن سفیدش چنان از این پله ها زمین خورد که مردم و زنده شدم. بعد هم بلند شد و گفت اینهمه بدبختی کشیدم آخرش نگفتین کدوم کیف بهتره [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راستی منم یادم رفت کیف بردارم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور گفت: مواظب باش نیفتی گیسو![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]می بینی چه ماه شده ماشاءا... منصور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله مامان! می بینم و لذت می برم و افسوس میخورم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس بجنب تا از دست ندادیش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با گله مندی گفتم : مادرجون![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نمی دونم چرا امشب همه ش فکر میکنم گیسو رو تو این مجلس از ما میگیرن .دلم شور میزنه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاه عجیب ونگرانی به مادرش کرد و گفت: این دیگه چه حسیه مامان![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یه احساس بد! باور کن منصور!آخه دیشب خواب دیدم یه پسر خیلی خوشگل دست گیسو رو گرفت وبرد. انقدر تو خواب جیغ زدم که از خواب پریدم .می گفتم گیسو مال منصوره، نه مال تو .اونم می گفت نه، گیسو، مال منه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور نگاه نگرانی به من کرد. بعد گفت: می خواین نریم؟ ولی اگه خوشگل بوده من بودم ، جای نگرانی نیست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صدای خنده بلند شد .مادر گفت: تو که بور و زاغ نیستس .اون که من تو خواب دیدم .بلوند بود .خیلی هم خوشگل بود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور دوباره تو هم رفت وگفت: بریم دیر شد .خواب زن چپه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آره بریم دست گیسو رو بذاریم تو دست سرنوشتش و بیایم . توکل برخدا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مامان جان! شما هم هی دل منو خالی کنین ها![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، پس عجله کن پسر! احساسات رو بذار کنار، والـله گیتی راضیه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه راضی بود می اومد به خوابم .فقط هم اگه به خواب خودم بیاد قبول دارم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]بالاخره رفتم کیفم را برداشتم و آهسته از پله ها پایین آمدم که مبادا کیف برداشتن من هم خاطره شود و راهی شدیم .عروسی در باغ بزرگی برگزار میشد. صاحبان میهمانی به استقبالمان آمدند و ما را به بالای باغ راهنمایی کردند. به عروس وداماد تبریک گفتیم و نشستیم .نگاهی به جمعیت انداختم .چشمم به الناز والمیرا که افتاد ، منقلب شدم. بطرف ما آمدند و سلام و احوالپرسی کردند .مادر آهسته در گوشم گفت: الان منصور تمام حواسش به آقایونه که ببینه کی بور و زاغه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از خنده ریسه رفتیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چیه نمکی می خندی؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گفتم: آخه خیلی با نمک بود، منصور![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گیسو! گیلاسها داره میاد خودت رو آماده کن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]منم خواهر اون خدابیامرزم .گیلاسی هم نیستم .البته شما دیگه آزادین.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سینی گیلاس را مقابلمان گرفتند و هیچکدام بر نداشتیم [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]پس چرا برنداشتی منصور؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خب، خودم رو آماده مبارزه کردم دیگه .خودش رفته ، لنگه ش رو که جا گذاشته[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اگه سیگار رو هم کامل ترک میکردی ، دیگه حرف نداشتی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]هر موقع غصه های دنیا ما رو ترک کردن ، ما هم اون یکی دوتا سیگار رو ترک می کنیم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ارکستر آهنگ قشنگی را نواخت که اکثر جوانها وسط رفتند .در همان موقع خانواده ای که معلوم بود خیلی متشخص هستند بطرف ما راهنمایی شدند .پدر ومادر با دختر وپسری زیبا که من از شباهتشان فهمیدم خواهر و برادرند .هر دو بلوند و چشم سبز بودند .پسر حدودا سی و دو ساله و دختر بیست و شش ساله بنظر می رسید .مادر سوسن آنها را بطرف صندلی های کنار ما راهنمایی کرد وگفت: بفرمایین اینجا! در جوار خانواده متین [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به احترامشان بلند شدیم و با آنها دست دادیم .مادر سوسن معرفی کرد: [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مهندس متین ، یکی از دوستان عزیز ما. ایشون هم گیسو خواهر همسر مرحومشون و ایشون هم مادر مهندس هستن . و تیمسار مقتدر، همسرشون لیلی خانم ، دکتر بهرام مقتدر پسرشون و دکتر بنفشه مقتدر دخترشون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خوشوقتیم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ما هم همچنین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بهرام کنار منصور نشست و بقیه اعضای خانواده اش هم کنارش. پسر خونگرمی بنظر می آمد. با منصور گرم صحبت شد. مادر کنار گوشم گفت : از همون که می ترسیدم .دیدی پسره بور و زاغه ! چقدر هم خوشگله ماشاءا....! این همون پسره س که تو خواب دیدم .بخدا شبیه همین بود. ای خدا منو مرگ بده . و زد رو دستش[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مادر جون خدا نکنه . هرخوابی که تعبیر نمیشه .این خونواده رو چه به من؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]فراموش نکن تو آرزوی هر پسر و هر خونواده ای هستی .آخ آخ بمیرم برای منصور! چه اومد کنارش هم نشست ! الان دل تو دلش نیست .تشنج نکنه![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مدتی که گذشت بنفشه مقابل منصور قرار گرفت و گفت : جناب مهندس افتخار می دین؟ من این آهنگ رو خیلی دوست دارم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]منصور به من نگاهی کرد و گفت: بله البته، افتخار ماست و بلند شد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بیچاره انتظار نداشت ، چنین دختر زیبا وبا پرستیژی از او درخواست رقص کند. وقتی با هم می رقصیدند انگار مته در دل من فرو کرده بودند و می چرخاندند. بیشتر از خودم دلم به حال گیتی می سوخت .دلم نمی آمد کسی را جای گیتی ببینم .می دانستم فقط خودم می توانم حافظ منافع خواهرم باشم. همانطور که آنها را نگاه میکردم و حرص میخوردم ، دکتر مقتدر روبرویم قرار گرفت وگفت : گیسو خانم!درسته؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]افتخار می دین خانم محترم؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نگاهی به مادر کردم .بیچاره رنگش رو باخته بود. گفتم: عذر میخوام آقای دکتر .من نمی رقصم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گفت: پس ممکنه بشینم کنارتون[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]البته بفرمایید[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مادر آهسته گفت: رفتی که رفتی .ای که خاک بر سر منصور نکن! بی عرضه![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]توی چشمهایم زل زد وگفت : شما هم اشنای عروس خانمید؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مهندس با شما چه نسبتی دارن؟ درست متوجه نشدم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ایشون همسر خواهر مرحومم هستن[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خدا رحمتشون کنه .چند وقته فوت کردند؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]یک سال ویک ماه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]متاسفم ! پس خواهرزن تا این حد عزیزه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ما با هم خیلی صمیمی هستیم . در ضمن من مترجم ومنشی شرکت ایشون هم هستم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]آه! که اینطور[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ازدواج نکردین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]نخیر[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چند سالتونه[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بیست وهفت رو دارم پشت سر می ذارم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بهتون نمیاد.شما خیلی زیبا وشاداب هستین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم لطف دارین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]رشته تحصیلی تون چیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]زیان انگلیسی[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]چه عالی! من پزشکی خوندم و تخصص مغز واعصاب دارم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]همان لحظه یاد پدرم افتادم و گفتم: آشنایی باعث افتخار بنده س، دکتر![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]اختیار دارین .حقیقت اینه که ابهت و وقار وزیبایی تون در برخورد اول توجه منو جلب کرد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]لطف دارین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خدایا!چرا چشمان این پسر انقدر نافذه .مگه من منصور رو دوست نداشتم ؟ پس چرا مهر این پسر به دلم افتاده؟ حتما گیتی داره کمکم میکنه و بهم می فهمونه منصور قسمت من نیست [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]شما قصد ازدواج ندارین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]تا خدا چی بخواد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]مایلم کمی از خونواده م بگم .پدرم تیمسار ارتشه ومرد سختگیریه .مادرم تحصیلکرده س ولی خونه داره، در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرده .بنفشه خواهرم، سال پنجم دندونپزشکیه.خودمم مطب دارم، بیمارستان هم مشغولم. از نظر مالی به خونواده وابسته نیستم .همه چیز دارم ولی در حال حاضر با اونها زندگی میکنم .خونواده ریشه دار و اصیلی هستیم و دوست داریم با چنین خانواده هایی وصلت کنیم که البته مطمئنم شما از ما بهترین[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]خواهش میکنم[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]حالا شما بگید گیسو خانم![/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]راستش پدرم در شیراز مغازه عتیقه فروشی بزرگی داشت ، ولی الان بعلت بیماری اعصاب در آسایشگاه بستریه .مادر وبرادر وخواهرم به رحمت خدا رفتن .خونواده متشخص و اصل ونسب داری هستیم ولی دست روزگار همه چیز رو از ما گرفت .از دار دنیا اون مغازه برامون مونده و مقداری پول .الان هم منزلی در تهران اجاره کردم و تنها زندگی میکنم .قصد دارم یا برم شیراز زندگی کنم یا پدر رو بیارم اینجا[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بیماری پدر چیه؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]برادرم بخاطر عشق دختری خودکشی کرد. بعد از اون مادرم دق کرد و پدرم اعصابش بهم ریخت و تمام ثروتش رو به باد داد[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]گفتین الان در آسایشگاه بستری هستین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، در شیراز .گاهی کارهای خطرناک میکرد، حرف های عجیب میزد .حواس پرتی داشت ولی حالا رفتارش طبیعیه ، فقط افسرده س [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]میتونم خواهش کنم پدرتون رو به مطب من بیارین؟[/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]بله، از خدا میخوام که شما ایشون رو مداوا کنین .شاید خدا شما رو وسیله کرده . [/FONT]
  • [FONT=times new roman, times, serif]امیدوارم که اینطور باشه . [/FONT]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا