این که باید
فراموش ات می کردم را هم
فراموش کردم !
تو تکراری ترین حضور ِ روزگار ِ منی
و من عجیب ؛
...به آغوش ِ تو
از آن سوی فاصله ها
خو گرفته ام
هر جاده خالی از نگاه توستچــه بیـــرحم می شویــــ تقــدیـــر
آنـــــــگاه کـــه می گویــــــــی :
تقصـــــیر خودتـــــ بـــــــود....!
وقتی که رفتی تازه فهمیدمتمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد،
اما شبها..
وای از شبها...!
...
هوای آغوشت دیوانه ام میکند،
و من در اشک غرق می شوم...!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
M | *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** | ادبیات | 2235 |