رد پای احساس ...

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خاطره...

خاطره...

من ازت خاطره دارم
خاطره ، درد کمی نیست
روزبه بمانی :heart:wWw_LiteMode_iR_11138872.jpg
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[COLOR=#dedee]

[/COLOR]
[COLOR=#dedee]

در کشاکش بی پایان با معانی
این واژه های فرسوده
دیگر توان شرحِ تو را ندارند
با تو باید
مثل باران حرف زد
و تا مغز استخوان عشق
تو را نم کشید
از خاک من
صدای پای عطر تو می آید


[/COLOR]
 

tara75

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آمدن و ماندن و رفتن آدم ها مهم نیست

اینکه بعد از پایان رابطه در جمعی حرفی از تو ب میان بیاید

آن شخص چگونه توصیفت می کند مهم است.

اینکه تو را چطور آدمی شناخته مهم است .

ب عنوان یک آدم خوب از تو یاد می کند یابد؟!

می گوید دوست خوبی بودی برایش یا مهم ترین اشتباه زندگی اش...

خاطرات خوبی از تو دارد یا نه....ب گمانم ذهنیتی ک آدم ها برای هم ب یادگار می گذارند...

از همه چیز بیشتر اهمیت دارد...!
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیدار شو...
تو چرا دلت برای من تنگ نمی شود؟!
چند سالِ نوری انتظار بکشم،
تا به دیدارم بیایی...؟!
چند ساعت دیگر زنده بمانم،
لبخندت اتفاق می افتد...؟!
تا کجای آینده پشتِ پنجره بایستم،
سلام میکنی ...؟!
با چه مقیاسی تنهایی را بسنجم
که دروغ نگفته باشم...؟!
اصلا بگو ببینم...
تو چرا دلت برای من تنگ نمیشود...؟!
مبادا بین این همهسکوت فراموشم کرده باشی...!
نکند آینه های قلبت

از بارانِ اشک هایم بخار بگیرند...!
دیوانه شدم...
بیدار شو...!
شب که وقت خوابیدن نیست...!!!


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عروسک ...

عروسک ...

[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]چشمان عروسکم را می گیرم

[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
نمی خواهم مثل من ببیند و حسرت بکشد


می ترسم بهانه گیر شود …!arosak0.jpg
[/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …
از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!
وقتی کســی جایت آمد …
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….
میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه...
نه...فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !
و این است بازی باهــم بودن … !!!
 

masoud_2000

کاربر بیش فعال
سراپا اگر زرد پژمرده ایم​
ولی دل به پاییز نسپرده ایم​
چو گلدان خالی ، لب پنجره​



پر از خاطرات ترک خورده ایم​
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چقدر می تپد دلم...

چقدر می تپد دلم...

چقدر می تپد دلم که خالی حـیـاط را
قشنگ خـط خـطـی کنم...
و با مـداد شـمـعـی ام دو گونه ی سپید مــاه را
صــورتــی کنم...
چقدر می تپد دلــم که پله های خــانـه را
دوتا یـکـی کنم...
و التماس میکنم اجازه ام دهید
هـنـوز بـچـگـی کـنـم


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

ايـن روزها کـسي بـه خـودش زحـمـت نـمـيدهـد

يـک نـفـر را کـشـف کـنـد

زيـبـايـي هـايـش را بـيـرون بــِکـشـد

تـلـخـي هـايـش را صـبر کـنـد . . .

آدم هـاي امــروزي ،

عـشـق هـايِ کـنـسـروي مـي خـواهـنـد !

يـک کـنـسـرو کـه فـقـط دَرش را بـاز کـنـنـد ،

بـعـد يـک نـفـر شـيـريـن و مـهـربـان و زيـبـا

از داخـلِ کـنـسـرو بـپـرد بـيـرون . . .

و هـي لـبـخـنـد بـزنـد و بـگـويـد :

حـق بــا تــوســـت . . . !!!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هیچ حواسم نبود ...

هیچ حواسم نبود ...

هیچ حواسم نبود،
دو فنجان ریختم...:gol:
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چون دوسش داری قد یه دنیا

چون دوسش داری قد یه دنیا

اجازه هست در این ارامش دریا حرف دل را ، از دلم بیرون کنم !!!​
عشق من پس گوش کن :​
حس عجیبیه : عمرمن
وقتی میفهمی عاشق شدی . . .​
وقتی میفهمی بهش دلبسته شدی و دلت نمیخواد از این دلبستگی دل بکنی .​
حس عجیبیه :مهربان من
وقتی دلت میخواد بخاطر هر کاری ازش اجازه بگیری و از کوچیکترین کاراش باخبر باشی.​
حس عجیبیه : قلب من
وقتی با دو دقیقه دیر جواب دادنش تو دلت نگرانی موج میزنه. . .​
اگه کسی غیرطبیعی بهش نگاه کنه غیرتی میشی و آتیش میگیری،
روزی که میبینیش دلت از خدا میخواد که زمان رو همونجا متوقف کنه و وقتی مجبوری ازش​
خداحافظی کنی،​
خیلی زود دلت براش تنگ میشه انگارسالهاست که ندیدیش. . .​
حس عجیبیه : نفس من
وقتی نسبت به تموم وجودش حریصی و تمومشو مال خودت میدونی. . .
خیلی عجیبه وقتی حاضر نیستی این حسو با تموم دنیا عوض کنی . . .
چون دوسش داری قد یه دنیا . . .
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دور کنید مرا از آن عقلی که گریستن نمی داند...

و آن فلسفه ای که خندیدن نمی شناسد،
و آن غروری که در برابر کودکان سر خم نمی کند...
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساعـت ها می توان به پنجـره ی خالی خیره مـاند


مـی توان بـی گانه با فـردا، امـروز را پـک زد

مـی توان بیـهوده بـود

می توان مُرد، بدون آنکه کسی بفهمد

می توان عاشق قاب عکس خالی شد

مـی توان لبـاس کهنـه پوشیـد و جشـن گرفـت

مـی توان بـه خاکسپـاری غریبـه رفـت و گریسـت

مـی توان در ازدحـام مـردم آرام آواز خـواند

مـی توان ایـن "مـن" را دور انـداخـت

رهـا از هـر بـودن زیـست!

مـی تـوان ..


مـی تـوان؟؟؟

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاهـی عمیـق
سـوار بر پیچکـی از جنـس بـاران

با سـوزشی در سـر انگشتـان
می نـوازد تـار دل را !!!
بدنبـال سایـه ها،
در چمنـزار سفیـد کاغـذ
باغـی از رؤیـا
مـی نـگارد
پشـت دیـوار لـحظات

لـم زده بر پشـت خاطـرات
پـارو می زنـم
تـا بـه گـرد رؤیاهـایـم حبـس شـوم

بـه امیـد وصـال ......



 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بچه ها عشق قشنــگ است ولـی
سهم عاشق دل تنــگ است ولـی


بین معشـــوقه و عاشــــق گه گـاه
زندگی صحنه ی جنــگ است ولـی


دل معشـــــوقه و عاشـــــق با هـم
مثل آیینـــــه و سنــــگ است ولـی


با سیــــاهی و سفیــــــدی ترکیـب
عشق یعنی که دو رنگ است ولی


درد بسیــــار شکســــت عشقـــی
بدتـــــــر از زخم پلنــــگ است ولـی


دوستــــــانم همه تان می دانیــــــد
عشق بی زور تفنـــــگ اسـت ولـی


خودمـــــــانیم بـــــــــدون عشقــــی
کـــــــار دنیا همه لنــــگ است ولـی


بچه ها بـا همــــه ی ایـــــن اوصــاف
بخـــــدا عشق قشنــــگ است ولی..
 

tara75

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کسی نمی داند بعضی از انسان ها برای اینکه عادی به نظر بیایند چه انرژی زیادی مصرف می کنند.....!
 

tara75

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وگاهی اوقات من احساساتم را برای خودم نگه میدارم چون ...

با هیچ زبانی قادر به توصیف آن نیستم..!
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تقدیم به خانه ی سینه ی خرابت در فردا....

تقدیم به خانه ی سینه ی خرابت در فردا....

معشوقه ام فرصت درنگ نیست تا زیر خاک نبردنم لحظه ای بر بالینم بیا، بیاو باگرمی سینه ات روی سردی پیکرم فرو ریز خستگی رو از تن بی جانم بیرون کن سینه مو خالی از غم کن تا شب نشده و فشار قبر استخانهای سینه مو درهم نشکسته تو خستگی تنم در هم بشگن


افسوس که دیر آمدی و من روزهاست زیر خاکم . . . لحظه ای معشوقه ای بر روی سنگ مزارم میگه کیه که میکنه هر شب صدایم
بشنو . . .
که این منم عاشق تو. . . . لحظه ای بر سر خاکم بنشین و گلهای بابونه رو بر مزارم ببین . . ببین که تو نیومدی و گلها ریشه اعماق پوسیده ی سینه ام بستن تا نبود تو رو جبران کنن تو که نمی خواستی عشقم کسی رو دیوونه کنه تو که نمی خواستی کسی توی قلبم خونه کنه بیاد حسادتهای همیشگیت لحظه ای با بابونه های سفید مخملی هم حسودی کن بابونه ها رو با ریشه از روی مزارم بر کن
لحظه ای نیز به یاد لجبازی های همیشگیت با روزگار هم لحظه ای لجبازی کن روی انباشته خاک مزارم آرام بخواب گریه کن تا گریه ات آب بده تو رو –و رو به جسم پوسیده ام ریشه کن و بگذار تاریشه ات سینه مو در هم بشکافه که از فرصت آغاز طلوعش تا لحظه ی آخر غربت غریب غروبش انتظار خواب خانه ی سینه ی متروک تو رو داشت
تقدیم به خانه ی سینه ی خرابت در فردا
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا