رد پای احساس ...

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
حکایتم کن!

برای دستــــ هایی که مرا جستند
و برای چشمانی که مرا قطره قطره نوشیدند!

برای لبــــ هایی که ترانه ام کردند
و بعد شاید مرثیه ای!

حکایتم کن به غروبــــ رسیده ام!!
 

جولي

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر فرصتی برای پیامک نیست…
دست واژه ها را می گیرم و به دیدنت می آیم…
دلتنگیت در هیچ پیامی نمی گنجد…
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دنیا فقط یکی هست که باید همیشه از او بهتر باشی
و آن کسی نیست جز گذشته خود
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دلـــم

یک مــــــــزرعــه مـیخـــــواهـد

یک تــو

یک مـــن

و گنـــــــدم زاری طلایـــــــی رنگ

کـه هــوایـش آکنـــده بـا عطــــر نفــس هـای تــــــو بـاشـــــــد . . .
[/FONT]

 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو نیستی و من به دنبالت می گردم ...

آنقدر به دنبالت گشته ام که فراموش کرده ام ...

آیا روزی با من بوده ای ...

یا همه این ها ،خیالی بیش نبوده است ...!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
روزهای بارانی را خیلی دوست دارم ...

معلوم نمی شود منتظرِ تاکسی هستی یا آواره ی خیابان ها !

بخارِ هوا مال سرماست یا دود سیگار !

روی گونه ات اشک هست یا دانه های باران !!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر گاه که فکر ميکنم برخاسته ام پايم به جايي ميخورد و ميافتم
هر گاه که فکر ميکنم که برخاستن کاري است بس دشوار
بر ميخيزم وبه راهم ادامه ميدهم
حالا بعد از يک بار ديگر به زمين خوردن برخاسته ام
گرد و خاک را از لباسم پاک ميکنم
ساکم را بر ميدارم و به راه مي افتم
اين بار راهي را برميگزينم که تو در مسيرش نباشي
راهي که حتي جاي پايت را باد جارو کرده باشد وبويت را باران شسته باشد
ديگر وقتي که داري به زمين مي خوري به من تکيه نخواهي داد
اعتماد در رابطه با تو مفهوم خود را براي چندمين بار از دست داده است
و جايش را به ترديد داده است . دهانت بوي دروغ ميدهد
مي خواهم از تو متنفر باشم
به همين سادگي
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من تمنا کردم

که تو با من باشی

تو به من گفتی

هرگز هرگز

پاسخی سخت و درشت

و مرا غصه این هرگز کشت

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمي بخشمت....

بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي....بخاطر تمام غمهايي كه بر صورتم نشاندي .....

نمي بخشمت .....

بخاطر دلي كه برايم شكستي .....بخاطر احساسي كه برايم پرپر كردي.....

نمي بخشمت .....بخاطر زخمي كه بر وجودم نشاندي.....بخاطر نمكي كه بر زخمم گذاردي....

و مي بخشمت

بخاطر عشقي كه بر قلبم حك كردي


 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل،ایستادگی نمی*داند.
بعضی کلمات،انقدر سنگینند، که قرار نشستن نمی*گذارند.
باید ایستاد؛دل که بایستد،
می*میرد.بی*صدا،ایستاده.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قفسی ساختهام
در ذهن
"من" در اسارتش؛

و کمی آن طرفتر
ورای قفس
"تو"یی آزاد نشستهاست
با آن نگاهِ دلفریب
رو به رویِ لحظههایِ سرسختِ زندگی

ذهن خسته خواهد شد
و قفس محو
آنگاه
نه من
و نه تو؛

"مــا" شدهایم



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش ميشد داد بزنم بگم که تو مال منی
واسه پر کشيدنم تا قلب آسمون بال منی
خودتم خوب ميدونی چقدر دلم ميخواد تو رو
اونقدر که وقت رفتنت با التماس ميگفت نرو
به خدا که آرزوی قلب من تنها يه چيزه و اونم فقط تويى
منتها اون اولم گفتم که داشتن و به تو رسيدنم خيلی محاله!!
الهی بياد يه روزی که من و تو ما بشيم!!
تا ابد کنار هم برای هم بمونيم و از همديگه جدا نشيم


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
قلبت که میگیرد ارام دست بگذار روی سینه ات و بگو
باایست اینجا کسی دلش نه برایت تنگ میشود و نه کسی دلهره نبودنهایت را دارد
بهتر هست ارام قلبم را از سینه در بیاورم اینگونه
دیگر نمیفهمم زندگی را
شاید تنها یک تکرار همیشگی باشد زندگیم
اما ترجیح میدهم تکرار همیشگی باشد
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ی ممنوع ولی لب هایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس ! هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها
عاقبت با قلم شرم نوشتند نشد !!!
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام زندگيم را دلتنگي پر کرده است...
دلتنگي از کسي که دوستش داشتم و عميق ترين درد ها و رنجهاي عالم را در رگهايم جاري کرد !
درد هايي که کابوس شبها و حقيقت روزهايم شد٬ دوری از تو حسرتي عميق به قلبم آويخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهاي دردناک داغ ستم پوشاند .
دلتنگی براي کسي که فرصت اندکي براي خواستنش ٬ براي داشتنش داشتم...
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
پدر آمد از راه
دست هایش خالی
کودکان چشم به دستان پدر…
سفره خالی را پدر از پنجره بیرون انداخت
سفره قلبش را....
بار دیگر گسترد!
بچه ها آن شب هم
مثل دیگر شبها
یک شکم سیر محبت خوردند
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز


بیزار باش از معشوقی که


اسم هرزگی هایش را بگذارد "آزادی"


اسم نگرانی هایت را بگذارد "گیر دادن"


و برای بی تفاوتی هایش"اعتماد داشتن به تو" را بهانه کند...

 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشت پنجره ی نم خورده از باران نشسته ام ،به یاد آن روزی که زیر باران از
پای پنجره ی اتاقم برایم
سبد سبد خاطره می ساختی و فریاد عشق سر می دادی...
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بـرای بـعـضـــی دردهــــ ـا نـــه مـیـتـوان گـــــریــه کـــــرد...

نــه مـیـتــوان فـریــــــاد زد ..

بـــرای بـعـضـــی دردهـــــ ـا

فـقـــط مـیـتـوان

نـگــــاه کـــرد

و بـی صــــــدا شـکـســتــــــــ ...

[/FONT]
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا