رباعی و دو بیتی

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا
شادی همه لطیفه گویان صلوات
 

sisah

عضو جدید
بهار:
ما درس صداقت و صفا می‌خوانیم
آیین محبت و وفا می‌دانیم

زین بی‌هنران سفله ای دل! مخروش
کنها همه می‌روند و ما می‌مانیم

:gol::gol::gol:

افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست
فریاد که فریادرسی پیدا نیست

بس لابه نمودیم و کس آواز نداد
پیداست که در خانه کسی پیدا نیست
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی‌تو چون خواهم خفت
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سوز جگر شمع زپروانه بپرس
وز باده پرستان ره میخانه بپرس
سروی تو پریچهره ومن دیوانه
جانا سخن راست ز دیوانه بپرس

بر گردش چرخ چون نمی باشد دست
دل در بد ونیک دهر چون باید بست
این محنت وغم که هست پندار که نیست
وین عیش وطرب که نیست انگار که هست
خواجوی کرمانی
 

russell

مدیر بازنشسته
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در عشق تو گر دل بدهم جان ببرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر چند دهم هزار چندان ببرم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چوگان سر زلف تو گر دست دهد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از جمله جهان گوی زمیدان ببرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] مولانا[/FONT]
[/FONT]
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا این دل من گرد بلا می گردد
گرد در یار بی وفا می گردد
دیوانه دلی دارم شوریده ومست
دیوانه چه داند که کجا می گردد

گر غره بعمری به تبی بر خیزد
وین روز جوانی به شبی برخیزد
بیداد مکن که گرمی بازارت
از زیر لبی به یاربی برخیزد
نظامی
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیده‌ی من ز هجر خاری دگر است
من جهد همی‌کنم قضا می‌گوید
بیرون ز کفایت تو کاری دگراست
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماهی که نظیر خود ندارد به جمال
چون جامه ز تن برکشد آن مشکین خال
در سینه دلش ز نازکی بتوان دید
ماننده‌ی سنگ خاره در آب زلال
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حکيم خيام

حکيم خيام

براي حسين الهي قمشه‌اي و احمد بهشتي شيرازي احترام قايلم، هم‌چنين براي گاه‌نامه‌ي "کيميا" که دفتري است براي ادبيات و هنر و عرفان؛ اما اين دو، تلاش فراوان کرده‌اند تا از خيام و تفسير شعرهاي‌اش "عارف"اي بسازند!
به گمان من اگر خيام امروز پس از قرن‌ها زنده مي‌شد، حکيم و شاعري روشنفکراش (Intellectual) مي‌خواندند!

ابر آمد و باز بر سر سبزه گريست
بي‌باده‌ي گل‌رنگ نمي‌بايد زيست

اين سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه‌ي خاک ما تماشاگه کيست؟

ترجمه‌ي فيتز جرالد:
And we that now make merry in the Room They left, and summer dresses in new bloom, Ourselves must we beneath the couch of Earth Descend, ourselves to made a Couch-for whom?
:gol:
 
آخرین ویرایش:

ghisoo_tala

عضو جدید
هرچه رفت از دست یاد آن به نیکی می کنند :gol: چهرۀ امروز از آئینه فردا خوشتر است
 

russell

مدیر بازنشسته
هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیده‌ی من ز هجر خاری دگر است

من جهد همی‌کنم قضا می‌گوید
بیرون ز کفایت تو کاری دگراست

حافظ
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یک دست به مصحف و دگر دست بجام
گه نزد حلال مانده گه نزد حرام
ماییم درین عالم نا پخته وخام
نه کافر مطلق ونه مسلمان تمام

گل صبحدم از باد بر آشفت وبریخت
باباد صبا حکایتی گفت وبریخت
بد عهدی عمر بین که گل در ده روز
سرزد وغنچه کرد وبشکفت وبریخت
مجیر(ابوالمکارم مجیر الدین بیلقانی) وفات 586
 

russell

مدیر بازنشسته
باز آی که تا به خود نیازم بینی
بیداری شب های درازم بینی

نی نی غلطم که خود فراق تو مرا
کی زنده رها کند که بازم بینی


هر روز دلم در غم تو زارتر است
و از من دل بی وهم تو بیزارتر است

بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است

مولانا
:heart::gol:
 

sisah

عضو جدید
رباعیات رودکی:

با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلف مشو، آزاد بزی

در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی

:gol::gol::gol:

نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود

وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به زار غم پراگنده شود
 

Similar threads

بالا