ورود نخستين اعلاميه حقوق بشر در دنيا به ايران- منشور کوروش - و به نمايش گذاشتن آن در موزه ملي شور و شوقي وصف ناپذيري را در کشور سبب شد.
گروهي براين باورند که اين ميراث ارزشمند ملي از اين رو که در تحقيقات روان شاد علامه آيت الله استاد طباطبايي، استاد شهيد مرتضي مطهري اثبات شده که ذوالقرنين، همان کوروش هخامنشي است يک ميراث گرانبار اسلامي نيز به شمار ميرود .
قرآن مجيد،کتاب شريف مسلمانان درآيههاي 83 تا 99 سوره کهف، ذوالقرنين را فردي يکتاپرست، صالح، دادگر و انسان دوست و از بندگان شايسته و برگزيده خداوند نام برده و از او به نيکي ياد مي کند.
گروهي از فقها و بزرگان ذوالقرنين را کوروش هخامنشي ميدانند چنانکه آيت الله طباطبايي و پروفسور عبدالکلام آزاد (دانشمند شهير هندي) با دلايل متقن به اثبات رسانده اند که ذوالقرنين، همان کوروش کبير، بنيانگذار امپراتوري بزرگ هخامنشي در ايران است.
نظر قطعي علامه طباطبايي درالميزان بنا بر شواهد تاريخي محکم نيز بر اين مهم تاکيد دارد که ذوالقرنين قرآن همان کوروش کبير هخامنشي است.
استاد علامه طباطبايي درتفسيرالميزان آورده است : اگر ذوالقرنين قرآن، مردي مومن به خدا و به دين توحيد بوده، کوروش نيز اين چنين بوده و اگر ذوالقرنين، پادشاهي عادل و رعيت پروربوده، کوروش نيز چنين بود؛ اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردي سياستمدار بوده او نيز بود؛ اگر دين، عقل، فضايل اخلاقي و ثروت و شوکت داشت، کوروش هم داشت؛ همان گونه که قرآن فرموده کوروش نيز سفري به سوي مغرب کرد، بر ليدي و پيرامون آن مسلط شد و بار ديگر به سوي مشرق سفر کرد. آنجا مردمي ديد صحرانشين و وحشي که در بيابان زندگي مي کردند. براي همين، به آنها کمک کرد، سدي ساخت در مقابل قبيله و قومي که آنها را آزار مي دادند؛ در تنگه داريال ميان کوه هاي قفقاز و نزديک به شهر تفليس.
اما مهم آنکه نام بنيانگذار نخستين و بزرگترين امپراتوري دنيا، نه تنها در قرآن مجيد بلکه حتي در کتاب هاي عهد عتيق مانند تورات نيز به عنوان يک انسان برگزيده و بلند مرتبه ثبت شده است.
چرا کوروش کبير ذوالقرنين است ؟
يکتاپرستي، نيکوکرداري، رأفت و انسان دوستي از صفات گفته شده ذوالقرنين در کتاب آسماني مسلمانان است.
بنا بر فرموده قرآن مجيد، ذوالقرنين، پادشاهي دادگر بود و نسبت به رعيت عطوفت داشت و هنگام کشورگشايي و غلبه قتل و کينه ورزي را اجازه نمي داد. از اين روي، هنگامي که بر قومي در غرب چيره شد، پنداشتند، اوهم مانند ديگر کشورگشايان خونريزي آغاز خواهد کرد، ولي او بدين کار دست نبرد، بلکه به آنان گفت: هيچ گونه بيمي پاکان شما در دل راه ندهند و هر يک از شما که عملي نيکو کند، پاداش آن را خواهد ديد .
با آن که آن قوم بي ياور و دادرسي در چنگال قدرت او بودند، با ايشان شفقت کرد و به دادگري و نيکوکاري دل آنان را به دست آورد.
بر پايه شواهد انکارناپذير تاريخي، همگي اين ويژگي ها بر کوروش هخامنشي منطبق است که نمونه بارز خوي انساني و رأفت و مداراي کوروش را در رفتار او با مردم بابل پس از فتح اين سرزمين، در تاريخ مي بينيم .
با اين حال، برخي تلاش مي کنند چنگيز و آتيلا و يا اسکندر مقدوني را ذوالقرنين معرفي نمايند، در حالي که هيچ يک از صفات آمده در قرآن مجيد بر اين جهانگشايان ظالم خونريز قابل انطباق نيست.
به گفته مورخان يوناني کوروش کبير از چنان جايگاه بزرگي برخوردار بوده که حتي اسکندر با وجود يورش وحشيانه به ايران و تسخير و آتش زدن تخت جمشيد به پاسارگاد مقبره کوروش رفته، در برابر مزار آن بزرگ مرد زانو زده و مراتب احترام خود را به کوروش کبير بجا آورده است.
بنا بر فرموده قرآن مجيد، ذوالقرنين مي گويد: «هذا فتح من ربي»؛ يعني «همه فتوحات من نتيجه لطف خداست» و ما هيچ گاه در تاريخ، نه از اسکندر و نه از مغول ، چنين گفتاري را سراغ داريم .
علت دوم آن که واژه ذوالقرنين در قرآن مجيد به معناي فردي است که دو شاخ در بالاي سر او قرار دارد. همان گونه که در تصوير حجاري شده کوروش کبير در تخت جمشيد ديده مي شود؛ کلاهي با دو شاخ در بالاي سر او به خوبي نمايان است.
در ترجمه تفسير الميزان جلد 13صفحه 539آمده است: « در کتاب دانيال هم خوابى که وى براى کورش نقل کرده، به صورت قوچى که دو شاخ داشته ديده است».
از ديگر نکاتي که شاهدي بر ذوالقرنين بودن کوروش کبير است مي توان به اين نکته اشاره کرد که در قرآن مجيد آمده ذوالقرنين در آغاز فرمانروايي خود، به منطقه اي که آفتاب غروب مي کند، حمله کرده و پيروزيهاي بزرگي به دست آورده است. سپس به سوي شرق شتافت و در آن سامان، هم به پيروزي دست يافت و پس از آن، به مکاني رفت که آفتاب از آن طلوع مي کرد؛ يعني شرق و آنان پوششي براي محافظت خود نداشتند.
مقابل آفتاب سوزان اشاره به اين که منطقه بياباني بوده و سکنه چادرنشين و کوچ رو براي آب و غذا و اشارت به سکنه مغولي و سکايي آسياي ميانه دارد.
همان گونه که مي دانيم، نخستين حمله بزرگ کوروش کبير به غرب ايران و سرزمين ليدي (در باختر آسياي کوچک يا ترکيه امروزي) بوده که به پيروزي کوروش و تابعيت ليدي به امپراتوري ايران انجاميد. فرمانروايان ليدي که با بابل و مصر و حکومت هاي آسياي صغير متحد شده بودند ،براي تصرف بخشي از ايران، در صدد ضربه زدن به کوروش برآمدند. کوروش پس از آگاهي از اين توطئه، سپاهيانش را به طرف سارد، پايتخت ليدي گسيل داشت.
وي در اين نبرد نيز پيروز بود. در نتيجه اين حمله در 547ق.م سارد و شهرهاي آسياي صغير، يکي پس از ديگري به دستان پرتوان کوروش کبير سقوط کرد.
در تاريخ به اين نکته اشاره شده که کوروش کبير، پس از نبرد موفقيت آميز در غرب ايران زمين (ليدي) براي سر و سامان دادن به شورش اقوام بيابانگردي که متجاوز، وحشي و خونريز بودند، به شمال شرق ايران بزرگ لشکرکشي کرد و موفق به فرو نشاندن آنان و تأمين امنيت مرزهاي شرق و شمال شرق ايران شد.
يکي ديگر از مشخصات ذوالقرنين در قرآن، عزيمت او به مناطق شمالي و رويارويي با قوم يأجوج و مأجوج بوده است و علاوه بر اين، ايجاد سد يأجوج و مأجوج که در ساخت آن از آهن استفاده شده نيز در قرآن به ذوالقرنين نسبت داده شده است. جالب اين که در تورات هم به ساختن سدي از جنس آهن اشاره شده است؛ آنجا که از قول کوروش خطاب به خداوند يکتا مي گويد: «من اي کوروش، پيش روي تو خواهم خراميد ... جاي ناهموار را برايت هموار مي کنم، درهاي برنجين را مي شکنم، پشت بندهاي اهنين را خواهم بريد...»
در تعيين محل استقرار اين سد، گمانه زني هاي متعددي شده و حتي برخي آن را همان ديوار بزرگ چين تصور کرده اند، در حالي که کليد حل اين معما در خود قرآن نهفته که کاربرد آهن در ساخت اين سد مورد تأکيد قرارگرفته که با توجه به اين که در ساخت ديوار بزرگ چين هيچ گونه مواد آهني به کار گرفته نشده، اين نظريه مردود است.
در سرزمين ميان درياي کاسپين و درياي سياه، سلسله کوههاي قفقاز به صورت ديواري راه هاي ميان شمال و جنوب را بسته است؛ مگر يک راه که باز گذاشته و آن تنگه اي است که در ميان رشته کوههايي واقع شده و شمال و جنوب را به هم متصل مي سازد و اين تنگه در عصر حاضر، تنگه دارالا ناميده مي شود و در نقشه هاي موجود ميان شهر ولادي قفقاز ـ پايتخت جمهوري اوستياي شمالي، شمالي ترين منطقه ايراني نشين و فارسي زبان قفقاز که هم اکنون يکي از جمهوري هاي روسيه است ـ و تفليس نشان داده مي شود در همان جا که تاکنون ديوار آهنين باستاني موجود است و شک نيست که اين ديوارهمان سدي است که کوروش بنا کرده، زيرا اوصافي که قرآن بيان کرده، درباره سد ذوالقرنين کاملا بر آن منطبق است و همان گونه که قرآن يادآور شده، الواح آهنين در ساختمان آن به کار رفته و مس گداخته براي بستن مفاصل و رخنه هاي آن استعمال شده و در ميان دو ديوار کوهستاني بنا شده است.
با در نظر گرفتن بازمانده سدي که هم اکنون در گذرگاه دارلا قفقاز موجود است و شهادت کتب ارمني ـ که اين ناحيه را (بهاک کورائي) و (کابان کورائي) مي گويند و به معني گذرگاه و يا دره کوروش است ـ شکي نمي ماند که کوروش به سمت شمال غربي ايران رفته و از نواحي اي که امروز به نام دربند و معبر دارالس معروف است، گذشته و در آنجا سدي بنا کرده تا مانع هجوم سکاهاي متجاوز بشود.
در آنجا به دستور کوروش آهن و فلز فراوان آوردند و سدي از آهن بسان ديواري در معبر ميان دو کوه که تنها راه عبور و مرور اقوام وحشي سکايي بود، بنا شد؛ اين سد تنگه باريک ميان دو کوه را مي بست و مانع گذشتن سواران يغماگر سکايي بود و به همين جهت اين دره به نام دره کوروش ناميده شده است.
تصوير نقاشي يک جهانگرد اروپايي از سنگ نگاره کوروش هخامنشي در پاسارگاد سندي است مبني بر اين که کتيبه بالاي سر اين سنگ نگاره که به سه زبان ايران باستان نوشته شده بود .
چه کساني کوروش را ذوالقرنين مي دانند ؟
چند تن از بزرگاني که بر يکي بودن ذوالقرنين قرآن و مسيح عهد عتيق با کورش هخامنشي گواهي دادهاند، که از آن ها مي توان به مولانا ابوالکلام آزاد، مفسر بزرگ قرآن و وزير فرهنگ هند در زمان گاندي در تفسيرالبيان، ترجمه تفسير سوره کهف از باستاني پاريزي،علامه طباطبايي در تفسير الميزان،-آيتالله العظمي ناصر مکارم شيرازي و ده نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسير نمونه (مانند قرائتي، امامي، آشتياني، حسني، شجاعي، عبدالهي و محمدي)، تابنده گنابادي در کتاب سه داستان عرفاني از قرآن، آيت الله مير محمد کريم علوي در تفسير کشف الحقايق (با ترجمه عبدالمجيد صادق نوبري )، حجت الاسلام سيد نورالدين ابطحي در کتاب ايرانيان در قرآن و روايات،دکتر علي شريعتي در کتاب بازشناسي هويت ايراني اسلامي،صدر بلاغي در قصص قرآن،جلال رفيع در کتاب بهشت شداد،منوچهر خدايار در کتاب کورش در اديان آسياي غربي، قاسم آذيني فر در کتاب کوروش پيام آور بزرگ، دکتر فريدون بدرهاي در کتاب کوروش در قرآن و عهد عتيق، محمد کاظم توانگر زمين در کتاب ذوالقرنين و کوروش، آيت الله سيد محمد فقيه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و نماينده مجلس خبرگان دوم، استاد محيط طباطبايي، حجه الاسلام شهيد هاشمي نژاد و احمدخان بنيانگذار دانشگاه اسلامي عليگر هند نام برد.
منبع:ميراث آريا
http://www.asriran.com/fa/news/162407/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%DA%A9%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%A8%D9%8A%D8%B1-%D8%B0%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%B1%D9%86%D9%8A%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
======================================================
تاپیک: تطابق ذوالقرنین با کوروش کبیر
====================================================
تاپیک: آیا ذوالقرنین همان کوروش است؟
===================================================
تاپیک: کوروش کبیر در قرآن و عهد عتیق
========================================================
استاد علامه محمد حسین طباطبایی
http://golbaran.parsiblog.com/Posts/32/همي+گويم+و+گفته+ام+بارها+(علامه+طباطبايي)/
====================
بایزید بسطامی و سقایی منزل امام صادق علیه السلام
http://www.aparat.com/v/4520c
==========================================
زنار
فرهنگ فارسی معین
(زُ نّ) [ یو. ] (اِ.) 1 - رشته ای که مسیحیان به وسیلة آن صلیب را به گردن آویزند. 2 - کُستی ؛ شالی که زردشتیان به کمر بندند.
http://www.vajehyab.com/moein/زنار
=============================================================
=========================================================================================
دکتر میر مهرداد میرسنجری
همزمان با ورود منشور كوروش کبیر به ایران زمین ـ به عنوان نخستین اعلامیه حقوق بشر در دنیا ـ و اعلام قریب الوقوع نمایش همگانی آن ـ هر چند به مدت کوتاه (چهار ماه) ـ در میهن دوستان ايرانی، شور و شوقی وصف ناپذیری را موجب شده است.
منشور کوروش، نه تنها به عنوان یک میراث ارزشمند ملی برای همه ایرانیان و یک میراث جهانی برای جهانیان، که به عنوان یک میراث گرانبار اسلامی، می تواند موجب مباهات باشد، چرا که با تحقیقات روان شاد علامه آیت الله استاد طباطبایی، استاد شهید مرتضی مطهری اثبات شده که ذوالقرنین، همان کوروش هخامنشی است.
در قرآن مجید، آيه هاي 83 تا 99 سوره كهف، از کوروش کبیر با نام ذوالقرنین به عنوان فردی یکتاپرست، صالح، دادگر و انسان دوست و به عنوان یکی از بندگان شایسته و برگزیده خداوند به نیکی یاد می کند.
این در حالی است که نام بنیانگذار نخستین و بزرگترین امپراتوری دنیا، نه تنها در قرآن مجید بلکه حتی در کتاب های عهد عتیق (از جمله تورات) نیز به عنوان یک انسان برگزیده و بلند مرتبه ثبت و ضبط شده است.
اما متأسفانه، دشمنان فرهنگ و تمدن ایرانی به هر راهی متوسل می شوند تا یا پیشینه تمدنی ایرانیان را نفی کنند، یا دستاوردهای فرهنگی تاریخی، فرهنگ کهن ایرانی و میراث کهن همه ایرانیان از آذری و کرد گرفته تا بلوچ و تاجیک را به یک دسته قومی خاص نسبت دهند!
این گونه است که به رغم این که ظهور زرتشت پیامبر ایرانی بنا بر نوشته های ارسطو و بطلمیوس (بیش از دو هزار سال پیش ) به شش هزار سال پیش از آنها، یعنی هشت هزار سال پیش بازمی گردد، پیشینه ظهور او را تعمدا به سه هزار سال پیش کاهش می دهند!
این ضد ایرانیان بیگانه پرست، چشمان خود را بر همه شواهد و استنادات انکارناشدنی تاریخی می بندند و بیهوده می کوشند ذوالقرنین را با آتیلا و چنگیز، بزرگترین فرمانروایان ظالم و خونریز مغول تبار و زرد پوست آسیای میانه یا اسکندر گجستک جوان متجاوز، بی اخلاق، چند خدا، ظالم و خون ریز یونانی تطبیق دهند.
این در حالی است که انسان های فرهیخته و دانشمندان بزرگی چون علامه آیت الله طباطبایی و پروفسور عبدالکلام آزاد (دانشمند شهیر هندی) با دلایل متقن به اثبات رسانده اند که ذوالقرنین، همان کوروش کبیر، بنیانگذار امپراتوری بزرگ هخامنشی در ایران بوده است.
نظر قطعی علامه طباطبایی در المیزان بنا بر شواهد تاریخی محکم این است؛ «ذوالقرنین قرآن همان کوروش کبیر هخامنشی است.»
استاد علامه طباطبايی می گويد: اگر ذوالقرنین قرآن، مردی مومن به خدا و به دين توحيد بوده، کوروش نيز اين چنين بوده و اگر ذوالقرنين، پادشاهی عادل و رعيت پرور بوده، کوروش نيز چنين بود؛ اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردی سياستمدار بوده او نيز بود؛ اگر دين، عقل، فضايل اخلاقی و ثروت و شوکت داشت، کوروش هم داشت؛ همان گونه که قرآن فرموده کوروش نيز سفری به سوی مغرب کرد، بر لیدی و پيرامون آن مسلط شد و بار ديگر به سوی مشرق سفر کرد. آنجا مردمی ديد صحرانشين و وحشی که در بيابان زندگی می کردند. برای همین، به آنها کمک کرد، سدی ساخت در مقابل قبيله و قومی که آنها را آزار می دادند؛ در تنگه داريال ميان کوه های قفقاز و نزديک به شهر تفليس (تفسير الميزان، علامه طباطبايی).
در زیر اصلی ترین مستندات تطبیق ذوالقرنین با کوروش کبیر به اجمال بیان می شود:
1- یکتاپرستی، نیکو کرداری، رأفت و انسان دوستی از صفات گفته شده ذوالقرنین در کتاب آسمانی مسلمانان است.
بنا بر فرموده قرآن مجید، ذوالقرنین، پادشاهي دادگر بود و نسبت به رعيت عطوفت داشت و هنگام كشورگشايي و غلبه قتل و كينه ورزي را اجازه نمي داد. از اين روی، هنگامي كه بر قومي در غرب چيره شد، پنداشتند، او هم مانند ديگر كشورگشايان خونريزي آغاز خواهد كرد، ولي او بدين كار دست نبرد، بلكه به آنان گفت: هيچ گونه بيمي پاكان شما در دل راه ندهند و هر يك از شما كه عملي نيكو كند، پاداش آن را خواهد ديد.
با آن كه آن قوم بي ياور و دادرسي در چنگال قدرت او بودند، با ايشان شفقت كرد و به دادگري و نيكوكاري دل آنان را به دست آورد.
بر پایه شواهد انکار ناپذیر تاریخی، همگی این ویژگی ها بر کوروش هخامنشی منطبق است که نمونه بارز خوی انسانی و رأفت و مدارای کوروش را در رفتار او با مردم بابل پس از فتح این سرزمین، در تاریخ می بینیم.
با این حال، برخی تلاش می کنند چنگیز و آتیلا و یا اسکندر مقدونی را ذوالقرنین معرفی نمایند، در حالی که هیچ یک از صفات آمده در قرآن مجید بر این جهانگشایان ظالم خونریز قابل انطباق نیست.
ذکر این نکته لازم است، بنا بر نوشته مورخان یونانی، کوروش کبیر از چنان جایگاه بزرگی برخوردار بوده که حتی اسکندر گجستک با وجود یورش وحشیانه به ایران و تسخیر و آتش زدن تخت جمشید به پاسارگاد مقبره کوروش رفته، در برابر مزار آن بزرگ مرد زانو زده و مراتب احترام خود را به کوروش کبیر بجا آورده است.
بنا بر فرموده قرآن مجید، ذوالقرنین مي گويد: «هذا فتح من ربي»؛ یعنی «همه فتوحات من نتيجه لطف خداست» و ما هیچ گاه در تاریخ، نه از اسكندر و نه از خاقان بت پرست مغول تبار زرد پوست، چنين گفتاري سراغ نداريم و سلاطين حميري يمن نيز در حد فاتحان بزرگ نبوده اند.
با توجه به این که بر خلاف بیهوده گویی های دشمنان کینه ورز، ملیت و هویت ایرانی بهترین معیار قضاوت واقعی درباره شخصیت های تاریخی هر ملت سخنان ثبت شده و مکتوب آنان است، در زیر، بخشی از سخنان تاریخی کوروش بزرگ پس از فتح بابل را برای شناخت ویژگی های شخصیتی و یکتاپرستی این بزرگ مرد تاریخ ایران و جهان مرور می کنیم:
[SUP]«به نام ایزد جان و خرد؛
ایزد یکتایی که لحظه به لحظه او را بیشتر درک می کنم
ای مردم بابل، ما همه بندگان اهورا مزدا، خدای یگانه هستیم... ما نه پیروزیم و نه شکست خورده! ما امروز در سراسر این سرزمین پهناور، همگی با هم برابریم... همگی آزادیم...و همگی پاکیم. ما همگی دوستیم. ما تنها یک دشمن داریم و دشمن همه ما اهریمن است و جز او دیگر سایه ای نیست. ما همگی نوریم... سربازان اهورا مزداییم. از این لحظه من پادشاهی ام را بر این مبنا در تمام کره خاکی در سراسر این خاک پهناور که به فرمان من است، اعلام می کنم. از این پس، نام شاهنشاهی ما هخامنشی خواهد بود و این را به یاد پدر بزرگ عزیزم ـ که بخشی از اندیشه های نیک او به من به ارث رسید ـ به عاریه برمی دارم. ما از این لحظه، اندیشه و دین هر کس را محترم خواهیم دانست. هر کس به دین خودش خواهد پرداخت، هر کس نتیجه انتخاب خود را خواهد دید. هیچ کس حق تجاوز به حقوق دیگری را ندارد. از این لحظه، تمام بردگان آزادند. من تمامی گناهکاران را از این لحظه بخشیدم. هیچ کس مغضوب من نیست. هیچ بابلی از آنچه بوده، نترسد. این یک بخشایش عمومی است و زنان «بالشاسر» که در حرمسرای بابل بوده اند، از این لحظه آزادند. مال و اموالی در حد بازرگانی ثروتمند به هر یک از شما داده می شود و بعد شما می توانید به هر جای ایران پهناور از هند تا مصر و از توران تا یونان که خواستید بروید. شوهر شما مرده و شما وارثان او هستید. داشته های شخصی خودتان را بردارید و از کاخ خارج شوید. تمامی خزانه بالشاسر در میان مردم همین شهر به مساوات تقسیم خواهد شد. میان مرد و زن پیر و جوان و کودک تمایزی نیست. هر کس در قلمروی من به لطف اهورا مزدا زندگی می کند، از حقی مساوی با همه برخوردار است. تمامی تبعیدیان با هزینه حکومت هخامنشی به شهر و کشورشان بازخواهند گشت و با هزینه هخامنشی شهر ها و معابدشان دوباره راه خواهد افتاد. من تا زمانی که به تمام سخنانم جامه عمل بپوشانم، در این شهر خواهم ماند. آری زمین مقدس است... ما نیز یک به یک مقدسیم... این اهورا مزداست که ما را مقدس آفریده... و ما جهان زیبا را زیباتر خواهیم کرد. برای چنین هدفی همگان کار خواهند کرد... همه به دین و زبان خویش خواهند پرداخت و همه آزاد خواهند بود...»[/SUP]
2- واژه ذوالقرنین در قرآن مجید به معنای فردی است که دو شاخ در بالای سر او قرار دارد. همان گونه که در تصویر حجاری شده کوروش کبیر در پاسارگاد دیده می شود؛ کلاهی با دو شاخ در بالای سر او به خوبی نمایان است.
در ترجمه تفسير الميزان جلد 13صفحه 539آمده است:
«در كتاب دانيال هم خوابى كه وى براى كورش نقل كرده، به صورت قوچى كه دو شاخ داشته ديده است».
در آن كتاب چنين آمده: در سالسوم از سلطنت بيلشاصر پادشاه، براى من كه دانيال هستم بعد از آن رؤيا كه بار اولديدم رؤيايى دست داد كه گويا من در شوش هستم؛ يعنى در آن قصرى كه در ولايت عيلام است، مى باشم و در خواب مى بينم كه من در كنار نهر «اولاى» هستم. چشم خود را به طرف بالا گشودم. ناگهان قوچى ديدم كه دو شاخ دارد و در كنار نهر ايستاده و دو شاخش بلند است؛ اما يكى از ديگرى بلندتر است كه در عقبقرار دارد. قوچ را ديدم به طرف مغرب و شمال و جنوب حمله مى كند و هيچ حيوانى در برابرش مقاومت نمى آورد و راه فرارى از دست او نداشت و او هر چه دلش مى خواهد، مى كند و بزرگ مى شود.
در اين بين كه من مشغول فكر بودم، ديدم نر بزى از طرف مغرب نمايان شد. همه ناحيه مغرب را پشت سر گذاشت و پاهايش از زمين بريده است و اين حيوان تنها يك شاخ دارد كه ميان دو چشمش قرار دارد. آمد تا رسيد به قوچى كه گفتم دو شاخ داشت و در كنار نهر بود.
سپس با شدت و نيروى هر چه بيشتر دويده، خود را به قوچ رسانيد. با او درآويخت و او را زد و هر دو شاخش را شكست و ديگر تاب و توانى براى قوچ نماند. بى اختيار در برابر نر بز ايستاد. نر بز قوچ را به زمين زد و او را لگدمال كرد و آن حيوان نمى توانست از دست او بگريزد، و نر بز بسيار بزرگ شد.
آنگاه مى گويد: جبرئيل را ديدم و او رؤياى مرا تعبير كرده، به طورى كه قوچ داراى دو شاخ با كورش و دو شاخش با دو مملكت فارس و ماد منطبق شد و نر بز كه داراى يك شاخ بود با اسكندر مقدونى منطبق شد.
و اما سير كورش به طرف مغرب و مشرق: اما سيرش به طرف مغرب همان سفرى بود كه براى سركوبى و دفع «ليديا» كرد كه با لشکرش به طرف كورش می آمد و آمدنش به ظلم و طغيان و بدون هيچ عذر و مجوزى بود. كورش به طرف او لشکر كشيد و او را فرارى داد و تا پايتخت كشورش تعقيبش كرد و پايتختش را فتح نموده او را اسير نمود و در آخر، او و ساير ياورانش را عفو نموده، اكرام و احسانشان كرد؛ با اين كه حق داشت، سياستشان كند و به كلى، نابودشان سازد و انطباق اين داستان با آيه شريفه «حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عين حمئة».
3- در قرآن مجید آمده که ذوالقرنین در آغاز فرمانروایی خود، به منطقه ای که آفتاب غروب می کند، حمله کرده و پیروزی های بزرگی به دست آورده است. سپس به سوی شرق شتافت و در آن سامان، هم به پیروزی دست یافت و پس از آن، به مكاني رفت كه افتاب از ان طلوع مي كرد؛ يعني شرق و آنان پوششي براي محافظت خود نداشتند.
مقابل آفتاب سوزان اشاره به اين كه منطقه بياباني بوده و سكنه چادرنشين و كوچ رو براي آب و غذا و اشارت به سكنه مغولي و سكايي آسياي ميانه دارد.
همان گونه که می دانیم، نخستین حمله بزرگ کوروش کبیر به غرب ایران و سرزمین لیدی (در باختر آسیای کوچک یا ترکیه امروزی) بوده که به پیروزی کوروش و تابعیت لیدی به امپراتوری ایران انجامید. فرمانروایان لیدی که با بابل و مصر و حکومت های آسیای صغیر متحد شده بودند ،برای تصرف بخشی از ایران، در صدد ضربه زدن به کوروش برآمدند. کوروش پس از آگاهی از این توطئه، سپاهیانش را به طرف سارد، پایتخت لیدی گسیل داشت.
وی در این نبرد نیز پیروز بود. در نتیجه این حمله در 547ق.م سارد و شهرهای آسیای صغیر، یکی پس از دیگری به دستان پر توان کوروش کبیر سقوط کرد.
در تاریخ به این نکته اشاره شده که کوروش کبیر، پس از نبرد موفقیت آمیز در غرب ایران زمین (لیدی) برای سر و سامان دادن به شورش اقوام بیابانگردی که متجاوز، وحشی و خونریز بودند، به شمال شرق ایران بزرگ لشکرکشی کرد و موفق به فرو نشاندن آنان و تأمین امنیت مرزهای شرق و شمال شرق ایران شد.
4- سد یأجوج و مأجوج و مکان آن:
یکی دیگر از مشخصات ذوالقرنین در قرآن، عزیمت او به مناطق شمالی و رویارویی با قوم یأجوج و مأجوج بوده است و علاوه بر این، ایجاد سد یأجوج و مأجوج که در ساخت آن از آهن استفاده شده نیز در قرآن به ذوالقرنین نسبت داده شده است. جالب این که در تورات هم به ساختن سدی از جنس آهن اشاره شده است؛ آنجا که از قول کوروش خطاب به خداوند یکتا می گوید: «من اي كوروش، پيش روي تو خواهم خراميد ... جاي ناهموار را برايت هموار مي كنم، درهاي برنجين را مي شكنم، پشت بندهاي اهنين را خواهم بريد...»
در تعیین محل استقرار این سد، گمانه زنی های متعددی شده و حتی برخی آن را همان دیوار بزرگ چین تصور کرده اند، در حالی که کلید حل این معما در خود قرآن نهفته که کاربرد آهن در ساخت این سد مورد تأکید قرار گرفته که با توجه به این که در ساخت دیوار بزرگ چین هیچ گونه مواد آهنی به کار گرفته نشده، این نظریه مردود است.
در سرزمین میان دریای کاسپین و دریای سیاه، سلسله کوه های قفقاز به صورت دیواری راه های میان شمال و جنوب را بسته است؛ مگر یک راه که باز گذاشته و آن تنگه ای است که در میان رشته کوه هایی واقع شده و شمال و جنوب را به هم متصل می سازد و این تنگه در عصر حاضر، تنگه داریال نامیده می شود و در نقشه های موجود میان شهر ولادی قفقاز ـ پایتخت جمهوری اوستیای شمالی، شمالی ترین منطقه ایرانی نشین و فارسی زبان قفقاز که هم اکنون یکی از جمهوری های روسیه است ـ و تفلیس نشان داده می شود در همان جا که تاکنون دیوار آهنین باستانی موجود است و شک نیست که این دیوار همان سدی است که کوروش بنا کرده، زیرا اوصافی که قرآن بیان کرده، درباره سد ذوالقرنین کاملا بر آن منطبق است و همان گونه که قرآن یادآور شده، الواح آهنین در ساختمان آن به کار رفته و مس گداخته برای بستن مفاصل و رخنه های آن استعمال شده و در میان دو دیوار کوهستانی بنا شده است.
با در نظر گرفتن بازمانده سدی که هم اکنون در گذرگاه داریال قفقاز موجود است و شهادت کتب ارمنی ـ که این ناحیه را (بهاک کورائی) و (کابان کورائی) می گویند و به معنی گذرگاه و یا دره کوروش است ـ شکی نمی ماند که کوروش به سمت شمال غربی ایران رفته و از نواحی ای که امروز به نام دربند و معبر داریال معروف است، گذشته و در آنجا سدی بنا کرده تا مانع هجوم سکاهای متجاوز بشود.
در آنجا به دستور کوروش آهن و فلز فراوان آوردند و سدی از آهن بسان دیواری در معبر میان دو کوه که تنها راه عبور و مرور اقوام وحشی سکایی بود، بنا شد؛ این سد تنگه باریک میان دو کوه را می بست و مانع گذشتن سواران یغماگر سکایی بود و به همین جهت این دره به نام دره کوروش نامیده شده است.
تصویر نقاشی یک جهانگرد اروپایی از سنگ نگاره کوروش هخامنشی در پاسارگاد سندی است مبنی بر این که کتیبه بالای سر این سنگ نگاره که به سه زبان ایران باستان نوشته شده بود و بخشی از بال حجاری شده در پشت سر کوروش کبیر به دلایل و توسط افراد نامعلوم تخریب شده و هم اکنون وجود ندارد.
بنا بر شواهد تاریخی، کوروش کبیر پس از فرو نشاندن بیابان گردان شرق کشور به شمال ایران و قفقاز می رود و به دادرسی از مردم آن سامان می پردازد و برای جلوگیری از تهاجم متجاوزان بیابانگرد، از شمال کوه های قفقاز به درون خاک ایران، سدی را برای مردم آن سامان در قفقاز بنا می کند که در ساخت آن، از پاره های سنگ و آهن استفاده شد. جالب این که در نزدیکی تفلیس در قفقاز ـ که در همه تاریخ تا کمتر از دویست سال پیش در قلمرو ایران بوده ـ بقایای سدی کشف شده است که بر پایه پژوهش های علمی با کمال شگفتی در ساختمان آن، از ترکیبی از سنگ و آهن استفاده شده و جالب تر این که نام تاریخی رودی که در نزدیکی این سد قرار دارد، نیز «کوروش» است!
چند تن از بزرگانی که بر یکی بودن ذوالقرنین قرآن و مسیح عهد عتیق با کورش هخامنشی گواهی دادهاند، عبارتند از:
1-مولانا ابوالكلام آزاد، مفسر بزرگ قرآن و وزیر فرهنگ هند در زمان گاندی در تفسیرالبیان،
2- ترجمه تفسیر سوره کهف از باستانی پاریزی
3-علامه طباطبایی در تفسیر المیزان،
4-آیتالله العظمی ناصر مكارم شیرازی و ده نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر نمونه (مانند قرائتی، امامی، آشتیانی، حسنی، شجاعی، عبدالهی و محمدی)،
5- تابنده گنابادی در کتاب سه داستان عرفانی از قرآن،
6- آیت الله میر محمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری )،
7- حجت الاسلام سید نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن و روایات،
8- دکتر علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی،
9-صدر بلاغی در قصص قرآن،
10-جلال رفیع در کتاب بهشت شداد،
11-دکتر فاروق صفی زاده در کتاب از کورش هخامنشی تا محمد خاتمی،
12- منوچهر خدایار در کتاب کورش در ادیان آسیای غربی،
13- قاسم آذینی فر در کتاب کورش پیام آور بزرگ،
14- دکتر فریدون بدره ای در کتاب کورش در قرآن و عهد عتیق،
15- محمد کاظم توانگر زمین در کتاب ذوالقرنین و کورش،
16- آیت الله سید محمد فقیه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و نماینده مجلس خبرگان دوم،
17- استاد محیط طباطبایی،
18- حجه الاسلام شهید هاشمی نژاد،
19- سر احمدخان بنیانگذار دانشگاه اسلامی علیگر هند،
منشور حقوق بشر کوروش هخامنشی که در موزه بزرگ بریتانیا نگهداری می شود
منشور حقوق بشر کوروش هخامنشی در قرن نوزدهم و حدود 130 سال پیش در میان رودان کشف و سپس به موزه ملی بریتانیا منتقل شد... این منشور كه با نام استوانه كوروش نيز شناخته ميشود، از جنس سفال است و در سال 539 پيش از ميلاد ساخته شده است.
دورتادور اين استوانه سفالين كه 23 سانتي متر طول و 11 سانتي متر عرض دارد، در حدود چهل خط به زبان ميخي بابلي، فرمانهاي كوروش حك شده است. منشور كوروش به عنوان نخستين منشور حقوق بشر شناخته ميشود و در سال 1971 ميلادي، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمي منتشر كرد.
بدلي از اين منشور نيز در مقر سازمان ملل متحد در شهر نيويورك نگهداري ميشود.
در پایان، امید است که بازگشت منشور کوروش بزرگ به ایران و نمایش عمومی آن بهانه ای باشد، برای آشتی افکار عمومی و رسانه های گروهی کشور با میراث فرهنگی تاریخی ایران زمین و بابی باشد برای نگاهی مثبت و به مفاخر گذشته ما. تأیید قرآن مجید بر شخصیت تاریخی کوروش کبیر نیز می تواند یکی از دلایل اثبات این نکته باشد که برای حفظ و بقای هویت ملی ملت ایران زمین تاریخ پیش از اسلام ایران و تاریخ پس از اسلام ایران، نه نافی یکدیگر؛ بلکه هر دو لازم و ملزوم هم و از یکدیگر جدا ناپذیرند.
سنگ نگاره یادمان کوروش کبیر، نه در ایران بلکه در میدان مرکزی المپیای شهر سیدنی استرالیا!
http://www.seemorgh.com/culture/2482/28734.html
===============================================================================
تاپیک: ذوالقرنین قرآن = اسکندر مقدونی = سلمان محمدی = روزبه ی ایرانی= دوست ارسطو = داستان نا کجا آباد نظامی گنجوی = شهر مدینه
==============================================================================================
یَأجوج و مَأجوج نامهایی در متون فرجامشناسی ادیانِ یهودیت، مسیحیت و اسلام است، که درقرآن و تورات از آنها ذکر به عمل آمده است. آنها گاه دو شخص، گاه مردمِ دو منطقه، و گاه خودْ دو منطقه جغرافیایی اند. در حوادث آخرالزمان از آنها نام برده شده است.
قرآن و عهد عتیق[ویرایش]
در قرآن در دو سوره از یاجوج و ماجوج سخن به میان آمدهاست، اول در سوره کهف آیات ۹۳ تا ۹۸، و دیگربار در سوره انبیاء آیهٔ ۹۶. آیات قرآن به خوبی گواهی میدهند که این دو نام متعلق به دو قبیله وحشی خونخوار بودهاست، که مزاحمت شدیدی برای ساکنان اطراف مرکز سکونت خود داشتهاند.
در تورات در کتاب حزقیل فصل سی و هشتم و فصل سی و نهم، و در کتاب رؤیای یوحنا فصل بیستم، از آنها به عنوان یاگوگ و ماگوگ یاد شدهاست، که معرب آن یاجوج و ماجوج میباشد. به گفـته مفسر قرآنعلامه طباطبایی در المیزان، از مجموع گفتههای تورات استفاده می شود که ماجوج یا یاجوج و ماجوج، گروه یا گروههای بزرگی بودند که در دوردستترین نقطه شمال آسیا زندگی داشتند مردمی جنگجو و غارتگر بودند. بعـضی معـتقـدند این دو کلمه عبـری است، ولی در اصل از زبان یونانی به عبری منتقل شدهاست و در زبان یونانی گاگ و ماگاگ تلفظ می شده، که در سایر لغات اروپایی نیـز به همـین صورت انتقال یافتهاست.
در اصحاح دهم از سفر تکوین تورات: «اینان فرزندان دودمان نوح اند: سام و حام و یافث که پس از طوفان برای هر یک فرزندانی شد، فرزندان یافث عبارت بودند از جومر و ماجوج و مادای و باوان و نوبال و ماشک و نبراس».
در کتاب حزقیال اصحاح سی و هشتم آمده: «خطاب سخن رب به من شد که میگفت: ای فرزند آدم روی خود متوجه جوج سرزمین ماجوج رئیس روش ماشک و نوبال، کن، و نبوت خود را اعلام بدار و بگو آقا و سید و رب این چنین گفته: ای جوج رئیس روش ماشک و نوبال، علیه تو برخاستم، تو را برمی گردانم و دهنههایی در دو فک تو میکنم، و تو و همه لشکرت را چه پیاده و چه سواره بیرون میسازم، در حالی که همه آنان فاخرترین لباس بر تن داشته باشند، و جماعتی سترگ و با سپر باشند همهشان شمشیرها به دست داشته باشند، فارس و کوش و فوط با ایشان باشد که همه با سپر و کلاه خود باشند، و جومر و همه لشکرش و خانواده نوجرمه از اواخر شمال با همه لشکرش شعبههای کثیری با تو باشند». میگوید: «به همین جهت ای پسر آدم باید ادعای پیغمبری کنی و به جوج بگویی سید رب امروز در نزدیکی سکنای شعب اسرائیل در حالی که در امن هستند چنین گفته: آیا نمیدانی و از محلت از بالای شمال میآیی».
در اصحاح سی و نهم داستان پیشین را دنبال نموده میگوید: «و تو ای پسر آدم برای جوج ادعای پیغمبری کن و بگو سید رب اینچنین گفته: اینک من علیه همراهای جوج ای رئیس روش ماشک و نوبال و اردک و اقودک، و تو را از بالاهای شمال بالا میبرم، و به کوههای اسرائیل میآورم، و کمانت را از دست چپت و تیرهایت را از دست راستت میزنم، که بر کوههای اسرائیل بیفتی، و همه لشکریان و شعوبی که با تو هستند بیفتند، آیا میخواهی خوراک مرغان کاشر از هر نوع و وحشیهای بیابان شوی؟ بر روی زمین بیفتی؟ چون من به سخن سید رب سخن گفتم، و آتشی بر ماجوج و بر ساکنین در جزائر ایمن میفرستم، آنگاه است که میدانند منم رب...».
در خواب یوحنا در اصحاح بیستم میگوید: «فرشتهای دیدم که از آسمان نازل میشد و با او است کلید دوزخ و سلسله و زنجیر بزرگی بر دست دارد، پس میگیرد اژدهای زنده قدیمی را که همان ابلیس و اهریمن باشد، و او را هزار سال زنجیر میکند، و به جهنمش میاندازد و درب دوزخ را به رویش بسته قفل میکند، تا دیگر امتهای بعدی را گمراه نکند، و پس از همه شدن هزار سال البته باید آزاد شود، و مدت اندکی رها گردد». آنگاه میگوید: «پس وقتی هزار سال تمام شد اهریمن از زندانش آزاد گشته بیرون میشود، تا امتها را که در چهار گوشه زمینند جوج و ماجوج همه را برای جنگ جمع کند در حالی که عددشان مانند ریگ دریا باشد، پس بر پهنای گیتی سوار شوند و لشکرگاه قدیسین را احاطه کنند و نیز مدینه محبوبه را محاصره نمایند، آنگاه آتشی از ناحیه خدا از آسمان نازل شود و همهشان را بخورد، و ابلیس هم که گمراهشان میکرد در دریاچه آتش و کبریت بیفتد، و با وحشی و پیغمبر دروغگو بباشد، و به زودی شب و روز عذاب شود تا ابد الا بدین». از این قسمت که نقل شده بهرهگیری میشود که «ماجوج» و«یاجوج و ماجوج» امتی و یا امتهائی سترگ
بودهاند، و در قسمتهای بالای شمال آسیا از آبادیهای آن روز زمین میزیستهاند، و مردمانی جنگجو و سرشناس به جنگ و تاراج بودهاند.
http://fa.wikipedia.org/wiki/یاجوج_و_ماجوج
گروهي براين باورند که اين ميراث ارزشمند ملي از اين رو که در تحقيقات روان شاد علامه آيت الله استاد طباطبايي، استاد شهيد مرتضي مطهري اثبات شده که ذوالقرنين، همان کوروش هخامنشي است يک ميراث گرانبار اسلامي نيز به شمار ميرود .
قرآن مجيد،کتاب شريف مسلمانان درآيههاي 83 تا 99 سوره کهف، ذوالقرنين را فردي يکتاپرست، صالح، دادگر و انسان دوست و از بندگان شايسته و برگزيده خداوند نام برده و از او به نيکي ياد مي کند.
گروهي از فقها و بزرگان ذوالقرنين را کوروش هخامنشي ميدانند چنانکه آيت الله طباطبايي و پروفسور عبدالکلام آزاد (دانشمند شهير هندي) با دلايل متقن به اثبات رسانده اند که ذوالقرنين، همان کوروش کبير، بنيانگذار امپراتوري بزرگ هخامنشي در ايران است.
نظر قطعي علامه طباطبايي درالميزان بنا بر شواهد تاريخي محکم نيز بر اين مهم تاکيد دارد که ذوالقرنين قرآن همان کوروش کبير هخامنشي است.
استاد علامه طباطبايي درتفسيرالميزان آورده است : اگر ذوالقرنين قرآن، مردي مومن به خدا و به دين توحيد بوده، کوروش نيز اين چنين بوده و اگر ذوالقرنين، پادشاهي عادل و رعيت پروربوده، کوروش نيز چنين بود؛ اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردي سياستمدار بوده او نيز بود؛ اگر دين، عقل، فضايل اخلاقي و ثروت و شوکت داشت، کوروش هم داشت؛ همان گونه که قرآن فرموده کوروش نيز سفري به سوي مغرب کرد، بر ليدي و پيرامون آن مسلط شد و بار ديگر به سوي مشرق سفر کرد. آنجا مردمي ديد صحرانشين و وحشي که در بيابان زندگي مي کردند. براي همين، به آنها کمک کرد، سدي ساخت در مقابل قبيله و قومي که آنها را آزار مي دادند؛ در تنگه داريال ميان کوه هاي قفقاز و نزديک به شهر تفليس.
اما مهم آنکه نام بنيانگذار نخستين و بزرگترين امپراتوري دنيا، نه تنها در قرآن مجيد بلکه حتي در کتاب هاي عهد عتيق مانند تورات نيز به عنوان يک انسان برگزيده و بلند مرتبه ثبت شده است.
چرا کوروش کبير ذوالقرنين است ؟
يکتاپرستي، نيکوکرداري، رأفت و انسان دوستي از صفات گفته شده ذوالقرنين در کتاب آسماني مسلمانان است.
بنا بر فرموده قرآن مجيد، ذوالقرنين، پادشاهي دادگر بود و نسبت به رعيت عطوفت داشت و هنگام کشورگشايي و غلبه قتل و کينه ورزي را اجازه نمي داد. از اين روي، هنگامي که بر قومي در غرب چيره شد، پنداشتند، اوهم مانند ديگر کشورگشايان خونريزي آغاز خواهد کرد، ولي او بدين کار دست نبرد، بلکه به آنان گفت: هيچ گونه بيمي پاکان شما در دل راه ندهند و هر يک از شما که عملي نيکو کند، پاداش آن را خواهد ديد .
با آن که آن قوم بي ياور و دادرسي در چنگال قدرت او بودند، با ايشان شفقت کرد و به دادگري و نيکوکاري دل آنان را به دست آورد.
بر پايه شواهد انکارناپذير تاريخي، همگي اين ويژگي ها بر کوروش هخامنشي منطبق است که نمونه بارز خوي انساني و رأفت و مداراي کوروش را در رفتار او با مردم بابل پس از فتح اين سرزمين، در تاريخ مي بينيم .
با اين حال، برخي تلاش مي کنند چنگيز و آتيلا و يا اسکندر مقدوني را ذوالقرنين معرفي نمايند، در حالي که هيچ يک از صفات آمده در قرآن مجيد بر اين جهانگشايان ظالم خونريز قابل انطباق نيست.
به گفته مورخان يوناني کوروش کبير از چنان جايگاه بزرگي برخوردار بوده که حتي اسکندر با وجود يورش وحشيانه به ايران و تسخير و آتش زدن تخت جمشيد به پاسارگاد مقبره کوروش رفته، در برابر مزار آن بزرگ مرد زانو زده و مراتب احترام خود را به کوروش کبير بجا آورده است.
بنا بر فرموده قرآن مجيد، ذوالقرنين مي گويد: «هذا فتح من ربي»؛ يعني «همه فتوحات من نتيجه لطف خداست» و ما هيچ گاه در تاريخ، نه از اسکندر و نه از مغول ، چنين گفتاري را سراغ داريم .
علت دوم آن که واژه ذوالقرنين در قرآن مجيد به معناي فردي است که دو شاخ در بالاي سر او قرار دارد. همان گونه که در تصوير حجاري شده کوروش کبير در تخت جمشيد ديده مي شود؛ کلاهي با دو شاخ در بالاي سر او به خوبي نمايان است.
در ترجمه تفسير الميزان جلد 13صفحه 539آمده است: « در کتاب دانيال هم خوابى که وى براى کورش نقل کرده، به صورت قوچى که دو شاخ داشته ديده است».
از ديگر نکاتي که شاهدي بر ذوالقرنين بودن کوروش کبير است مي توان به اين نکته اشاره کرد که در قرآن مجيد آمده ذوالقرنين در آغاز فرمانروايي خود، به منطقه اي که آفتاب غروب مي کند، حمله کرده و پيروزيهاي بزرگي به دست آورده است. سپس به سوي شرق شتافت و در آن سامان، هم به پيروزي دست يافت و پس از آن، به مکاني رفت که آفتاب از آن طلوع مي کرد؛ يعني شرق و آنان پوششي براي محافظت خود نداشتند.
مقابل آفتاب سوزان اشاره به اين که منطقه بياباني بوده و سکنه چادرنشين و کوچ رو براي آب و غذا و اشارت به سکنه مغولي و سکايي آسياي ميانه دارد.
همان گونه که مي دانيم، نخستين حمله بزرگ کوروش کبير به غرب ايران و سرزمين ليدي (در باختر آسياي کوچک يا ترکيه امروزي) بوده که به پيروزي کوروش و تابعيت ليدي به امپراتوري ايران انجاميد. فرمانروايان ليدي که با بابل و مصر و حکومت هاي آسياي صغير متحد شده بودند ،براي تصرف بخشي از ايران، در صدد ضربه زدن به کوروش برآمدند. کوروش پس از آگاهي از اين توطئه، سپاهيانش را به طرف سارد، پايتخت ليدي گسيل داشت.
وي در اين نبرد نيز پيروز بود. در نتيجه اين حمله در 547ق.م سارد و شهرهاي آسياي صغير، يکي پس از ديگري به دستان پرتوان کوروش کبير سقوط کرد.
در تاريخ به اين نکته اشاره شده که کوروش کبير، پس از نبرد موفقيت آميز در غرب ايران زمين (ليدي) براي سر و سامان دادن به شورش اقوام بيابانگردي که متجاوز، وحشي و خونريز بودند، به شمال شرق ايران بزرگ لشکرکشي کرد و موفق به فرو نشاندن آنان و تأمين امنيت مرزهاي شرق و شمال شرق ايران شد.
يکي ديگر از مشخصات ذوالقرنين در قرآن، عزيمت او به مناطق شمالي و رويارويي با قوم يأجوج و مأجوج بوده است و علاوه بر اين، ايجاد سد يأجوج و مأجوج که در ساخت آن از آهن استفاده شده نيز در قرآن به ذوالقرنين نسبت داده شده است. جالب اين که در تورات هم به ساختن سدي از جنس آهن اشاره شده است؛ آنجا که از قول کوروش خطاب به خداوند يکتا مي گويد: «من اي کوروش، پيش روي تو خواهم خراميد ... جاي ناهموار را برايت هموار مي کنم، درهاي برنجين را مي شکنم، پشت بندهاي اهنين را خواهم بريد...»
در تعيين محل استقرار اين سد، گمانه زني هاي متعددي شده و حتي برخي آن را همان ديوار بزرگ چين تصور کرده اند، در حالي که کليد حل اين معما در خود قرآن نهفته که کاربرد آهن در ساخت اين سد مورد تأکيد قرارگرفته که با توجه به اين که در ساخت ديوار بزرگ چين هيچ گونه مواد آهني به کار گرفته نشده، اين نظريه مردود است.
در سرزمين ميان درياي کاسپين و درياي سياه، سلسله کوههاي قفقاز به صورت ديواري راه هاي ميان شمال و جنوب را بسته است؛ مگر يک راه که باز گذاشته و آن تنگه اي است که در ميان رشته کوههايي واقع شده و شمال و جنوب را به هم متصل مي سازد و اين تنگه در عصر حاضر، تنگه دارالا ناميده مي شود و در نقشه هاي موجود ميان شهر ولادي قفقاز ـ پايتخت جمهوري اوستياي شمالي، شمالي ترين منطقه ايراني نشين و فارسي زبان قفقاز که هم اکنون يکي از جمهوري هاي روسيه است ـ و تفليس نشان داده مي شود در همان جا که تاکنون ديوار آهنين باستاني موجود است و شک نيست که اين ديوارهمان سدي است که کوروش بنا کرده، زيرا اوصافي که قرآن بيان کرده، درباره سد ذوالقرنين کاملا بر آن منطبق است و همان گونه که قرآن يادآور شده، الواح آهنين در ساختمان آن به کار رفته و مس گداخته براي بستن مفاصل و رخنه هاي آن استعمال شده و در ميان دو ديوار کوهستاني بنا شده است.
با در نظر گرفتن بازمانده سدي که هم اکنون در گذرگاه دارلا قفقاز موجود است و شهادت کتب ارمني ـ که اين ناحيه را (بهاک کورائي) و (کابان کورائي) مي گويند و به معني گذرگاه و يا دره کوروش است ـ شکي نمي ماند که کوروش به سمت شمال غربي ايران رفته و از نواحي اي که امروز به نام دربند و معبر دارالس معروف است، گذشته و در آنجا سدي بنا کرده تا مانع هجوم سکاهاي متجاوز بشود.
در آنجا به دستور کوروش آهن و فلز فراوان آوردند و سدي از آهن بسان ديواري در معبر ميان دو کوه که تنها راه عبور و مرور اقوام وحشي سکايي بود، بنا شد؛ اين سد تنگه باريک ميان دو کوه را مي بست و مانع گذشتن سواران يغماگر سکايي بود و به همين جهت اين دره به نام دره کوروش ناميده شده است.
تصوير نقاشي يک جهانگرد اروپايي از سنگ نگاره کوروش هخامنشي در پاسارگاد سندي است مبني بر اين که کتيبه بالاي سر اين سنگ نگاره که به سه زبان ايران باستان نوشته شده بود .
چه کساني کوروش را ذوالقرنين مي دانند ؟
چند تن از بزرگاني که بر يکي بودن ذوالقرنين قرآن و مسيح عهد عتيق با کورش هخامنشي گواهي دادهاند، که از آن ها مي توان به مولانا ابوالکلام آزاد، مفسر بزرگ قرآن و وزير فرهنگ هند در زمان گاندي در تفسيرالبيان، ترجمه تفسير سوره کهف از باستاني پاريزي،علامه طباطبايي در تفسير الميزان،-آيتالله العظمي ناصر مکارم شيرازي و ده نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسير نمونه (مانند قرائتي، امامي، آشتياني، حسني، شجاعي، عبدالهي و محمدي)، تابنده گنابادي در کتاب سه داستان عرفاني از قرآن، آيت الله مير محمد کريم علوي در تفسير کشف الحقايق (با ترجمه عبدالمجيد صادق نوبري )، حجت الاسلام سيد نورالدين ابطحي در کتاب ايرانيان در قرآن و روايات،دکتر علي شريعتي در کتاب بازشناسي هويت ايراني اسلامي،صدر بلاغي در قصص قرآن،جلال رفيع در کتاب بهشت شداد،منوچهر خدايار در کتاب کورش در اديان آسياي غربي، قاسم آذيني فر در کتاب کوروش پيام آور بزرگ، دکتر فريدون بدرهاي در کتاب کوروش در قرآن و عهد عتيق، محمد کاظم توانگر زمين در کتاب ذوالقرنين و کوروش، آيت الله سيد محمد فقيه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و نماينده مجلس خبرگان دوم، استاد محيط طباطبايي، حجه الاسلام شهيد هاشمي نژاد و احمدخان بنيانگذار دانشگاه اسلامي عليگر هند نام برد.
منبع:ميراث آريا
http://www.asriran.com/fa/news/162407/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%DA%A9%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%A8%D9%8A%D8%B1-%D8%B0%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%B1%D9%86%D9%8A%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
======================================================
تاپیک: تطابق ذوالقرنین با کوروش کبیر
====================================================
تاپیک: آیا ذوالقرنین همان کوروش است؟
===================================================
تاپیک: کوروش کبیر در قرآن و عهد عتیق
========================================================
کیش مهر
همی گویم و گفته ام بارها........................بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر........برون اند زین جرگه هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور..............ندارند کاری دل افگارها
به جز اشک چشم و به جز داغ دل .............نباشد به دست گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان ........................میان دل و کام، دیوارها
چه فرهادها مرده در کوهها ......................چه حلاجها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار ..................مگر توده هایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان ........................نبازند هرگز به مردارها
مهین مهر ورزان که آزاده اند .....................بریزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفته اند ..................چه گلهای رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر ...................به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت،سبزه به هامون و دشت ..........زند بارگه ،گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جویبارها ......................در آیینه ی آب، رخسارها
رود شاخ گل در بر نیلفر ..........................برقصد به صد ناز گلنارها
درد پرده ی غنچه را باد بام ......................هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ ...................خروشد ز سرو و سمن، تارها
به یاد خم ابروی گل رخان .......................بکش جام در بزم می خوارها
گره از راز جهان باز کن ............................که آسان کند باده، دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان ................که بستند چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز ........................که آینده خوابی است چون پارها
فریب جهان مخور زینهار ..........................که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش ...............بهل گر بگیرند بیکارها
پرستش به مستی است در کیش مهر........برون اند زین جرگه هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور..............ندارند کاری دل افگارها
به جز اشک چشم و به جز داغ دل .............نباشد به دست گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان ........................میان دل و کام، دیوارها
چه فرهادها مرده در کوهها ......................چه حلاجها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار ..................مگر توده هایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان ........................نبازند هرگز به مردارها
مهین مهر ورزان که آزاده اند .....................بریزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفته اند ..................چه گلهای رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر ...................به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت،سبزه به هامون و دشت ..........زند بارگه ،گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جویبارها ......................در آیینه ی آب، رخسارها
رود شاخ گل در بر نیلفر ..........................برقصد به صد ناز گلنارها
درد پرده ی غنچه را باد بام ......................هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ ...................خروشد ز سرو و سمن، تارها
به یاد خم ابروی گل رخان .......................بکش جام در بزم می خوارها
گره از راز جهان باز کن ............................که آسان کند باده، دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان ................که بستند چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز ........................که آینده خوابی است چون پارها
فریب جهان مخور زینهار ..........................که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش ...............بهل گر بگیرند بیکارها
استاد علامه محمد حسین طباطبایی
http://golbaran.parsiblog.com/Posts/32/همي+گويم+و+گفته+ام+بارها+(علامه+طباطبايي)/
====================
بایزید بسطامی و سقایی منزل امام صادق علیه السلام
http://www.aparat.com/v/4520c
==========================================
زنار
فرهنگ فارسی معین
(زُ نّ) [ یو. ] (اِ.) 1 - رشته ای که مسیحیان به وسیلة آن صلیب را به گردن آویزند. 2 - کُستی ؛ شالی که زردشتیان به کمر بندند.
http://www.vajehyab.com/moein/زنار
=============================================================
عطار » الهی نامه » بخش پایانی
چو در نزع اوفتاد آن پیر بسطام
بیاران گفت کای قوم نکوکام
یکی زنّار آریدم هم اکنون
که تا بر بندد این مسکینِ مجنون
خروشی از میان قوم برخاست
که از زنّار ناید کار تو راست
چگونه باشد ای سلطان اسرار
میان بایزید آنگاه و زنّار
دگر ره خواست زنّاری ز اصحاب
نمیآورد کس آن کار را تاب
بآخر کرد شیخ الحاح بسیار
نمیدانست کس درمانِ آن کار
همه گفتند اگر بر شیخ تقدیر
شقاوة خواستست آنرا چه تدبیر
یکی زنّار آوردند اصحاب
که تا بر بست و بگشاد ازدو چشم آب
پس آنگه روی را در خاک مالید
بسوز جان و درد دل بنالید
بسی افشاند خون ازچشمِ خونبار
وزان پس از میان ببرید زنّار
زبان بگشاد کای قیّومِ مطلق
بحقّ آنکه جاویدان توئی حق
که چون این دم بریدم بند زنّار
همان هفتاد ساله گبرم انگار
نه گبری کو درین دم باز گردد
بیک فضل تو صاحب راز گردد؟
من آن گبرم که این دم بازگشتم
چه گر دیر آمدم هم باز گشتم
بگفت این و شهادة تازه کرد او
بسی زاری بی اندازه کرد او
اگرچه راه افزون آمدم من
همان انگار کاکنون آمدم من
چو میدانی که من هیچم الهی
ز هیچی این همه پس می چه خواهی
چه دارم، درد بی اندازه دارم
ز مال و ملک قلبی تازه دارم
چو دل دارم خرابی و کبابی
چه میخواهی خراجی از خرابی
اگر توعجز میخواهی بسی هست
ندانم تا چو من عاجز کسی هست?
غمم جز تو دگر کس مینداند
تو میدانی اگرکس مینداند
چه میگویم چو دانم ناظری تو
چه میجویم چو دانم حاضری تو
تو خود بخشی اگر جویم وگرنه
تو خود دانی اگر گویم وگرنه
همه بی سر تنیم افتاده در بند
چه برخیزد ازین بی سر تنی چند؟
چو از خلقت نه سود ونه زیانست
همه رحمت برای عاصیانست
=========================================================================================
دکتر میر مهرداد میرسنجری
کد خبر: ۱۲۰۱۲۵
تاریخ انتشار:
۲۵ شهريور ۱۳۸۹ - ۱۳:۰۹
-16 September 2010
همزمان با ورود منشور كوروش کبیر به ایران زمین ـ به عنوان نخستین اعلامیه حقوق بشر در دنیا ـ و اعلام قریب الوقوع نمایش همگانی آن ـ هر چند به مدت کوتاه (چهار ماه) ـ در میهن دوستان ايرانی، شور و شوقی وصف ناپذیری را موجب شده است.
منشور کوروش، نه تنها به عنوان یک میراث ارزشمند ملی برای همه ایرانیان و یک میراث جهانی برای جهانیان، که به عنوان یک میراث گرانبار اسلامی، می تواند موجب مباهات باشد، چرا که با تحقیقات روان شاد علامه آیت الله استاد طباطبایی، استاد شهید مرتضی مطهری اثبات شده که ذوالقرنین، همان کوروش هخامنشی است.
در قرآن مجید، آيه هاي 83 تا 99 سوره كهف، از کوروش کبیر با نام ذوالقرنین به عنوان فردی یکتاپرست، صالح، دادگر و انسان دوست و به عنوان یکی از بندگان شایسته و برگزیده خداوند به نیکی یاد می کند.
این در حالی است که نام بنیانگذار نخستین و بزرگترین امپراتوری دنیا، نه تنها در قرآن مجید بلکه حتی در کتاب های عهد عتیق (از جمله تورات) نیز به عنوان یک انسان برگزیده و بلند مرتبه ثبت و ضبط شده است.
اما متأسفانه، دشمنان فرهنگ و تمدن ایرانی به هر راهی متوسل می شوند تا یا پیشینه تمدنی ایرانیان را نفی کنند، یا دستاوردهای فرهنگی تاریخی، فرهنگ کهن ایرانی و میراث کهن همه ایرانیان از آذری و کرد گرفته تا بلوچ و تاجیک را به یک دسته قومی خاص نسبت دهند!
این گونه است که به رغم این که ظهور زرتشت پیامبر ایرانی بنا بر نوشته های ارسطو و بطلمیوس (بیش از دو هزار سال پیش ) به شش هزار سال پیش از آنها، یعنی هشت هزار سال پیش بازمی گردد، پیشینه ظهور او را تعمدا به سه هزار سال پیش کاهش می دهند!
این ضد ایرانیان بیگانه پرست، چشمان خود را بر همه شواهد و استنادات انکارناشدنی تاریخی می بندند و بیهوده می کوشند ذوالقرنین را با آتیلا و چنگیز، بزرگترین فرمانروایان ظالم و خونریز مغول تبار و زرد پوست آسیای میانه یا اسکندر گجستک جوان متجاوز، بی اخلاق، چند خدا، ظالم و خون ریز یونانی تطبیق دهند.
این در حالی است که انسان های فرهیخته و دانشمندان بزرگی چون علامه آیت الله طباطبایی و پروفسور عبدالکلام آزاد (دانشمند شهیر هندی) با دلایل متقن به اثبات رسانده اند که ذوالقرنین، همان کوروش کبیر، بنیانگذار امپراتوری بزرگ هخامنشی در ایران بوده است.
نظر قطعی علامه طباطبایی در المیزان بنا بر شواهد تاریخی محکم این است؛ «ذوالقرنین قرآن همان کوروش کبیر هخامنشی است.»
استاد علامه طباطبايی می گويد: اگر ذوالقرنین قرآن، مردی مومن به خدا و به دين توحيد بوده، کوروش نيز اين چنين بوده و اگر ذوالقرنين، پادشاهی عادل و رعيت پرور بوده، کوروش نيز چنين بود؛ اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردی سياستمدار بوده او نيز بود؛ اگر دين، عقل، فضايل اخلاقی و ثروت و شوکت داشت، کوروش هم داشت؛ همان گونه که قرآن فرموده کوروش نيز سفری به سوی مغرب کرد، بر لیدی و پيرامون آن مسلط شد و بار ديگر به سوی مشرق سفر کرد. آنجا مردمی ديد صحرانشين و وحشی که در بيابان زندگی می کردند. برای همین، به آنها کمک کرد، سدی ساخت در مقابل قبيله و قومی که آنها را آزار می دادند؛ در تنگه داريال ميان کوه های قفقاز و نزديک به شهر تفليس (تفسير الميزان، علامه طباطبايی).
در زیر اصلی ترین مستندات تطبیق ذوالقرنین با کوروش کبیر به اجمال بیان می شود:
1- یکتاپرستی، نیکو کرداری، رأفت و انسان دوستی از صفات گفته شده ذوالقرنین در کتاب آسمانی مسلمانان است.
بنا بر فرموده قرآن مجید، ذوالقرنین، پادشاهي دادگر بود و نسبت به رعيت عطوفت داشت و هنگام كشورگشايي و غلبه قتل و كينه ورزي را اجازه نمي داد. از اين روی، هنگامي كه بر قومي در غرب چيره شد، پنداشتند، او هم مانند ديگر كشورگشايان خونريزي آغاز خواهد كرد، ولي او بدين كار دست نبرد، بلكه به آنان گفت: هيچ گونه بيمي پاكان شما در دل راه ندهند و هر يك از شما كه عملي نيكو كند، پاداش آن را خواهد ديد.
با آن كه آن قوم بي ياور و دادرسي در چنگال قدرت او بودند، با ايشان شفقت كرد و به دادگري و نيكوكاري دل آنان را به دست آورد.
بر پایه شواهد انکار ناپذیر تاریخی، همگی این ویژگی ها بر کوروش هخامنشی منطبق است که نمونه بارز خوی انسانی و رأفت و مدارای کوروش را در رفتار او با مردم بابل پس از فتح این سرزمین، در تاریخ می بینیم.
با این حال، برخی تلاش می کنند چنگیز و آتیلا و یا اسکندر مقدونی را ذوالقرنین معرفی نمایند، در حالی که هیچ یک از صفات آمده در قرآن مجید بر این جهانگشایان ظالم خونریز قابل انطباق نیست.
ذکر این نکته لازم است، بنا بر نوشته مورخان یونانی، کوروش کبیر از چنان جایگاه بزرگی برخوردار بوده که حتی اسکندر گجستک با وجود یورش وحشیانه به ایران و تسخیر و آتش زدن تخت جمشید به پاسارگاد مقبره کوروش رفته، در برابر مزار آن بزرگ مرد زانو زده و مراتب احترام خود را به کوروش کبیر بجا آورده است.
بنا بر فرموده قرآن مجید، ذوالقرنین مي گويد: «هذا فتح من ربي»؛ یعنی «همه فتوحات من نتيجه لطف خداست» و ما هیچ گاه در تاریخ، نه از اسكندر و نه از خاقان بت پرست مغول تبار زرد پوست، چنين گفتاري سراغ نداريم و سلاطين حميري يمن نيز در حد فاتحان بزرگ نبوده اند.
با توجه به این که بر خلاف بیهوده گویی های دشمنان کینه ورز، ملیت و هویت ایرانی بهترین معیار قضاوت واقعی درباره شخصیت های تاریخی هر ملت سخنان ثبت شده و مکتوب آنان است، در زیر، بخشی از سخنان تاریخی کوروش بزرگ پس از فتح بابل را برای شناخت ویژگی های شخصیتی و یکتاپرستی این بزرگ مرد تاریخ ایران و جهان مرور می کنیم:
[SUP]«به نام ایزد جان و خرد؛
ایزد یکتایی که لحظه به لحظه او را بیشتر درک می کنم
ای مردم بابل، ما همه بندگان اهورا مزدا، خدای یگانه هستیم... ما نه پیروزیم و نه شکست خورده! ما امروز در سراسر این سرزمین پهناور، همگی با هم برابریم... همگی آزادیم...و همگی پاکیم. ما همگی دوستیم. ما تنها یک دشمن داریم و دشمن همه ما اهریمن است و جز او دیگر سایه ای نیست. ما همگی نوریم... سربازان اهورا مزداییم. از این لحظه من پادشاهی ام را بر این مبنا در تمام کره خاکی در سراسر این خاک پهناور که به فرمان من است، اعلام می کنم. از این پس، نام شاهنشاهی ما هخامنشی خواهد بود و این را به یاد پدر بزرگ عزیزم ـ که بخشی از اندیشه های نیک او به من به ارث رسید ـ به عاریه برمی دارم. ما از این لحظه، اندیشه و دین هر کس را محترم خواهیم دانست. هر کس به دین خودش خواهد پرداخت، هر کس نتیجه انتخاب خود را خواهد دید. هیچ کس حق تجاوز به حقوق دیگری را ندارد. از این لحظه، تمام بردگان آزادند. من تمامی گناهکاران را از این لحظه بخشیدم. هیچ کس مغضوب من نیست. هیچ بابلی از آنچه بوده، نترسد. این یک بخشایش عمومی است و زنان «بالشاسر» که در حرمسرای بابل بوده اند، از این لحظه آزادند. مال و اموالی در حد بازرگانی ثروتمند به هر یک از شما داده می شود و بعد شما می توانید به هر جای ایران پهناور از هند تا مصر و از توران تا یونان که خواستید بروید. شوهر شما مرده و شما وارثان او هستید. داشته های شخصی خودتان را بردارید و از کاخ خارج شوید. تمامی خزانه بالشاسر در میان مردم همین شهر به مساوات تقسیم خواهد شد. میان مرد و زن پیر و جوان و کودک تمایزی نیست. هر کس در قلمروی من به لطف اهورا مزدا زندگی می کند، از حقی مساوی با همه برخوردار است. تمامی تبعیدیان با هزینه حکومت هخامنشی به شهر و کشورشان بازخواهند گشت و با هزینه هخامنشی شهر ها و معابدشان دوباره راه خواهد افتاد. من تا زمانی که به تمام سخنانم جامه عمل بپوشانم، در این شهر خواهم ماند. آری زمین مقدس است... ما نیز یک به یک مقدسیم... این اهورا مزداست که ما را مقدس آفریده... و ما جهان زیبا را زیباتر خواهیم کرد. برای چنین هدفی همگان کار خواهند کرد... همه به دین و زبان خویش خواهند پرداخت و همه آزاد خواهند بود...»[/SUP]
2- واژه ذوالقرنین در قرآن مجید به معنای فردی است که دو شاخ در بالای سر او قرار دارد. همان گونه که در تصویر حجاری شده کوروش کبیر در پاسارگاد دیده می شود؛ کلاهی با دو شاخ در بالای سر او به خوبی نمایان است.
در ترجمه تفسير الميزان جلد 13صفحه 539آمده است:
«در كتاب دانيال هم خوابى كه وى براى كورش نقل كرده، به صورت قوچى كه دو شاخ داشته ديده است».
در آن كتاب چنين آمده: در سالسوم از سلطنت بيلشاصر پادشاه، براى من كه دانيال هستم بعد از آن رؤيا كه بار اولديدم رؤيايى دست داد كه گويا من در شوش هستم؛ يعنى در آن قصرى كه در ولايت عيلام است، مى باشم و در خواب مى بينم كه من در كنار نهر «اولاى» هستم. چشم خود را به طرف بالا گشودم. ناگهان قوچى ديدم كه دو شاخ دارد و در كنار نهر ايستاده و دو شاخش بلند است؛ اما يكى از ديگرى بلندتر است كه در عقبقرار دارد. قوچ را ديدم به طرف مغرب و شمال و جنوب حمله مى كند و هيچ حيوانى در برابرش مقاومت نمى آورد و راه فرارى از دست او نداشت و او هر چه دلش مى خواهد، مى كند و بزرگ مى شود.
در اين بين كه من مشغول فكر بودم، ديدم نر بزى از طرف مغرب نمايان شد. همه ناحيه مغرب را پشت سر گذاشت و پاهايش از زمين بريده است و اين حيوان تنها يك شاخ دارد كه ميان دو چشمش قرار دارد. آمد تا رسيد به قوچى كه گفتم دو شاخ داشت و در كنار نهر بود.
سپس با شدت و نيروى هر چه بيشتر دويده، خود را به قوچ رسانيد. با او درآويخت و او را زد و هر دو شاخش را شكست و ديگر تاب و توانى براى قوچ نماند. بى اختيار در برابر نر بز ايستاد. نر بز قوچ را به زمين زد و او را لگدمال كرد و آن حيوان نمى توانست از دست او بگريزد، و نر بز بسيار بزرگ شد.
آنگاه مى گويد: جبرئيل را ديدم و او رؤياى مرا تعبير كرده، به طورى كه قوچ داراى دو شاخ با كورش و دو شاخش با دو مملكت فارس و ماد منطبق شد و نر بز كه داراى يك شاخ بود با اسكندر مقدونى منطبق شد.
و اما سير كورش به طرف مغرب و مشرق: اما سيرش به طرف مغرب همان سفرى بود كه براى سركوبى و دفع «ليديا» كرد كه با لشکرش به طرف كورش می آمد و آمدنش به ظلم و طغيان و بدون هيچ عذر و مجوزى بود. كورش به طرف او لشکر كشيد و او را فرارى داد و تا پايتخت كشورش تعقيبش كرد و پايتختش را فتح نموده او را اسير نمود و در آخر، او و ساير ياورانش را عفو نموده، اكرام و احسانشان كرد؛ با اين كه حق داشت، سياستشان كند و به كلى، نابودشان سازد و انطباق اين داستان با آيه شريفه «حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عين حمئة».
3- در قرآن مجید آمده که ذوالقرنین در آغاز فرمانروایی خود، به منطقه ای که آفتاب غروب می کند، حمله کرده و پیروزی های بزرگی به دست آورده است. سپس به سوی شرق شتافت و در آن سامان، هم به پیروزی دست یافت و پس از آن، به مكاني رفت كه افتاب از ان طلوع مي كرد؛ يعني شرق و آنان پوششي براي محافظت خود نداشتند.
مقابل آفتاب سوزان اشاره به اين كه منطقه بياباني بوده و سكنه چادرنشين و كوچ رو براي آب و غذا و اشارت به سكنه مغولي و سكايي آسياي ميانه دارد.
همان گونه که می دانیم، نخستین حمله بزرگ کوروش کبیر به غرب ایران و سرزمین لیدی (در باختر آسیای کوچک یا ترکیه امروزی) بوده که به پیروزی کوروش و تابعیت لیدی به امپراتوری ایران انجامید. فرمانروایان لیدی که با بابل و مصر و حکومت های آسیای صغیر متحد شده بودند ،برای تصرف بخشی از ایران، در صدد ضربه زدن به کوروش برآمدند. کوروش پس از آگاهی از این توطئه، سپاهیانش را به طرف سارد، پایتخت لیدی گسیل داشت.
وی در این نبرد نیز پیروز بود. در نتیجه این حمله در 547ق.م سارد و شهرهای آسیای صغیر، یکی پس از دیگری به دستان پر توان کوروش کبیر سقوط کرد.
در تاریخ به این نکته اشاره شده که کوروش کبیر، پس از نبرد موفقیت آمیز در غرب ایران زمین (لیدی) برای سر و سامان دادن به شورش اقوام بیابانگردی که متجاوز، وحشی و خونریز بودند، به شمال شرق ایران بزرگ لشکرکشی کرد و موفق به فرو نشاندن آنان و تأمین امنیت مرزهای شرق و شمال شرق ایران شد.
4- سد یأجوج و مأجوج و مکان آن:
یکی دیگر از مشخصات ذوالقرنین در قرآن، عزیمت او به مناطق شمالی و رویارویی با قوم یأجوج و مأجوج بوده است و علاوه بر این، ایجاد سد یأجوج و مأجوج که در ساخت آن از آهن استفاده شده نیز در قرآن به ذوالقرنین نسبت داده شده است. جالب این که در تورات هم به ساختن سدی از جنس آهن اشاره شده است؛ آنجا که از قول کوروش خطاب به خداوند یکتا می گوید: «من اي كوروش، پيش روي تو خواهم خراميد ... جاي ناهموار را برايت هموار مي كنم، درهاي برنجين را مي شكنم، پشت بندهاي اهنين را خواهم بريد...»
در تعیین محل استقرار این سد، گمانه زنی های متعددی شده و حتی برخی آن را همان دیوار بزرگ چین تصور کرده اند، در حالی که کلید حل این معما در خود قرآن نهفته که کاربرد آهن در ساخت این سد مورد تأکید قرار گرفته که با توجه به این که در ساخت دیوار بزرگ چین هیچ گونه مواد آهنی به کار گرفته نشده، این نظریه مردود است.
در سرزمین میان دریای کاسپین و دریای سیاه، سلسله کوه های قفقاز به صورت دیواری راه های میان شمال و جنوب را بسته است؛ مگر یک راه که باز گذاشته و آن تنگه ای است که در میان رشته کوه هایی واقع شده و شمال و جنوب را به هم متصل می سازد و این تنگه در عصر حاضر، تنگه داریال نامیده می شود و در نقشه های موجود میان شهر ولادی قفقاز ـ پایتخت جمهوری اوستیای شمالی، شمالی ترین منطقه ایرانی نشین و فارسی زبان قفقاز که هم اکنون یکی از جمهوری های روسیه است ـ و تفلیس نشان داده می شود در همان جا که تاکنون دیوار آهنین باستانی موجود است و شک نیست که این دیوار همان سدی است که کوروش بنا کرده، زیرا اوصافی که قرآن بیان کرده، درباره سد ذوالقرنین کاملا بر آن منطبق است و همان گونه که قرآن یادآور شده، الواح آهنین در ساختمان آن به کار رفته و مس گداخته برای بستن مفاصل و رخنه های آن استعمال شده و در میان دو دیوار کوهستانی بنا شده است.
با در نظر گرفتن بازمانده سدی که هم اکنون در گذرگاه داریال قفقاز موجود است و شهادت کتب ارمنی ـ که این ناحیه را (بهاک کورائی) و (کابان کورائی) می گویند و به معنی گذرگاه و یا دره کوروش است ـ شکی نمی ماند که کوروش به سمت شمال غربی ایران رفته و از نواحی ای که امروز به نام دربند و معبر داریال معروف است، گذشته و در آنجا سدی بنا کرده تا مانع هجوم سکاهای متجاوز بشود.
در آنجا به دستور کوروش آهن و فلز فراوان آوردند و سدی از آهن بسان دیواری در معبر میان دو کوه که تنها راه عبور و مرور اقوام وحشی سکایی بود، بنا شد؛ این سد تنگه باریک میان دو کوه را می بست و مانع گذشتن سواران یغماگر سکایی بود و به همین جهت این دره به نام دره کوروش نامیده شده است.
تصویر نقاشی یک جهانگرد اروپایی از سنگ نگاره کوروش هخامنشی در پاسارگاد سندی است مبنی بر این که کتیبه بالای سر این سنگ نگاره که به سه زبان ایران باستان نوشته شده بود و بخشی از بال حجاری شده در پشت سر کوروش کبیر به دلایل و توسط افراد نامعلوم تخریب شده و هم اکنون وجود ندارد.
بنا بر شواهد تاریخی، کوروش کبیر پس از فرو نشاندن بیابان گردان شرق کشور به شمال ایران و قفقاز می رود و به دادرسی از مردم آن سامان می پردازد و برای جلوگیری از تهاجم متجاوزان بیابانگرد، از شمال کوه های قفقاز به درون خاک ایران، سدی را برای مردم آن سامان در قفقاز بنا می کند که در ساخت آن، از پاره های سنگ و آهن استفاده شد. جالب این که در نزدیکی تفلیس در قفقاز ـ که در همه تاریخ تا کمتر از دویست سال پیش در قلمرو ایران بوده ـ بقایای سدی کشف شده است که بر پایه پژوهش های علمی با کمال شگفتی در ساختمان آن، از ترکیبی از سنگ و آهن استفاده شده و جالب تر این که نام تاریخی رودی که در نزدیکی این سد قرار دارد، نیز «کوروش» است!
چند تن از بزرگانی که بر یکی بودن ذوالقرنین قرآن و مسیح عهد عتیق با کورش هخامنشی گواهی دادهاند، عبارتند از:
1-مولانا ابوالكلام آزاد، مفسر بزرگ قرآن و وزیر فرهنگ هند در زمان گاندی در تفسیرالبیان،
2- ترجمه تفسیر سوره کهف از باستانی پاریزی
3-علامه طباطبایی در تفسیر المیزان،
4-آیتالله العظمی ناصر مكارم شیرازی و ده نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر نمونه (مانند قرائتی، امامی، آشتیانی، حسنی، شجاعی، عبدالهی و محمدی)،
5- تابنده گنابادی در کتاب سه داستان عرفانی از قرآن،
6- آیت الله میر محمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری )،
7- حجت الاسلام سید نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن و روایات،
8- دکتر علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی،
9-صدر بلاغی در قصص قرآن،
10-جلال رفیع در کتاب بهشت شداد،
11-دکتر فاروق صفی زاده در کتاب از کورش هخامنشی تا محمد خاتمی،
12- منوچهر خدایار در کتاب کورش در ادیان آسیای غربی،
13- قاسم آذینی فر در کتاب کورش پیام آور بزرگ،
14- دکتر فریدون بدره ای در کتاب کورش در قرآن و عهد عتیق،
15- محمد کاظم توانگر زمین در کتاب ذوالقرنین و کورش،
16- آیت الله سید محمد فقیه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و نماینده مجلس خبرگان دوم،
17- استاد محیط طباطبایی،
18- حجه الاسلام شهید هاشمی نژاد،
19- سر احمدخان بنیانگذار دانشگاه اسلامی علیگر هند،
منشور حقوق بشر کوروش هخامنشی که در موزه بزرگ بریتانیا نگهداری می شود
منشور حقوق بشر کوروش هخامنشی در قرن نوزدهم و حدود 130 سال پیش در میان رودان کشف و سپس به موزه ملی بریتانیا منتقل شد... این منشور كه با نام استوانه كوروش نيز شناخته ميشود، از جنس سفال است و در سال 539 پيش از ميلاد ساخته شده است.
دورتادور اين استوانه سفالين كه 23 سانتي متر طول و 11 سانتي متر عرض دارد، در حدود چهل خط به زبان ميخي بابلي، فرمانهاي كوروش حك شده است. منشور كوروش به عنوان نخستين منشور حقوق بشر شناخته ميشود و در سال 1971 ميلادي، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمي منتشر كرد.
بدلي از اين منشور نيز در مقر سازمان ملل متحد در شهر نيويورك نگهداري ميشود.
در پایان، امید است که بازگشت منشور کوروش بزرگ به ایران و نمایش عمومی آن بهانه ای باشد، برای آشتی افکار عمومی و رسانه های گروهی کشور با میراث فرهنگی تاریخی ایران زمین و بابی باشد برای نگاهی مثبت و به مفاخر گذشته ما. تأیید قرآن مجید بر شخصیت تاریخی کوروش کبیر نیز می تواند یکی از دلایل اثبات این نکته باشد که برای حفظ و بقای هویت ملی ملت ایران زمین تاریخ پیش از اسلام ایران و تاریخ پس از اسلام ایران، نه نافی یکدیگر؛ بلکه هر دو لازم و ملزوم هم و از یکدیگر جدا ناپذیرند.
سنگ نگاره یادمان کوروش کبیر، نه در ایران بلکه در میدان مرکزی المپیای شهر سیدنی استرالیا!
http://www.seemorgh.com/culture/2482/28734.html
===============================================================================
تاپیک: ذوالقرنین قرآن = اسکندر مقدونی = سلمان محمدی = روزبه ی ایرانی= دوست ارسطو = داستان نا کجا آباد نظامی گنجوی = شهر مدینه
==============================================================================================
یَأجوج و مَأجوج نامهایی در متون فرجامشناسی ادیانِ یهودیت، مسیحیت و اسلام است، که درقرآن و تورات از آنها ذکر به عمل آمده است. آنها گاه دو شخص، گاه مردمِ دو منطقه، و گاه خودْ دو منطقه جغرافیایی اند. در حوادث آخرالزمان از آنها نام برده شده است.
قرآن و عهد عتیق[ویرایش]
در قرآن در دو سوره از یاجوج و ماجوج سخن به میان آمدهاست، اول در سوره کهف آیات ۹۳ تا ۹۸، و دیگربار در سوره انبیاء آیهٔ ۹۶. آیات قرآن به خوبی گواهی میدهند که این دو نام متعلق به دو قبیله وحشی خونخوار بودهاست، که مزاحمت شدیدی برای ساکنان اطراف مرکز سکونت خود داشتهاند.
در تورات در کتاب حزقیل فصل سی و هشتم و فصل سی و نهم، و در کتاب رؤیای یوحنا فصل بیستم، از آنها به عنوان یاگوگ و ماگوگ یاد شدهاست، که معرب آن یاجوج و ماجوج میباشد. به گفـته مفسر قرآنعلامه طباطبایی در المیزان، از مجموع گفتههای تورات استفاده می شود که ماجوج یا یاجوج و ماجوج، گروه یا گروههای بزرگی بودند که در دوردستترین نقطه شمال آسیا زندگی داشتند مردمی جنگجو و غارتگر بودند. بعـضی معـتقـدند این دو کلمه عبـری است، ولی در اصل از زبان یونانی به عبری منتقل شدهاست و در زبان یونانی گاگ و ماگاگ تلفظ می شده، که در سایر لغات اروپایی نیـز به همـین صورت انتقال یافتهاست.
در اصحاح دهم از سفر تکوین تورات: «اینان فرزندان دودمان نوح اند: سام و حام و یافث که پس از طوفان برای هر یک فرزندانی شد، فرزندان یافث عبارت بودند از جومر و ماجوج و مادای و باوان و نوبال و ماشک و نبراس».
در کتاب حزقیال اصحاح سی و هشتم آمده: «خطاب سخن رب به من شد که میگفت: ای فرزند آدم روی خود متوجه جوج سرزمین ماجوج رئیس روش ماشک و نوبال، کن، و نبوت خود را اعلام بدار و بگو آقا و سید و رب این چنین گفته: ای جوج رئیس روش ماشک و نوبال، علیه تو برخاستم، تو را برمی گردانم و دهنههایی در دو فک تو میکنم، و تو و همه لشکرت را چه پیاده و چه سواره بیرون میسازم، در حالی که همه آنان فاخرترین لباس بر تن داشته باشند، و جماعتی سترگ و با سپر باشند همهشان شمشیرها به دست داشته باشند، فارس و کوش و فوط با ایشان باشد که همه با سپر و کلاه خود باشند، و جومر و همه لشکرش و خانواده نوجرمه از اواخر شمال با همه لشکرش شعبههای کثیری با تو باشند». میگوید: «به همین جهت ای پسر آدم باید ادعای پیغمبری کنی و به جوج بگویی سید رب امروز در نزدیکی سکنای شعب اسرائیل در حالی که در امن هستند چنین گفته: آیا نمیدانی و از محلت از بالای شمال میآیی».
در اصحاح سی و نهم داستان پیشین را دنبال نموده میگوید: «و تو ای پسر آدم برای جوج ادعای پیغمبری کن و بگو سید رب اینچنین گفته: اینک من علیه همراهای جوج ای رئیس روش ماشک و نوبال و اردک و اقودک، و تو را از بالاهای شمال بالا میبرم، و به کوههای اسرائیل میآورم، و کمانت را از دست چپت و تیرهایت را از دست راستت میزنم، که بر کوههای اسرائیل بیفتی، و همه لشکریان و شعوبی که با تو هستند بیفتند، آیا میخواهی خوراک مرغان کاشر از هر نوع و وحشیهای بیابان شوی؟ بر روی زمین بیفتی؟ چون من به سخن سید رب سخن گفتم، و آتشی بر ماجوج و بر ساکنین در جزائر ایمن میفرستم، آنگاه است که میدانند منم رب...».
در خواب یوحنا در اصحاح بیستم میگوید: «فرشتهای دیدم که از آسمان نازل میشد و با او است کلید دوزخ و سلسله و زنجیر بزرگی بر دست دارد، پس میگیرد اژدهای زنده قدیمی را که همان ابلیس و اهریمن باشد، و او را هزار سال زنجیر میکند، و به جهنمش میاندازد و درب دوزخ را به رویش بسته قفل میکند، تا دیگر امتهای بعدی را گمراه نکند، و پس از همه شدن هزار سال البته باید آزاد شود، و مدت اندکی رها گردد». آنگاه میگوید: «پس وقتی هزار سال تمام شد اهریمن از زندانش آزاد گشته بیرون میشود، تا امتها را که در چهار گوشه زمینند جوج و ماجوج همه را برای جنگ جمع کند در حالی که عددشان مانند ریگ دریا باشد، پس بر پهنای گیتی سوار شوند و لشکرگاه قدیسین را احاطه کنند و نیز مدینه محبوبه را محاصره نمایند، آنگاه آتشی از ناحیه خدا از آسمان نازل شود و همهشان را بخورد، و ابلیس هم که گمراهشان میکرد در دریاچه آتش و کبریت بیفتد، و با وحشی و پیغمبر دروغگو بباشد، و به زودی شب و روز عذاب شود تا ابد الا بدین». از این قسمت که نقل شده بهرهگیری میشود که «ماجوج» و«یاجوج و ماجوج» امتی و یا امتهائی سترگ
بودهاند، و در قسمتهای بالای شمال آسیا از آبادیهای آن روز زمین میزیستهاند، و مردمانی جنگجو و سرشناس به جنگ و تاراج بودهاند.
http://fa.wikipedia.org/wiki/یاجوج_و_ماجوج
آخرین ویرایش: