دیوانه كننده!(باحاله)

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
شمام جاش بودین الان تیمارستان بودین...؟!

پزشك قانونی به تيمارستان دولتی سركشی می كرد. مردی را ميان ديوانگان ديد كه به نظر خيلی باهوش می
آمد. او را پيش خواند و با كمال مهربانی پرسيد كه:
شما را به چه علت به تيمارستان آورده‌اند؟

مرد در جواب گفت:
آقای دكتر! بنده زنی گرفته‌ام كه دختر هجده‌ساله‌ای داشت.
يك روز پدرم از اين دختر خوشش آمد و او را گرفت و از آن روز، زن من مادرزن پدر شوهرش شد. چندی بعد دختر
زن بنده كه زن پدرم بود پسری زائيد. اين پسر، برادر من شد زيرا پسر پدرم بود
اما در همان حال نوه زنم و از اينقرار نوه بنده هم می شد و من پدر بزرگ برادر ناتنی خود شده بودم. چندی بعد
زن بنده هم زاييد و از آن روز زن پدرم خواهر ناتنی پسرم و ضمنا مادر بزرگ او شد. در صورتی كه پسرم برادر
مادربزرگ خود و ضمنا نوه او بود از طرفی چون مادر فعلی من، يعنی دختر زنم، خواهر پسرم می شود، بنده ظاهرا
خواهرزاده پسرم شده‌ام. ضمنا من پدر و مادر و پدربزرگ خود هستم، پسر پدرم نيز هم برادر و هم نوه من است
آقای دكتر!‌ اگر شما هم به چنين مصيبتی گرفتار می شديد،‌
قطعا كارتان به تيمارستان می كشيد!:confused::confused::confused:
 

Similar threads

بالا