سلام. ممنونم از دقت و توجه تون.
در رابطه با کلیت جمله... درسته که این متن تعریفی از معماری نیست اما رویکردیه به وظیفه ای که یه معمار داره.و یکی از جنبه های معماری رو مطرح میکنه که به نظر من اونقدر ها هم بی ارتباط با این تاپیک نیست...
تاکید من بر روی قسمت انتهایی متن بود که پر رنگ تر هم نشونش دادم. همونطوری که آخر متن هم اوردم .این متنو از جایی کپی کردم و. نخواستم درش دست ببرم و عینا خود جمله رو گذاشتم...(این در رابطه با قسمت اول متن)
در رابطه با جمله آخر *معماری باید چیزی به زندگی مردم اضافه کند* .مخالفت شما با این جمله. برمیگرده به مسئله هرمنوتیک .که هر کس با توجه به ذهنیت خودش میتونه برداشت های متفاوتی از یک متن داشته باشه. و قطعا برداشت شما از این جمله جنبه های مادی و فیزیکی مردم رو شامل شده که سبب مخالفتتون شده. اما برداشت من برمیگرده به جمله ما قبلش .یعنی همون توجه به جنبه اجتماعی معماری که من فرهنگ رو هم بهش اضافه میکنم... اگه نظرمو خیلی کوتاه بخوام بگم این میشه که ...یه معمار هنگام طراحی باید ظرافت هایی به خرج بده و جزئیاتی رو در نظر بگیره که به تدریج باعث افزایش فرهنگ جامعه وبهبود رفتار های اجتماعی بشه... تجربه ای که من در طراحی معماری 5 توی دانشگاه با دکتر پوردهیمی داشتم. این دیدگاه رو به من داد. و متوجه شدم یه معمار چه وظیفه سنگینی در تعالی فرهنگ جامعه اش به عهده داره... امیدوارم تونسته باشم مقصودمو بیان کنم.
در رابطه با تعریف معماری هم...من فکر نمیکنم بشه یک تعریف دقیق و جامع که همه ی جوانب معماری رو شامل بشه. اونچه که شما مد نظرتون هست رو داد... تعاریف زیادی هست که با توجه به ذهنیت ها و دیدگا ه های مختلف از معماری مطرح شده . معماری حوزه ی گسترده ای داره و نمیشه مبناش رو بریک یا چنتا جمله گذاشت... و اینکه بخواهیم به دنبال یک تعریف جامع و کامل از معماری باشیم به نظرم تلاش بیهوده است... اون چیزی که مهمه وظیفه ی معمار هست به عنوان سازنده ی فرهنگ در جامعه ای که اون معماری قراره توش شکل بگیره و این مسلما متاثر از فضای سیاسی و اقتصادی جامعه هست. این نظر شخصی منه.
در ضمن دوست دارم تعریف شما رو از معماری بدونم.
با سلام و احترام به هم اندیش گرامی و بزرگوار
نه تنها متنی که شما زحمت کشیدید و قرار دادید بی ارتباط با تاپیک نیست ، بلکه بسیار مرتبط است . اصولا از نظر من ، وقتی در باره معماری حرف میزنیم، همه چیز به هم مربوط است . و قبل از هرچیز از اینکه موقعیت خواندن متنی جدید و مفید را فراهم کردید تشکر میکنم .
و نیز احتراما عرض میکنم در حدود شصت درصد با جمله ای که در اخر متن اوردید موافق هستم . ( با نظر به این که کلیت متن را کاملا پذیرفته و تنها در باره نقش " تعریف معماری " ان کمی متفاوت می اندیشم .) اما هنگامی که شما جمله ی : "معماری باید چیزی به زندگی مردم اضافه کند " را نقل میکنید ، انگاه به خاطر تفاوت اندیشه من با شما ، توجه من جلب میشود تا اغاز کنم بیشتر اموختن را از یک نظر متفاوت با اندیشه ی خود .
چیزکی از مباحث هرمونتیک میدانم . و باید ذکر کنم به خاطر نظام فکری که دارم ، به هیچ وجه جنبه های فیزیکی و مادی در نظرم خطور نکرد . و تنها بعد از احتمالی که شما قطعا مطرح کردید ، به فکر کردن در موردش وادار شدم .
با توضیحاتی که در باره منظورتون دادید ، من قانع شدم و هدفتون رو از بیان جملات فهمیدم . و از انجایی که در محیط های مجازی ، کمتر مجال بحث های جزئی فراهم است و باز هم از انجایی که با پیش زمینه های فکری همدیگر ( منظورم کل دوستان فعال در این سایت است ) کمتر اشنا هستیم ، و از ان جهت که هدف رسیدن به یک نتیجه و مفید بودن بحث ها و بیشتر یاد گرفن است ، مهم ان است که ابتدا روی اشتراک های کلی تاکید کنیم تا بحث به سمت " خویش دانستگی " نرود . و به همین جهت ضمن سپاس مجدد از توضیحات تکمیلی شما ، من هم تا این مرحله با شما هم نظر هستم .
دوست داشتم در مورد " اضافه کردن چیزی به زندگی مردم " کمی صحبت کنم ، مشکل ان حتی در جنبه های غیر فیزیکی و مادی را بیان کنم ، که پنداشتم طولانی شدن کلام ، سبب خستگی دوستان میشود . و از انجا که صحبتم شاید به ظاهر کمتر ارتباط با معماری داشت ( تاکید میکنم در ظاهر ) بیان ان را به فرصتی در زمانی نامعلوم موکول میکنم .
اما !
در ارتباط با بخش دوم توضیحاتتان.
خوشحال شدم وقتی فهمیدم شما هم میپندارید برای بعضی چیز ها تعریفی وجود ندارد . چون خیالم راحت شد که من تنها نبودم که میپنداشتم پدیده هایی غیر قابل تعریف وجود دارد . و برای اینگونه پدیده ها ، در ذهن خود ، پدیده ها و اتفاقاتی به عنوان " پدیده های فرا تر از واژه " نام گذاری کرده بودم . مثل عشق . و بدتر از ان ، میپنداشتم وقتی چنین پیدیده هایی را تعریف کنیم ، دیگر کار کرد خود را از دست میدهند . دیگر ان انعطاف و طراوت را ندارند و . . .
سخن را کوتاه میکنم .
هنوز هم معتقدم چیزهایی هست که تعریف ندارد . اکنون محتاط تر میگویم : من تعریفشان را نمیدانم . اما در باره معماری اینگونه نمی اندیشم . من هم در کتاب های مختلف تعاریف متفاوتی و متنوعی درباره معماری خواندم . که همانطور که قبلا نیز گفتم ، شاید به خاطر نظام فکری که دارم ،و تاکید چندانی بر اولویت جنبه های فیزیکی و مادی ندارم، هرچند این تعاریف به نظرم منطقی می امد ، اما به قول بزرگان " بر جانم نمی نشست " و در نتیجه به همان سرعتی که می امدند ، میرفتند .
تا اینکه سعادتی شد تا از کلاس مبانی نظری اقای دکتر حجت استفاده کنم.و در کمال شگفتی ، با روندی مواجه شدم که در نهایت به " تعریفی " رسید که حتی با اینکه شاید کمتر در ان جملات و فلسفه بافی های سخت و پیچیده دیده میشود ، اما فکر میکنم که تا حد زیادی " بر جانم نشست " . و بیشتر این تاثیر گذاری ، به خاطر نوع روندی بود که منجر به این نتیجه شد . و بدون گفتن من نیز واضح است انچه اینجا در موافقت یا مخالفت با دوستان مطرح میکنم ، ان چیزی ست که از بزرگ تر های دنیای معماری شنیده و یا خوانده ام و باید سالها بگذرد تا خود به یک دیدگاه ( در مسائل مختلف ) برسم .
دلیل انکه تعریف دکتر حجت ( که تا این زمان تعریفی ست که من نیز جانانه پذیرفتم _ و بی تعصب ) را اکنون نمیگویم ، به این خاطر است که روند بحث های تاپیک ، به نحو حیرت اوری با تعاریفی که بچه ها سر کلاس مطرح میکردند ، مطابقت دارد .
جسارتا خواستم کمی بحث جلو تر برود ، شاید در این بین گفتوگو هایی ایجاد شد ( چنان که با شما ایجاد شد ) تا بتوانیم در ان بین بیشتر بیاموزیم ؛ که فرصت بسیار کوتاه است .
امیدوارم فرصتی پیش بیاد که جلسه ای که مربوط به تعریف معماری در کلاس دکتر حجت است را برای دوستان در دسترس قرار دهم . باز هم اعلام میکنم در این مورد مشخص ، نظر ایشان را پذیرفته م ، و بحث هایم بر اساس خوانده ها و تعاریف قبل ، و نیز دریافتم از تعریف و روند رسیدن به تعریف ایشان است که صد البته مورد دوم از نقش پر رنگ تری برخوردار است .
با پوزش بابت طولانی شدن کلام که ناشی از اهمیتی ست که برای نظرات دوستان قائل هستم .
یکی از مهم ترین چیزها برای پیش رفت ، به نظر من ، نداشتن تعصب است . و خوشحالم که بدون تعصب ، پذیرای نظرات دوستان هستم .