خوب ديگه/ اينم خودش يه فسيليه/ مخصوصا الان كه همه دنبال اين دوتا خواننده هستن/ولی خودمونیما متولد زمان شاه هستی
خواننده دوره شما آهنگران و کویتی پور بوده ها
خوب ديگه/ اينم خودش يه فسيليه/ مخصوصا الان كه همه دنبال اين دوتا خواننده هستن/ولی خودمونیما متولد زمان شاه هستی
خواننده دوره شما آهنگران و کویتی پور بوده ها
دوره شما آهنگ باز آمد بوی ماه مدرسه بودخوب ديگه/ اينم خودش يه فسيليه/ مخصوصا الان كه همه دنبال اين دوتا خواننده هستن/
الهي عزيزمممنون عزیزمممبابت تاپیک باحالی که زدی.
من متولد 65 ام البته آخرش.
متاهلم
دانشجو
یادمه کوچیک بودم دوست داشتم دکتر بشم ولی تقدیر با ما یاری نکرد و اصلا وارد رشته تجربی نشدیمم.
امیدوارم همه سال خوبی داشته باشین.
ولی یه چی یادم رفت بگم منم اون شیرهای شیشه ای رو یادمه.اقلا از این شیرای آبکی که الان میخوریم خیلی بهتر بودن!
لحظه سال تحویل ما رو هم دعا کنین.
واي راست ميگي بستني پاك كه به جاي بسته بندي الان كاغذ بود انصافا چه كاكائويي هم روش داشت خوش مزه/دلم ميخوادسلام عزیزم. مرسی از دعوتت! ولی من دهه 60 نیستم.
اما از اون شیشه شیری که گفتی یادمه بستنی کیم پاک هم خیلی خوش مزه بود
دوست داشتم دکتر بشم اما خدا نخواست و منم مهندس شدم از نوع کشاورزی!! فعلا هم بی کارم یعنی دانشجو ام
خوشبختمماندانا
متولد 67
مجرد
دانشجو
تهرانیم ولی الان شمالم...
خاطرات که زیادن. من عاشق مداد رنگی بودم و کتاب قصه. کلی کتاب قصه داشتم. و عاشق برنامه ی شب به خیر کوچولوی رادیو بودم:
( گنجشک لالا، سنجاب لالا
آمد دوباره مهتاب بالا
لالالالایی لالالالایی لالالالایی.............................)
راستی مرسی دوست عزیز از تاپیک جالبتون
سلام به دوستاي گل باشگاه مهندسان ايران/
به تازه وارد و قديمي و پيشكسوت و غيره سلام عرض ميكنم
دوستاني كه متولد 60 هستن
خودشونو معرفي كنن/
محل زندگيشونو
و اينكه خاطراتتونو حتما برامون بنويسيد
از شامپوي تخم مرغي گرفته تا شير شيشه اي كه تو صف مي ايستاديم و ميخرديم/
راستي متحلي يا مجرد؟
شغلتون چيه
در دوران كودكي دوست داشتيد چيكاره بشيد؟
باسلام به همگی و تشکر از طراح این تاپیک معصومه خانم من هم خودمو معرفی میکنم:
ابوذر اسماعیلی
محل تولد و زندگی: مرودشت فارس
تاریخ تولد: 29 اسفند 1361
تحصیلات: فوق لیسانس مهندسی کشاورزی (علف های هرز)
شغل فعلی: کارشناس فنی کلینیک گیاه پزشکی (البته کارهای خصوصی دیگه ای هم انجام میدم)
علایق: چون شغل پدریم هم کشاورزی است به کشاورزی و دنیای گیاهان علاقه زیادی دارم. ولی عاشق کار کردن توی مرکز تحقیقات کشاورزی هستم که متأسفانه تا الان میسر نشده!
وضعیت تأهل: فعلا مجرد
اگه بخوام از خاطرات دهه 60 بگم راستش از دفترهای آن موقع که پشتش یه آدمک بود و نوشته بود تعلیم و تعلم عبادت است هنوز توی ذهنم مونده و خیلی کارتونهای تلویزیونی اون موقع ها مثل سندباد، چاق و لاغر، چوبین، پسر شجاع، هاکلبریفین، رابین هود، زبل خان، بچه های کوه تاراک، خانواده دکتر ارنست، یوگی و دوستان، میتی کامان و ...، بلیط اتوبوس اون موقع ها، بازیهای جالب دوران بچگی (مثل هفت سنگ و ...)، فیلم های جنگی جمشید هاشم پور که توی سینما میدیدیم، دید و بازدیدهای عید که با الان خیلی فرق داشت و خیلی چیزای دیگه که الان یادم نمیاد...
درست یادم نمیاد اون موقع دوست داشتم چیکاره بشم، اما اون موقع ها هیچوقت فکر نمی کردم مهندس کشاورزی بشم...
معصومههههههههههههههههههههههه !!!!!!! اگه من معلم اول ابتداییت بودم به خاطر درس املا تجدید می اوردی !
متحل !!؟؟؟ این اصلا چی هست چه زبونیه ؟! بچه جان امشب 4000 بار مینویسی متأهل تا آویزه ی گوشت بشه !!!
منو که همتون میشناسید دیگه
زیبا
متولد شهریور 66
بچه ناف قم ! با تعصب و حساسیت فراوان روی ملیت
محله ی صفائیه
مجرد
بیکار و علاف
انگل جامعه و سربار ننه و بابا !
تنها هنرم دانشجو بودنه
دارای اعتیاد فراوان به ولگردی تو نت
از 11 سال پیش مبتلا به این اینترنت کوفتی شدم
اون موقعا خیلی اهل چت بودم همزمان سه تا مسنجر فعال داشتم و دو تا ایمیل فعال
الان دیگه حوصله هیچ کدومشو ندارم
همون 11-12 سال پیش طراحی میکردم واسه خودم طراح ماهری بودم ولی حیف ... به قول بچه ها هی روزگار ... استعدادهامون سرکوب شد
قرار بود گرافیست بشم یعنی دبیرستان برم رشته گرافیک ولی نذاشتن
کلا تو سن 15-16 سالگی روحیم از این رو به اون رو شد
یه دختر هنرمند لطیف ناک پروانه ای نبدیل شد به یه زیست شناس بی رحم بی احساس خونسرد و خشن و ....
تو آزمایشگاه تشریح جانور ، بعضی کارها رو فقط و فقط من میتونستم انجام بدم و بقیه 6 متر اونطرف تر وامیستادن جیغ میکشیدن ! ( کارهایی مثل جدا کردن مغز قورباغه به همراه فک بالاییش از فک پایین و بقیه بدن اونم با یه قیچی آهنی کوچیک کند !!! بیشتر توضیح نمیدم که غش نکنید و یا نخاعی کردن قورباغه که با فرو کردن و چرخوندن یه سوزن بزرگ بخیه داخل ستون فقراتش انجام میشد ! )
فکرشو بکن من که تا چن سال قبلش خون میدیدم غش میکردم !!
از لوازم تحریرای بچگی اون عکس برگردونای ریز کارتونی رو دوست داشتم که یه برگه ی صد تاییش فک کنم 5 ریال بود
عاشق بستنی توپی زی زی گولو بودم
عاشق کارتون سرندی پی تی و ممل بودم
یاعتراف میکنم که یه بار تو مدرسه به معلمم دروغ گفتم دفترمو خونه جا گذاشتم تا به خاطر مشق ننوشتن دعوام نکنه فکر کنم کلاس دوم ابتدایی بود
برای امتحانای ثلث سوم کلاس چهارم هم تقلب کردم !!!
هنوز که هنوزه عذاب وجدان دارم
معمولا املامو بیست میشدم
روی تعداد دندونه های سین و شین خیلی دقت میکردم معلممون کیف میکرد
از بچگی دوست داشتم دانشمند بشم همیشه دنبال اکتشاف و آزمایش و اختراع و ابتکار بودم
الانم که زیست میخونم آخر و عاقبتش دانشمند شدنه
معصومههههههههههههههههههههههه !!!!!!! اگه من معلم اول ابتداییت بودم به خاطر درس املا تجدید می اوردی !
متحل !!؟؟؟ این اصلا چی هست چه زبونیه ؟! بچه جان امشب 4000 بار مینویسی متأهل تا آویزه ی گوشت بشه !!!
منو که همتون میشناسید دیگه
زیبا
متولد شهریور 66
بچه ناف قم ! با تعصب و حساسیت فراوان روی ملیت
محله ی صفائیه
مجرد
بیکار و علاف
انگل جامعه و سربار ننه و بابا !
تنها هنرم دانشجو بودنه
دارای اعتیاد فراوان به ولگردی تو نت
از 11 سال پیش مبتلا به این اینترنت کوفتی شدم
اون موقعا خیلی اهل چت بودم همزمان سه تا مسنجر فعال داشتم و دو تا ایمیل فعال
الان دیگه حوصله هیچ کدومشو ندارم
همون 11-12 سال پیش طراحی میکردم واسه خودم طراح ماهری بودم ولی حیف ... به قول بچه ها هی روزگار ... استعدادهامون سرکوب شد
قرار بود گرافیست بشم یعنی دبیرستان برم رشته گرافیک ولی نذاشتن
کلا تو سن 15-16 سالگی روحیم از این رو به اون رو شد
یه دختر هنرمند لطیف ناک پروانه ای نبدیل شد به یه زیست شناس بی رحم بی احساس خونسرد و خشن و ....
تو آزمایشگاه تشریح جانور ، بعضی کارها رو فقط و فقط من میتونستم انجام بدم و بقیه 6 متر اونطرف تر وامیستادن جیغ میکشیدن ! ( کارهایی مثل جدا کردن مغز قورباغه به همراه فک بالاییش از فک پایین و بقیه بدن اونم با یه قیچی آهنی کوچیک کند !!! بیشتر توضیح نمیدم که غش نکنید و یا نخاعی کردن قورباغه که با فرو کردن و چرخوندن یه سوزن بزرگ بخیه داخل ستون فقراتش انجام میشد ! )
فکرشو بکن من که تا چن سال قبلش خون میدیدم غش میکردم !!
از لوازم تحریرای بچگی اون عکس برگردونای ریز کارتونی رو دوست داشتم که یه برگه ی صد تاییش فک کنم 5 ریال بود
عاشق بستنی توپی زی زی گولو بودم
عاشق کارتون سرندی پی تی و ممل بودم
یاعتراف میکنم که یه بار تو مدرسه به معلمم دروغ گفتم دفترمو خونه جا گذاشتم تا به خاطر مشق ننوشتن دعوام نکنه فکر کنم کلاس دوم ابتدایی بود
برای امتحانای ثلث سوم کلاس چهارم هم تقلب کردم !!!
هنوز که هنوزه عذاب وجدان دارم
معمولا املامو بیست میشدم
روی تعداد دندونه های سین و شین خیلی دقت میکردم معلممون کیف میکرد
از بچگی دوست داشتم دانشمند بشم همیشه دنبال اکتشاف و آزمایش و اختراع و ابتکار بودم
الانم که زیست میخونم آخر و عاقبتش دانشمند شدنه
يه خاطره هم دارم از دوران اول دبستان
با شور و شوق به مدرسه رفتن و معلم و همه دوستامو دوست داشتم و دوست دارم به دون يه موردي كه برام پيش اومد به اون دوران برگردم
وقتي كلاس رو تعطيل كردن/ همهمه اي شد درون كلاس و مدرسه/ همه با هم صحبت ميكردن /بازي ميكردن/ يكي از دوستام اومد گفت چرا مدرسه رو تعطيل كردن/ گفتم عزيزم كلاسمونو تعطيل كردن گفتن چرا گفتم چون پولاي مارو گرفتن رفتن ناهار بخورن/ خلاصه اين شد دردسر ما/ اون دختر فضوله رفت به ناظممون گفت
و ما رو كشيدن از صف بيرون او نازممون با يك خط كش اومد سمتم گفت اسمت معصومه است ديگه گفتم بله خانم ناظم
چطور
گفت بيا كارت دارم/
يه خانوم گنده اي بود كه وقتي بغلم وايساد سايه شد
بعد منو برد تو زير زمين مدرسه پر از ماكت و اندام مصنوعي انسان بود
يه چراغي هم مثل زندانهاي ساواك هست ميشينن با مجرم حرف ميزنن بالاي سرم بود
اونو كشيد پايين و به طرفم گرفت گفت
خوب حالا ما با پولاي مدرسه ميريم ناهار ميخوريم ديگه
منم كه خيالم نبود
گفتم خوب مگه اين كار رو نكرديد/ اگه نكرده بوديد ناراحت نميشديد
يه دادي زد و گفت حاضر جوابي ميكني
بلند شد و دو دور زد دورمونو يه دفعه دستشو بالا برد و زد تو صورتم/احساس كردم كلم كنده شد/
مگه من چند سال داشتم مزه چك رو از پدرم نچشيده بودم
اولين چك عمرمو از ناظم مدرسه خوردم و چشيدم/
يادمه از دستش خيلي ناراحت بودم و شد معلم كلاس سوم
دوستش نداشتم و هميشه ميگفتم دستت بشكنه
ولي بعد كه گفتم نه مهربونه
سرطان گرفت و فوت كرد و من كلي گريه كردم/ روحشون شاد......
عجبا...شما بيشتر بنويس ابجي...كلي خندوندي مارا
دمه بچه هاي نافه قم گرم
پس كلي ابروم رفته/ سر اين كلمه
من يه خاطره از دوران راهنمايي دارم سوم راهنمايي
و شما با اين جريمه منو ياد اون دوران برديد/
يادمه سوم راهنمايي كه قرار بود مشخص بشه من بايد چه رشته هايي رو انتخاب كنم/ امتحان املا داشتم/
خدا اون روز رو نياره/ نمرات همه درسام شده بود 18 يه املا گرفتيم 7
و تجديدمون كردن/
سر اينكه كلمه خويش رو نوشتم خيش/مثل الان نيست كه از يك كلمه 10بار غلط بنويسي اشتباه بگيرن كه/ اون زمون به هر تعداد ميخواد شبيه باشه ميخواد نباشه غلطه/
با التماس و تك ماده قبول شدم/
ولي رشته انساني نياوردم/ البته من خودمم بي زار بودم از انساني/ اين خاطره اي بود كه از اون دوران گفتم/ يادش بخير/
آخييييييييييييييييييييييي... چه ناجوانمردانه بود..پس كلي ابروم رفته/ سر اين كلمه
من يه خاطره از دوران راهنمايي دارم سوم راهنمايي
و شما با اين جريمه منو ياد اون دوران برديد/
يادمه سوم راهنمايي كه قرار بود مشخص بشه من بايد چه رشته هايي رو انتخاب كنم/ امتحان املا داشتم/
خدا اون روز رو نياره/ نمرات همه درسام شده بود 18 يه املا گرفتيم 7
و تجديدمون كردن/
سر اينكه كلمه خويش رو نوشتم خيش/مثل الان نيست كه از يك كلمه 10بار غلط بنويسي اشتباه بگيرن كه/ اون زمون به هر تعداد ميخواد شبيه باشه ميخواد نباشه غلطه/
با التماس و تك ماده قبول شدم/
ولي رشته انساني نياوردم/ البته من خودمم بي زار بودم از انساني/ اين خاطره اي بود كه از اون دوران گفتم/ يادش بخير/
منم تقريبا واسه همون دورانم.. فقط 11 سال بعدش به دنيا اومدمسلام به دوستاي گل باشگاه مهندسان ايران/
به تازه وارد و قديمي و پيشكسوت و غيره سلام عرض ميكنم
دوستاني كه متولد 60 هستن
خودشونو معرفي كنن/
محل زندگيشونو
و اينكه خاطراتتونو حتما برامون بنويسيد
از شامپوي تخم مرغي گرفته تا شير شيشه اي كه تو صف مي ايستاديم و ميخرديم/
راستي متحلي يا مجرد؟
شغلتون چيه
در دوران كودكي دوست داشتيد چيكاره بشيد؟