دل نوشته های دلتنگی

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نــَـه بــــه دیــروز هــآیی کـــه بودی می اندیشــَمــ


نـــَـه بـــه فـــــَــردآهــآیی کـــه شــآیـَـد بیــــآیی


میخـــــــوآهــَـم امـــروز رآ زنــدگـــی کــُنــمــ


خواســـتی بــآش…


خواســـتی نَبــآش…
 

a bahare68

عضو جدید

دردهاي من
جامه نيستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نيستند
تا به رشته‌ي سخن درآورم
نعره نيستند
تا ز ناي جان بر آورم
دردهاي من نگفتني
دردهاي من نهفتني است
:w05:
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
 

l-mohajeri

عضو جدید
کاش زمانی که دلت میگیرد از کسی که بسیار نزدیک به توست،راهی پیدا میکردی.برای فرار از این دلتنگی
خسته ام از لبخند اجباری
خسته ام از دست ادمها
خسته ام از این همه دلتنگی
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو من را بهتر می شناسی
وقتی لبخند می زنم
یعنی دریاچه ای آرام در صبح ام
یعنی
آنقدر دوستت دارم
که هیچ سنگریزه ای
خوشبختی ام را به هم نمی زند !


{ فرناز خان احمدی }
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیوانگی شاخ و دم ندارد

همین که ساعتها و روزها

به فکرو خیال کسی هستی که به فکرت نیست

خود نوعی دیوانگیست


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شلـــــوغ می کنــد تنهایــــــــی

در ایــن روزگار ِ پاییـــــزی..



 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
درد من ادمهایست که
میگویند دوستم دارند
ولی وقتی به بودنشان نیاز دارم
مشغولند با کسی دیگر
تا مبادا ترک بردارد شادی و خنده ایشان
با غم من
a.m
 

shiba.s.a

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
می خوام فراموشت کنم
هیچی یادم نیاد ازت!

فقط یکی بهم بگه...
بارون چی میگه این وسط؟

 

70arezu

عضو جدید
درد داره...موقعی که هنوزم دوستش داری اما نیاید به روی خودت بیاری!
موقعی که میخوای مثل قبل بشی اما نمیشه!
موقعی که یاد کاراش میوفتی و یه لبخند میاد گوشه ی لبت!
موقعی که دل یه چیزی میگه عقل یه چیز دیگه !
موقعی که کلی خاطر خواه داری اما دلت پیش یه بی معرفته!
موقعی که بهت زنگ نمیزنه اما با شنیدن صدای هر زنگی نفست بند میاد!
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک حقیقت تلـــــــــــــــــــــــ ــــخ

یک حقیقت تلـــــــــــــــــــــــ ــــخ





یه نفر خوابش میاد و واسه خواب جا نداره



یه نفر یه لقمه نون ٬ برای فردا نداره


یه نفر میشینه و اسکاناساشو میشمره


میخواد امتحان کنه که تا داره یا نداره


یه نفر از بس بزرگه خونشون٬ گم میشه توش


اون یکی٬ اتاقشون واسه همه جا نداره


بابا میخواد واسه دخترش عروسک بخره


انتخاب هم میکنه ٬ پولشو اما نداره


یکی دفترش پر از خط خطی و نقاشی


اون یکی مداد برای آب و بابا نداره


یکی ویلای کنار دریاشون قصره ولی


اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره


یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه میخواد


مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره


یه نفر تولدش مهمونیه همه میان


یکی تقویم واسه خط زدن رو، ر وزا نداره


یکی هر هفته پزشکشون میاد خونش


یکی داره میمیره خرج مداوا نداره


یکی انشاشو میده توی خونه صحیح کنن


یکی ازبر شده درد رو، دیگه انشا نداره


یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی


یکی بعد عمری رنج وزحمت امضا نداره


تو کلاس صحبت چیزی میشه که همه دارن


یکی می پرسه آخه چرا مال ما نداره


یکی دوست داره که کارتون ببینه ٬ اما کجا؟


یکی انقدر دیده که میل تماشا نداره


یکی از واحدای بالای برجشون میگه


یکی اما خونشون اتاق بالا نداره


یکی جای خاله بازی کلاس شنا میره


یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره


یکی پول نداره تا دوروز به شهرشون بره


یکی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره


یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه


یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره


یکی از بس شومینه گرمه٬ می افته از نفس


یکی هم برای گرمای دستاش ها نداره


دخترک میگه خدا چرا ما ..؟ مادرش میگه:


عوضش دخترکم اون خونه لیلا نداره


یه نفر تمام روزاش پر٬ رنج و سختیه


هیچ روزیش فرقی با روزای مبادا نداره


یکی آزمایش نوشتن براش اما نمیره


میگه نزدیکیای ما آزمایشگاه نداره


بچه ای که تو چراغ قرمزا میفروشه گل


مگه درس و مشق و شور و شوق و رویا نداره ؟!


یه نفر تمام روزا و شباش طولانیه


پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره !


یاد اون حقیقت کلاس اول افتادم


دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره


بعضی قلبا ولی دنیایی واسه خودش داره


یه چیزایی داره توش که توی دنیا نداره


همیشه تو دنیا کلی فرق بین آدما


این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره


آدما از یه جا اومدن ٬ همه میرن یه جا


اون جا فرقی میون فقیر و دارا نداره


کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله ای ساخت


با نمیشه ٬ با نمی خوام ٬ با نشد با نداره
 

"زهرا"

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دردهای من شبیه بیدارین.....
دردهای من ناتمامند......
درهای من می روندتا بسوی مقصدی دور
می روند تا بسوی شبی سرد......
می روند تا ساکت نمانند.....
می روند تا پیاده نباشند...
می روند تا بگویند حرف هایم را به آن بی همتا
می روند تا تنها بمانم با تنهایی....
می روند تا در سکوت شب غرق شوم...
درد های من بی پایانند....
ولی آرامند.....
آرام.....
"زهرا"
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنـــدانپزشکـــ آخرین دندان گــــــرگ را کشید!
نگاهی به صورت گرگ انداخت و پوزخندی زد
گرگ زیر لب گفت:بخنــــــــد.......
اینست عاقبت گرگی که عـــــــــاشق گوسفندی شده باشد....!
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شاید امروز دستاتو بهم ندی اما یه روزی روی سنگ قبرم دست میکشی،شاید امروز سکوت کنی اما یه روز سر قبرم بهم التماس میکنی که باهات حرف بزنم... شاید امروز اغوشت بر من حرام باشه اما یه روز باحسرت سنگ قبرم را درآغوش ميگيری
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهایی یعنی تو خونت سفره افطار پهن نشه …
تنهایی یعنی جشن تولدی که شلوغه شاده ولی از حضور اون خالیه و قلبت یه عالمه دلتنگشه
تنهایی یعنی تنها صدای خنده ای که از خونت بیرون میاد مال تلوزیون باشه …
سلامتی همه آدمای تنها
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهانه

بهانه

دلم فقط بهانه تو را دارد !
تو مي داني بهانه چيست ؟
بهانه همان است که شبها خواب را از چشم من مي گيرد ٬
بهانه همان است که روزها ميان انبوهي از آدمها چشمانم را پيِ تو مي گرداند ٬
بهانه همان صبري ست که به لبانم سکوت مي دهد تا گلايه اي نکنم از نبودنت ...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارم تموم دردهایی رو که واسم جا گذاشتی می کشم

نه با قلمو نه با رنگ و نه روی بوم

بلکه با دل

با خون

و روی دوشی شکسته!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـــاد آورده را بــــاد مــی بــــرد …

قــبـول … !

اما تو که با پاهای خودت آمده بودی

چرا ؟
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل

دل

دل است دیگر
یا شور می‌زند
یا تنگ می‌شود
یا می‌شکند
آخر هم مهر سنگ بودن
…می‌خورد روی پیشانی‌اش
 

Similar threads

بالا