تو خودت را نشان بده و بگو که عاشقی !
چرا سکوت کرده ای؟ چرا حرفی نمیزنی ؟ درد دلت را بگو؟
حالا نوبت تو است که عشقت را به من و همگان نشان دهی !
بگو که چقدر مرا دوست داری ، بگو مرا برای چه میخواهی ؟
من تو را درک کردم ، حالا نوبت تو است که
مرا درک کنی و بفهمی که در قلب من چه میگذرد!
چگونه بگویم که تنها تو را میخواهم ، چگونه عشقم را به تو ثابت کنم؟
حالا نوبت تو است من که تنها در راه عشق جانم را فدایت نکرده ام !
این تنی که میبینی روح من است ، تن من در راه عشق از روحم جدا شده!
من که ماندم و ساختم با تو و در غم عشقت سوختم ، حالا نوبت تو است ...
حالا نوبت تو است که در مقابل سرنوشت بایستی و ثابت کنی که تنها مرا
میخواهی!
حالا نوبت تو است که نامم را فریاد بزنی و بگویی که تنها به عشق من زنده ای !
حالا نوبت من است که سکوت کنم و تو پاسخ سکوتم را به قلبم بدهی !
من که هر چه گفتی ، گفتم به روی چشمهایم ، هر چه اشکم را در آوردی گفتم
فدای یک تار موهات ، هر چه مرا سرزنش کردی ، گفتم مرا ببخش عزیزم !
حالا نوبت تو است ، که به من محبت کنی و عشق بورزی !
حالا نوبت تو است که معنای عاشق بودن و عاشق ماندن را به من بیاموزی!
چرا سکوت کرده ای؟ چرا حرفی نمیزنی ؟ درد دلت را بگو؟
حالا نوبت تو است که عشقت را به من و همگان نشان دهی !
بگو که چقدر مرا دوست داری ، بگو مرا برای چه میخواهی ؟
من تو را درک کردم ، حالا نوبت تو است که
مرا درک کنی و بفهمی که در قلب من چه میگذرد!
چگونه بگویم که تنها تو را میخواهم ، چگونه عشقم را به تو ثابت کنم؟
حالا نوبت تو است من که تنها در راه عشق جانم را فدایت نکرده ام !
این تنی که میبینی روح من است ، تن من در راه عشق از روحم جدا شده!
من که ماندم و ساختم با تو و در غم عشقت سوختم ، حالا نوبت تو است ...
حالا نوبت تو است که در مقابل سرنوشت بایستی و ثابت کنی که تنها مرا
میخواهی!
حالا نوبت تو است که نامم را فریاد بزنی و بگویی که تنها به عشق من زنده ای !
حالا نوبت من است که سکوت کنم و تو پاسخ سکوتم را به قلبم بدهی !
من که هر چه گفتی ، گفتم به روی چشمهایم ، هر چه اشکم را در آوردی گفتم
فدای یک تار موهات ، هر چه مرا سرزنش کردی ، گفتم مرا ببخش عزیزم !
حالا نوبت تو است ، که به من محبت کنی و عشق بورزی !
حالا نوبت تو است که معنای عاشق بودن و عاشق ماندن را به من بیاموزی!